جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اعزام عمرو عاص به مصر

زمان مطالعه: 2 دقیقه

معاویه، پس از پایان یافتن نبرد صفین و پیدایش شکاف در ارتش امیرمؤمنان -علیه‌السلام- به وسیله‏ی خوارج، فرصت را غنیمت شمرد و با اعزام سپاهی به فرماندهی عمرو عاص کوشید تا مصر را از قلمرو حکومت امام -علیه‌السلام- خارج سازد. او برای اجرای چنین امر خطیری گروهی از فرماندهان سپاه را دعوت کرد. که در آن میان عمرو عاص، حبیب بن مسلمه فهری، بسر بن ارطاة عامری، ضحاک بن قیس و عبدالرحمان بن خالد به چشم می‏خوردند و از غیر قریش نیز افرادی را برای مشورت فراخواند. آن گاه رو به جمعیت کرد و گفت: می‏دانید چرا شما را احضار کرده‌ام؟

عمرو عاص از راز او پرده برداشت و گفت: تو ما را برای فتح مصر دعوت کرده‏ای، چه آنجا سرزمین حاصلخیزی است و خراج فراوانی دارد و عزت تو و یارانت در گرو فتح آنجاست.

معاویه به تصدیق عمرو عاص برخاست و به خاطر آورد که در آغاز همکاری عمرو عاص به او وعده داده بود که اگر بر علی پیروز شود مصر را به او ببخشد. در آن مجلس مذاکرات زیادی انجام گرفت و سرانجام تصمیم بر این شد که نامه‏های فراوانی به مردم مصر، اعم از دوست و دشمن، نوشته شود و به دوستان فرمان ثبات و مقاومت داده شود و دشمنان را به صلح و آرامش دعوت یا به نبرد تهدید کنند. از این رو، معاویه نامه‏ای به دو نفر از مخالفان علی -علیه‌السلام- به نامهای مسلمه و معاویه کندی نوشت و سپس عمرو عاص را در رأس سپاه انبوهی به مصر اعزام کرد. هنگامی که عمرو به مرزهای مصر رسید هواداران عثمان اطراف او را گرفتند و به او پیوستند و عمرو عاص از آن نقطه به استاندار مصر نامه‏ای نوشت و در آن چنین آورد: «من میل ندارم با تو درگیر شوم و خونت را بریزم. مردم مصر بر مخالفت با تو اتفاق نظر دارند و از پیروی تو پشیمان شده‏اند».

عمرو عاص این نامه را به همراه نامه‏ای که معاویه به محمد نوشته بود برای او

فرستاد. استاندار مصر هر دو نامه را پس از قرائت به حضور امام -علیه‌السلام- گسیل داشت و در نامه‏ای پیشروی قوای شام را به مرزهای مصر گزارش کرد و یادآور شد که اگر می‏خواهید مصر در دست شما باقی بماند باید مرا با پول و سپاه کمک کنید.

امام -علیه‌السلام- در نامه‏ی خود استاندار مصر را به مقاومت سفارش کرد.

محمد بن أبی‏بکر سپس به نامه‏های عمرو عاص و معاویه پاسخ گفت و سرانجام ناچار شد با بسیج کردن مردم به استقبال ارتش عمرو عاص برود. مقدمه‏ی سپاه او را دو هزار نفر به فرماندهی کنانة بن بشر تشکیل می‏داد و خود نیز در رأس دو هزار نفر پشت سر او حرکت کرد. وقتی پیشتازان سپاه مصر با ارتش شام روبرو شدند، بحق ستونهایی از ارتش شام را درهم کوبیدند، ولی سرانجام به سبب کمی نیرو، مغلوب شدند. کنانه خود از اسب پیاده شد و با یارانش به جنگ تن به تن با دشمن پرداخت و در حالی که این آیه را تلاوت می‏کرد به شهادت رسید.

«و ما کان لنفس أن تموت إلا بإذن الله کتاباً مؤجلاً و من یرد ثواب الدنیا نؤته منها و من یرد ثواب الاخرة نوته منها و سنجزی الشاکرین».(آل عمران: 145)

شأن هیچ انسانی نیست که جز به اذن خدا و در اجلی معین و ثبت شده بمیرد. هر کس پاداش دنیا را بخواهد از آن به او عطا می‏کنیم و هر کس ثواب سرای دیگر را بخواهد از آن به او می‏بخشم و سپاسگزاران را پاداش می‏دهیم.