به معاویه گزارش رسید که امیر مؤمنان آمادهی حرکت به سوی شام است تا بار دیگر نبرد را از سر گیرد. معاویه نامهای در این باره نوشت و کارگزاران خود را به تمام
نقاط شام فرستاد تا آن را برای مردم بخوانند. گروهی از مردم شام آمادهی حرکت به سوی عراق شدند. فردی به نام حبیب بن مسلمه خطاب به آنان گفت: از صفین تجاوز نکنید، زیرا ما در آن نقطه بر دشمن پیروز شدیم. ولی عمرو عاص نظر داد که معاویه با سپاه خود به عمق سرزمین عراق وارد شود، زیرا این کار مایهی تقویت روحیهی سربازان شام و ذلت اهل عراق است. معاویه نظر او را تصویب کرد ولی گفت: مردم شام آمادگی تجاوز از صفین را ندارند. بحث بر سر محل استقرار سپاه ادامه داشت که ناگهان خبر رسید که درگیری شدیدی میان امام -علیهالسلام- و خوارج رخ داده و او بر متمردان سپاه خود پیروز شده است و از مردم خواسته است که به سوی شام حرکت کنند ولی آنان مهلت خواستهاند. باز نامهای از عمارة بن عقبة ابن ابیمعیط رسید که در آن از تفرقهی میان یاران علی -علیهالسلام- سخن گفته بود و این که قاریان قرآن و عابدان سپاه او سر به شورش نهادهاند و علی رغم جنگ شدید و سرکوب آنان هنوز اختلاف کلمه باقی است.
در چنین وضعی معاویه ضحاک بن قیس فهری را به فرماندهی سه الی چهار هزار نفر برگزید و فرمان داد که به سمت کوفه برود و قبایلی را که در اطاعت امام هستند غارت کند و این کار را به سرعت انجام دهد، به نحوی که اگر بامدادان وارد شهری شد عصر آن روز در شهر دیگر باشد و هرگز در نقطهای متوقف نشود که با گروهی رودررو نبرد کند به صورت جنگ و گریز کار خود را ادامه دهد.
ضحاک در مسیر خود به روستای ثعلبیه رسید که مسیر حجاج عراق به سوی مکه بود. وی به غارت اموال حجاج پرادخت و سپس به مسیر خود ادامه داد و با عمرو بن عمیس برادر زادهی عبدالله بن مسعود روبرو شد و او را با گروهی از مردم کشت.
چون گزارش غارتگری ضحاک به علی -علیهالسلام- رسید، امام بر فراز منبر قرار گرفت و گفت:
ای مردم، به سوی بندهی صالح عمرو بن عمیس بشتابید. به یاری گروهی از
یاران خود که از حملهی دشمن آسیب دیدهاند برخیزید. حرکت کنید و با دشمن خود بجنگید و مرزهای خود را از ورود دشمن حفظ کنید.
آنان در برابر سخنرانی امام -علیهالسلام- واکنش چشمگیری نشان ندادند. امام که ناتوانی و سستی آنان را مشاهده کرد فرمود:
سوگند به خدا که من حاضرم ده نفر از شما را با یک نفر از یاران معاویه عوض کنم! وای بر شما که همراه من بیرون بیایید و سپس مرا در وسط میدان تنها بگذارید و فرار کنید. به خدا سوگند که من مرگ با بصیرت را ناخوش ندارم و در آن برای من آسایش بزرگی است و از شما و سختیهای شما نجات مییابم.(1)
امام -علیهالسلام- از منبر فرود آمد و حرکت کرد تا به سرزمین غریبین رسید. آن گاه حجر بن عدی را به فرماندهی چهار هزار نفر برگزید و پرچمی برای او بست. حجر حرکت کرد و به سرزمین سماوه رسید و پیوسته در دنبال ضحاک بود تا در نقطهای به نام تدمر به او برخورد. جنگ میان دو گروه آغاز شد و از دشمن نوزده نفر و از یاران علی -علیهالسلام- دو نفر کشته شدند. ضحاک از تاریکی شب استفاده کرد و پا به فرار نهاد و بامدادان اثری از او پیدا نبود.
