جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

فتح مصر و شهادت محمد بن ابی‏بکر

زمان مطالعه: 4 دقیقه

پس از قتل عثمان، که همه‏ی مناطق اسلامی بجز شام در قلمرو حکومت علی -علیه‌السلام- درآمد، امام در سال 36 هجری، نخستین سال حکومت خود، قیس بن سعد بن عباده را به عنوان استاندار مصر برگزید و به آنجا گسیل داشت.(1) ولی دیری نپایید که امام -علیه‌السلام- به جهتی او را از آن مقام عزل کرد و در همان سال، پس از جنگ جمل، محمد بن ابی‏بکر را به عنوان مصر برگزید و روانه‏ی آن سرزمین کرد. تاریخ در این مورد دو نامه از امام -علیه‌السلام- را یاد می‏کند که یکی را به عنوان ابلاغ رسمی نوشت و به دست محمد بن ابی‏بکر داد و دیگری را پس از استقرار او در مصر ارسال کرد. هر دو نامه را مؤلف «تحف العقول» آورده است.(2) همچنان که ابوالسحاق در کتاب «الغارات» آن دو نامه را نقل کرده و تاریخ نگارش نامه‏ی نخست را اول ماه رمضان سال سی و شش قید کرده است. نامه‏ی دوم در کتاب اخیر به صورت گسترده نقل شده و امام -علیه‌السلام- در طی آن بسیاری از احکام اسلام را بیان کرده است و ما بعداً درباره‏ی نامه‏ی دوم به تفصیل سخن خواهیم گفت و یادآور خواهیم شد که چگونه این نامه به دست معاویه افتاد و سپس در خاندان او دست به دست گشت.

اینک ترجمه‏ی نخستین نامه‏ی امام -علیه‌السلام-:

به نام خداوند رحمن و رحیم، این فرمانی است از بنده‏ی خدا علی امیر مؤمنان به

محمد بن ابی‏بکر آن گاه که او را به زمامداری مصر گماشت. او فرمان می‏دهد به تقوای خدا و اطاعت از او در خلوت و جلوت و ترس از او در نهان و عیان و نرمش با مسلمانان و صلابت و خشونت با بدکاران و عدالت با اهل ذمه و گرفتن حق ستمدیدگان و سختگیری بر ستمکاران و عفو و گذشت از مردم و نیکوکاری در حد امکان، که خدا نیکوکاران را دوست می‏دارد و بدکاران را کیفر می‏دهد.

او فرمان می‏دهد که محمد بن ابی‏بکر مردم را به اطاعت از حکومت مرکزی و پیوستگی به مسلمانان دعوت کند، زیرا در این کار برای آنان عافیت و پاداش بزرگی است که نمی‏توان آن را اندازه گرفت و حقیقت آن را شناخت.

او فرمان می‏دهد که خراج زمین را، آنچنان که قبلاً از مردم گرفته می‏شد، بگیرد و چیزی از آن کم نکند و چیزی بر آن نیفزاید. سپس آن را در میان مستحقان، چنان که سابقاً تقسیم می‏شد، تقسیم کند.

او استاندار را فرمان می‏دهد که در برابر مردم تواضع کند و در مجلس آنان به همه یکسان بنگرد و در میان خویشان و بیگانگان از نظر حق فرقی نگذارد.

به او فرمان می‏دهد که در میان مردم به حق داوری کند و عدالت را گسترش دهد. پیرو هوا و هوس نباشد و در راه خدا از نکوهش نکوهشگران نترسد، که خدا با کسانی است که تقوا را پیشه کنند و اطاعت او را بر دیگران مقدم بدارند. والسلام.

این نامه به خط عبیدالله بن ابی‏رافع، بنده‏ی آزاد شده‏ی رسول خدا، در نخستین روز ماه رمضان سال 36 نگارش یافت.(3)

تاریخ این نامه، که با عزل قیس بن عباده متقارب است، می‏رساند که مدت حکومت قیس بسیار کوتاه بوده است، زیرا امیر مؤمنان -علیه‌السلام- در اواخر سال 35 به عنوان خلیفه‏ی مسلمین انتخاب شد و این نامه، پس از گذشت هشت ماه از حکومتش، نوشته شده است. وقتی که این نامه به دست محمد بن ابی‏بکر رسید در

میان مردم مصر بپا خاست و سخنرانی کرد و آن گاه نامه‏ی امام -علیه‌السلام- را برای آنان خواند.

