سفیان بن عوف غامدی از طرف معاویه مأمور شد که در رأس لشگری مجهز و بی باک به سمت فرات حرکت کند تا به شهرستان هیت که در بالای انبار قرار داشت برسد و از آنجا به سمت انبار برود و اگر در مسیر خود با مقاومتی روبرو شد بر آنان یورش برد و آنان را غارت کند و اگر با مقاومتی روبرو نشد غارت کنان تا شهر انبار برود و اگر در آنجا لشگری را ندید تا به مدائن برود و از آنجا به شام باز گردد و زنهار که به کوفه نزدیک نشود.
سپس معاویه او را چنین مورد خطاب قرار داد:
اگر تو انبار و مدائن را غارت کنی مثل این است که کوفه را غارت کرده باشی. این یورشهای غارتگرانه اهل عراق را مرعوب میسازد و هواداران ما را خوشحال میکند و کسانی را که از همکاری با ما بیمناکند به سوی ما فرا میخواند. در مسیر خود کسانی را که با تو موافق نیستند بکش و روستاها را ویران ساز و اموال آنان را به غنیمت بگیر، زیرا غنیمت گرفتن از آنان به سان کشتن ایشان است و چنین کاری دلها را میسوزاند.
سفیان میگوید: من در اردوگاه شام حاضر شدم. معاویه سخنرانی کرد و مردم را به همراهی با من دعوت نمود. چیزی نگذشت که شش هزار نفر آمادهی حرکت با من شدند. آن گاه جانب فرات را در پیش گرفتم تا به نقطهی هیت رسیدم. مردم آنجا از حضور من آگاه شدند و از فرات عبور کردند من نیز از فرات گذشتم و با کسی برخورد نکردم. سپس به نقطهای به نام صندوداء رسیدم. مردم آنجا نیز از برابر من گریختند. تصمیم گرفتم که به سمت انبار حرکت کنم. دو نفر از جوانان آن منطقه را به اسارت گرفتم از آنان پرسیدم که نیروهای مسلح علی چند نفرند.
گفتند: آنان پانصد نفر بودند، ولی تعدادی از ایشان به سوی کوفه رفتهاند و نمیدانیم اکنون چند نفر از آنها باقی ماندهاند. شاید در حدود دویست نفر مانده باشند. من سربازان تحت فرمان خود را گروه گروه کردم و آنان را به نوبت به سمت انبار روانه میکردم تا در شهر به جنگ تن به تن بپردازند. ولی چون دیدم این کار به نتیجه نمیرسد دویست نفر از پیاده نظام را فرستادم و آنها را با سواره نظام تقویت کردم در چنین شرایطی همهی نیروهای امام متفرق شدند و فرماندهی آنان به همراه سی نفر دیگر کشته شد. آن گاه آنچه را در انبار بود به غارت بردم و سپس به سوی شام بازگشتم. وقتی به نزد معاویه رسیدم وقایع را نقل کردم. او گفت: من چنین گمانی را در حق تو داشتم. چیزی نگذشت که رعبی در مردم عراق پدید آمد و گروه گروه از آنان
به سوی شام مهاجرت کردند.(1)
به علی -علیهالسلام- گزارش رسید که سفیان وارد انبار شده و فرماندار او را به نام حسان بن حسان کشته است. آن حضرت خشمگین از خانه بیرون آمد و به اردوگاه نخیله رفت و مردم نیز در پشت سر او آمدند. امام -علیهالسلام- بر نقطهی بلندی رفت و خدا را ستود و بر پیامبر او درود فرستاد و سپس سخنان خود را چنین آغاز کرد:
ای مردم! جهاد دری است از درهای بهشت که خداوند آن را به روی خواص دوستان خود گشوده است، و آن لباس تقوا و پرهیزگاری و زرهی محکم و سپری نیرومند است. هر کس آن را به اختیار ترک کند خدا جامهی ذلت و لباس بلا بر او میپوشاند و سرانجام زبون و بیچاره میشود و خداوند رحمت خود را از دل او برمیدارد و به بی خردی مبتلا میگردد… .
به من گزارش کردهاند که سفیان بن عوف به فرمان معاویه به شهر انبار یورش برده، حسان بن حسان بکری حاکم آنجا را کشته و مرزداران آنجا را از شهر رانده است. به من گزارش رسیده است که لشگریان سفیان بر زنان مسلمانان و زنان اهل ذمه حمله بردهاند و دستبند و گردن بند و گوشوارههای آنان را ربودهاند و آن زنان سلاحی جز گریه و زاری نداشتهاند. این گروه با غنیمت فراوان به شام بازگشتهاند و نه کسی از آنان زخمی شده و نه خونی از آنان به زمین ریخته است.اگر مرد مسلمانی از شنیدن این واقعه از فزونی اندوه بمیرد بر او ملامتی نیست، بلکه به مردن نیز سزاوار است. جای حیرت و شگفتی است که آنان بر کار نادرست خویش متحدند و شما در حق و راه استوار خود متفرق. کار شما دل را میمیراند و غم و اندوه به بار میآورد. چهرههای شما زشت و دلهای شما غمگین باد… وقتی به شما در تابستان فرمان جهاد میدهم میگویید هوا گرم است، ما را مهلت ده تا کمی گرما بشکند؛ و چون در ایام زمستان شما را به جنگ با آنان امر میکنم میگویید هوا سرد است، به ما مهلت ده تا سرما بر طرف شود. سرما و گرما بهانهای بیش نیست؛ شما از
شمشیر میترسید. ای مردنماها که آثار مردانگی در شما نیست! عقل شما به اندازهی خرد کودکان و زنان تازه عروس است. ای کاش من شما را نمیدیدم و نمیشناختم….(2)
برنامهی معاویه برای ایجاد ترس در دل مردم عراق منحصر به اعزام این سه غارتگر خونریز نبود، بلکه افراد دیگری را نیز به چنین مأموریتهایی گسیل میداشت. مثلاً نعمان بن بشیر انصاری را وادار ساخت که به عین التمر، که شهری در غرب فرات بود، حمله برد و آنجا را غارت کند.(3) و به یزید بن شجره رهاوی مأموریت داد که به سوی مکه برود و اموال مردم آنجا را به غارت برد.(4) سرانجام این توطئهها به نتیجه رسید و رعب و ترس شدیدی بر دل مردم عراق نشست. البته این فجایع پس از جنگ نهروان صورت گرفت که فشار داخلی از یک طرف و فشار خارجی از طرف دیگر مردم عراق و خصوصاً علاقهمندان امام -علیهالسلام- را سخت میآزرد. ای کاش حوادث ناگوار در اینجا خاتمه مییافت، ولی حوادث دیگری نیز روح علی -علیهالسلام- را آزرد و قلب او را فشرد که هم اکنون آنها را مینگاریم.
1) الغارات، ج 2، ص 464 تا 474؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 103.
2) نهجالبلاغه، خطبهی 27.
3) الغارات، ج 2، ص 445.
4) همان، ج 2، ص 504.