ضحاک در فرار خود از عراق با بی آبی روبرو شد، زیرا شتری که حامل آب برای او بود در راه گم شد. ولی سرانجام راه را یافت و از ساکنان اطراف آب طلبید و رفع عطش کرد.
امام -علیهالسلام- دربارهی غارتگری ضحاک خطبهای دارد که قسمتهایی از آن را مینویسیم:
«أیها الناس، المجتمعة أبدانهم المختلفة أهواؤهم کلامکم یوهی الصم الصلاب و فعلکم یطمع فیکم الأعداء! تقولون فی المجالس: کیت و کیت فإذا جاء القتال قلتم حیدی حیاد».
ای مردمی که بدنهایشان در کنار هم و گرایشهایشان مختلف است، سخنان شما سنگهای سخت را نرم میکند، ولی کارتان دشمنان را به طمع میاندازد. در مجالس دور هم مینشینید و لاف و گزاف میگویید، ولی در وقت نبرد با دشمن میگویید: ای جنگ از ما دور شو.
«… أی دار بعد دارکم تمنعون؟ و مع أی إمام بعدی تقاتلون؟ المغرور والله من غررتموه. و من فاز بکم فقد فاز والله بالسهم الأخیب و من رمی بکم فقد رمی بأفوق ناصل».
کدام خانه را بعد از خانهی خود از تصرف دشمن باز میدارید؟ و با کدام امام و امینی بعد از من نبرد میکنید؟ به خدا سوگند، فریب خورده کسی است که شما او را فریب دادهاید. آن کس که به وسیلهی شما کاری را صورت دهد، به خدا سوگند که جز نومیدی چیزی نصیب او نمیشود و کسی که به وسیلهی شما تیر اندازد همانا با تیر سرشکسته و بی پیکان تیراندازی کرده است.
و در پایان خطبه میفرماید:
«القوم رجال أمثالکم. أقولا بغیر علم؟ و غفلة من غیر ورع؟ و طمعاً فی غیر حق؟!(2)
شامیان مردانی چون شما هستند. آیا صحیح است گفتار بدون اعتقاد؟ و غفلت از خدا در عین بی تقوایی؟ آیا در غیر حق طمع میورزید؟
عقیل، برادر امام -علیهالسلام-، از حملهی ناجوانمردانهی ضحاک آگاه شد و از مکه نامهای به عنوان همدردی به وی نگاشت و در پایان نامه درخواست کرد که اگر امام اجازه دهد با فرزندانش به عراق بیاید و در غم و شادی برادر شریک باشد، زیرا او دوست ندارد که پس از آن حضرت زنده بماند. امام -علیهالسلام- در پاسخ نامهی برادر، که از نامههای تاریخی آن حضرت است، وضع قریش و ستم پیشگی آنان را نسبت
به خود چنین شرح میدهد:
«ألا و ان العرب قد أجمعت علی حرب أخیک الیوم إجماعها علی حرب رسولالله قبل الیوم. فأصبحوا قد جهلوا حقه و جحدوا فضله و بادروه العداوة و نصبوا له الحرب و جحدوا علیه کل الجحد و جرو إلیه جیش الأحزاب».(3)
همانا عرب امروز برای جنگ با برادرت همپیمان شدهاند، چنانکه قبلاً برای نبرد با پیامبر خدا همپیمان شده بودند. آنان به انکار حق برادرت پرداختند و برتری او را نادیده گرفتند و به دشمنی با او مبادرت ورزیدند و از کوششهای او در سختترین لحظات عصر رسالت چشم پوشیدند و سرانجام سپاه احزاب را به سوی او به حرکت در آوردند.
این کلمات حاکی است که امام -علیهالسلام- نبرد با معاویه را دنبالهی نبرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با ابوسفیان میداند. در حقیقت، نبرد احزاب، در پوشش گرفتن انتقام خون عثمان، در سرزمین صفین تجدید شد.
1) نهجالبلاغه، خطبهی 97.
2) نهجالبلاغه، خطبهی 29؛ الغارات ثقفی، ج 2، ص 416؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 104؛ شرح نهجالبلاغهی ابن ابیالحدید، ج 2، ص 111 تا 125.
3) الغارات، ج 2، ص 431.