محمد بن ابی‏بکر از مصر نامه‏ای به حضور امام -علیه‌السلام- نوشت و در آن از حلال و حرام و سنتهای اسلام پرسید و از آن حضرت درخواست راهنمایی کرد. و در نامه‏ی خود به امام -علیه‌السلام- چنین نوشت:

به بنده‏ی خدا امیرمؤمنان از محمد فرزند ابی‏بکر. درود بر تو. خدایی را که جز او خدایی نیست سپاسگزارم. اگر امیرمؤمنان مصلحت ببیند برای ما نامه‏ای بنویسد که در آن واجبات ما را روشن سازد و احکامی از قضای اسلام را که افرادی چون من بدان مبتلا هستند در آن بیاورد. خدا بر پاداش امیر مؤمنان بیفزاید.

امام -علیه‌السلام- در پاسخ نامه‏ی او پیرامون مسائل مربوط به قضا، احکام وضو، مواقیت نماز، امر به معروف و نهی از منکر، صوم و اعتکاف مطالبی را نوشت و سپس، به عنوان نصیحت، درباره‏ی مرگ و حساب و خصوصیات بهشت و دوزخ مسائلی را یادآور شد.

مؤلف الغارات متن کامل نامه‏ی آن حضرت را در کتاب خود آورده است.(4)

ابواسحاق ثقی می‏نویسد:

چون نامه‏ی امام به دست محمد بن ابی‏بکر رسید پیوسته به آن می‏نگریست و طبق آن داوری می‏کرد. آن گاه که محمد در حمله‏ی عمرو عاص به مصر مغلوب و کشته شد، نامه‏ها به دست عمرو عاص افتاد و او همه را جمع کرد و برای معاویه فرستاد. در میان نامه‏ها این نامه توجه معاویه را جلب کرد و با دقت بیشتری در آن نگریست. ولید بن عقبه اعجاب معاویه را مشاهده کرد و گفت: فرمان بده که این نامه را بسوزانند. معاویه گفت: آرام باش. تو در این باره نباید اظهار نظر کنی. فرزند

عقبه در پاسخ معاویه گفت: تو حق رأی نداری! آیا صحیح است که مردم بفهمند که احادیث ابوتراب نزد توست و تو از آنها درس می‏گیری و قضاوت می‏کنی؟ اگر چنین است چرا با علی می‏جنگی؟ معاویه گفت: وای بر تو، به من فرمان می‏دهی که چنین گنجینه‏ی دانشی را بسوزانم؟ به خدا سوگند که دانشی جامع‏تر و استوارتر و روشنتر از آن نشنیده‏ام. ولید سخن پیشین خود را تکرار کرد وگفت: اگر از دانش و داوری علی در شگفتی چرا با او نبرد می‏کنی؟ معاویه در پاسخ وی گفت: اگر ابوتراب عثمان را نمی‏کشت و در مسند فتوا می‏نشست ما از او علم می‏آموختیم. آن گاه قدری سکوت کرد و به اطرافیان خود نگریست و گفت: ما هرگز نمی‏گوییم که اینها نامه‏های علی است. ما می‏گوییم این نامه‏های ابوبکر صدیق بوده که به فرزندش محمد به وراثت رسیده است و ما نیز بر طبق آن داوری می‏کنیم و فتوا می‏دهیم. باری، نامه‏های امام پیوسته در گنجینه‏های بنی‌امیه بود تا عمر بن عبدالعزیز زمام کار را به دست گرفت و اعلام کرد که این نامه‏ها احادیث علی بن ابی‏طالب است.

وقتی علی -علیه‌السلام-، پس از فتح مصر و کشته شدن محمد، آگاه شد که این نامه به دست معاویه افتاده است بسیار بر آن افسوس خورد. عبدالله بن سلمه می‏گوید: امام -علیه‌السلام- با ما نماز گزارد و پس از فراغت از نماز در سیمای او آثار تأثر را مشاهده کردیم. او شعری می‏خواند که مضمون آن تأسف بر گذشته بود. از امام پرسیدیم: مقصود شما چیست؟ گفت: محمد بن ابی‏بکر را برای اداره‏ی امور مصر گماردم. او به من نامه نوشت که از سنت پیامبر اطلاع فراوانی ندارد. برای او نامه‏ای نوشتم و در آن سنتهای رسول خدا را تشریح کردم، ولی او کشته شد و نامه به دست دشمن افتاد.


1) تاریخ طبری،ج 3، ص 462.

2) تحف العقول، ص 176-177.

3) الغارات، ج 1، ص 224.

4) الغارات، ج 1، ص 250-224.