جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شهادت در محراب عبادت‏

زمان مطالعه: 5 دقیقه

جنگ نهروان پایان یافت و علی -علیه‌السلام- به کوفه مراجعت فرمود، ولی عدّه‏ای از خوارج که در نهروان توبه کرده بودند دوباره زمزمه‏ی مخالفت سر دادند و بنای فتنه و آشوب گذاشتند.

علی -علیه‌السلام- برای آنان پیام فرستاد و آنان را به آرامش دعوت کرد و از مخالفت با حکومت برحذر داشت، ولی چون از هدایت ایشان ناامید شد با قدرت آن گروه ماجراجو و طغیانگر را تار و مار کرد و در نتیجه برخی از آنان کشته و زخمی شدند وعده‏ای هم پا به فرار گذاشتند. یکی از فراریان خوارج، عبدالرحمان بن ملجم از قبیله‏ی مراد بود که به مکه گریخت.

فراریان خوارج مکه را مرکز عملیات خود قرار دادند و سه تن از آنان به نامهای عبدالرحمان بن ملجم مرادی و برک بن عبدالله تمیمی(1) و عمرو بن بکر تمیمی(1) در یکی از شبها گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونریزیها و جنگهای داخلی را بررسی

کردند و از نهروان و کشتگان خود یاد کردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که باعث این خونریزی و برادرکشی علی -علیه‌السلام- و معاویه و عمرو عاص هستند و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند مسلمانان تکلیف خود را خواهند دانست و به میل خود خلیفه‏ای انتخاب خواهند کرد. پس این سه نفر با هم پیمان بستند و آن را به سوگند مؤکد کردند که هر یک از آنان متعهد کشتن یکی از سه نفر گردد.

ابن‏ملجم متعهد قتل علی -علیه‌السلام- شد و عمرو بن بکر عهده دار کشتن عمرو عاص گردید و برک بن عبدالله نیز قتل معاویه را به عهده گرفت.(2) نقشه‏ی این توطئه به طور محرمانه در مکه کشیده شد و برای اینکه هر سه نفر در یک وقت هدف خود را عملی سازند، شب نوزدهم ماه مبارک رمضان را تعیین کردند و هر یک برای انجام مأموریت خود به سوی شهر مورد نظر خود حرکت کرد. عمرو بن بکر برای کشتن عمرو عاص به مصر رفت و برک بن عبدالله برای قتل معاویه به سوی شام حرکت کرد و ابن‏ملجم نیز راهی کوفه شد.(3)

برک بن عبدالله در شام به مسجد رفت و در شب موعود در صف اول به نماز ایستاد و در حالی که معاویه سر به سجده داشت با شمشیر به او حمله کرد ولی، در اثر اضطراب روحی و دستپاچگی، شمشیر او به خطا رفت و به جای سر بر ران معاویه فرود آمد و معاویه زخم شدیدی برداشت. او را فوراً به خانه‏اش منتقل کردند و بستری شد. وقتی ضارب را در پیش او حاضر کردند معاویه از او پرسید: چگونه بر این کار جرأت کردی؟ گفت: امیر مرا معاف دارد تا مژده‏ای به او بدهم. معاویه گفت: مژده‏ی تو چیست؟ برک گفت: علی را امشب یکی از همدستهای من کشته است و اگر باور نداری مرا توقیف کن تا خبر آن به تو برسد، و اگر کشته نشده باشد من تعهد می‏کنم که بروم و او را بکشم و باز نزد تو آیم. معاویه او را تا رسیدن خبر قتل علی -علیه‌السلام- نگه داشت و چون خبر مسلم شد او را رها کرد و بنا به نقل دیگر

همان وقت او را به قتل رساند.(4)

طبیبان چون زخم معاویه را معاینه کردند گفتند: اگر امیر اولادی نخواهد می‏توان با دوا معالجه کرد وگرنه محل زخم باید با آتش داغ شود. معاویه از داغ کردن با آتش ترسید و به قطع نسل راضی شد و گفت: یزید و عبدالله برای من کافی هستند.(5)

عمرو بن بکر نیز در همان شب در مصر به مسجد رفت و در صف اول به نماز ایستاد. از قضا در آن شب عمرو عاص را تب شدیدی عارض شده بود که از التهاب و کسالت آن نتوانسته بود به مسجد برود و خارجة بن حنیفه (حذافه)(6) را برای ادای نماز به مسجد فرستاده بود و عمرو بن بکر او را به جای عمرو عاص کشت و چون جریان را دانست گفت: «أردت عمراً و أراد الله خارجة»(7) یعنی:من کشتن عمرو را خواستم و خدا کشتن خارجه را.

اما عبدالرحمان بن ملجم مرادی در روز بیستم ماه شعبان سال 40 هجری به کوفه آمد. گویند چون علی -علیه‌السلام- از آمدنش با خبر شد فرمود: آیا رسید؟ همانا جز آن چیزی بر عهده‏ی من نمانده و اکنون هنگام آن است.

ابن‏ملجم در خانه‏ی اشعث بن قیس فرود آمد و یک ماه در خانه‏ی او ماند و هر روز، با تیز کردن شمشیر خود را آماده می‏کرد.(7) در آنجا با دختری به نام قطام، که او نیز از خوارج بود، مواجه شد و عاشق او گردید. طبق نقل مسعودی، قطام دختر عموی ابن‏ملجم بود و پدر و برادرش در واقعه‏ی نهروان کشته شده بودند. قطام از زیباترین دختران کوفه بود و چون ابن‏ملجم او را دید همه چیز را فراموش کرد و رسماً از وی خواستگاری نمود.(8)

قطام گفت: من با کمال میل تو را به همسری خود می‏پذیرم مشروط بر اینکه‏

مهریه‏ی مرا مطابق میل من قرار دهی. عبدالرحمان گفت: بگو بدانم مقصودت چیست؟

قطام که عاشق را تسلیم دید، مهر را سنگین کرد و گفت: سه هزار درهم و یک غلام و یک کنیز و قتل علی بن ابی‏طالب.

ابن‏ملجم: تصور نمی‏کنم مرا بخواهی و آن وقت قتل علی را به من پیشنهاد کنی!

قطام: تو سعی کن او را غافلگیر کنی. در آن صورت، اگر او را بکشی هر دو انتقام خود را گرفته‏ایم و روزگار خوشی خواهیم داشت و اگر در این راه کشته شوی جزای اخروی و آنچه خداوند برای تو ذخیره کرده است از نعمتهای این جهان بهتر و پایدارتر است.

ابن‏ملجم: بدان که من جز برای این کار به کوفه نیامده‏ام.(9)

شاعر درباره‏ی مهریه‏ی قطام گفت است:

فلم أر مهراً ساقه ذو سماحة++

کمهر قطام من فصیح و أعجم‏

ثلاثة الاف و عبد و قینة++

و قتل علی بالحسام المصمم‏

فلامهر اعلی من علی و إن علا++

و لا قتل إلا دون قتل ابن‏ملجم(10)

من ندیم مهری را که صاحب کرمی، اعم از عرب و عجم، آن را عهده‏دار شود مثل مهر قطام و آن عبارت بود از سه هزار درهم و یک غلام و یک کنیز و قتل علی بن ابی‏طالب -علیه‌السلام- به تیغ تیز برنده. و هیچ مهری گرانتر از علی -علیه‌السلام- نیست هر چند گرانمایه باشد و هیچ جنایتی بدتر از جنایت ابن‏ملجم نخواهد بود.

قطام گفت: من جمعی را از قبیله‏ی خود با تو هماره می‏کنم که تو را در این باره یاری دهند و همین کار را هم کرد و مرد دیگری از خارجیان کوفه به نام وردان بن مجالد از همان قبیله‏ی تیم‏الرباب را با وی همراه ساخت.

ابن‏ملجم که مصمم به قتل علی -علیه‌السلام- بود با یکی از خوارج به نام شبیب بن بجره که از قبیله‏ی اشجع بود ملاقات کرد و به او گفت: آیا طالب شرف دنیا و آخرت هستی؟! پرسید:منظورت چیست؟ گفت: به من در قتل علی بن ابی‏طالب کمک کن. شبیب گفت: مادرت به عزایت بنشیند، مگر تو از خدمات و سوابق و فداکاریهای علی در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اطلاع نداری؟

ابن‏ملجم گفت: وای بر تو، مگر نمی‏دانی که او قائل به حکمیت مردم در کلام خدا شد و برادران نمازگزار ما را به قتل رساند؟ بنابراین، به انتقام برادران دینی خود، او را خواهیم کشت.(11)

شبیب پذیرفت و ابن‏ملجم شمشیری تهیه کرد و آن را با زهری مهلک آب داد و سپس در موعد مقرر به مسجد کوفه آمد.

آن دو در آنجا با قطام، که در روز جمعه سیزدهم ماه رمضان معتکف بود، ملاقات کردند و او به آن دو گفت که مجاشع بن وردان بن علقمه نیز داوطلب شده است که با آنان همکاری کند. چون هنگام عمل فرا رسید قطام سرهای آنان را با دستمالهای حریر بست و هر سه شمشیرهای خود را به دست گرفتند و شب را با کسانی که در مسجد می‏ماندند به سر بردند و در مقابل یکی از درهای مسجد که معروف به «باب السده» بود نشستند.(12)


1) دینوری در الاخبار الطوال (ص 213) نام برک بن عبدالله را نزال بن عامر و نام عمرو بن بکر را عبدالله بن مالک صیداوی نوشته است و مسعودی در مروج الذهب (ج 2، ص 423) برک بن عبدالله را حجاج بن عبدالله صریمی ملقب به برک و عمرو بن بکر را زادویه نوشته است.

2) مقاتل الطالبیین،ص 29؛ الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 137.

3) تاریخ طبری، ج 6، ص 83؛ کامل ابن‏اثیر، ج 3، ص 195؛ روضة الواعظین، ج 1، ص 161.

4) شرح نهج‏البلاغه‏ی ابن‏ ابی‏الحدید، ج 6، ص 114.

5) مقاتل الطالبیین، ص 30؛ شرح نهج‏البلاغه‏ی ابن ‏ابی‏الحدید، ج 6، ص 113.

6) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 212.

7) همان، ج 2، ص 312.

8) مروج الذهب، ج 2، ص 423.

9) الاخبار الطوال، ص 213، مروج الذهب، ج 2، ص 423.

10) الاخبار الطوال، ص 214، کشف الغمة، ج 1، ص 582؛ مقاتل الطالبیین، ص 37. مسعودی در مروج الذهب (ج 2، ص 424) دو بیت اخیر را به ابن‏ملجم نسبت داده است.

11) کشف الغمة، ج 1، ص 571.

12) مروج الذهب، ج 2، ص 424؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 83؛ شرح نهج‏البلاغه‏ی ابن‏ ابی‏الحدید، ج 6، ص 115؛ کامل ابن‏اثیر، ج 3، ص 195؛ مقاتل الطالبیین، ص 32؛ البدایة و النهایة، ج 7، ص 325؛ الاستیعاب، ج 2، ص 282؛ روضة الواعظین، ج 1، ص 161.