وحشت و رعبی که قتل عبدالله در میان مردم ایجاد کرد امام -علیهالسلام- را بر آن داشت که ریشهی جهالت و شقاوت را بر کند. از این جهت مصمم شد که به سوی حروراء یا نهروان حرکت کند. به هنگام حرکت، یکی از یاران او که در علم نجوم سرآمد روزگار بود علی -علیهالسلام- را از حرکت در آن ساعت بازداشت و گفت: اگر در این ساعت از روز حرکت کنی آسیب شدیدی به تو میرسد. امام -علیهالسلام- به سخن او اعتنا نکرد و از به کارگیری علم نجوم در کشف این مسائل انتقاد کرد و فرمود:
از نجوم به عنوان راهنما در تاریکیهای بیابان و دریا باید استفاده کرد. از قضا در این سفر امام -علیهالسلام- به پیروزی عظیمی دست یافت. امام مقداری از کوفه دور شده بود که یکی از یاران او دوان دوان به سوی او آمد و گفت: ای امیرمؤمنان، بشارت بده که گروه خوارج از حرکت شما آگاه شدند و پا به فرار گذاشته، از نهر عبور کردهاند.
امام -علیهالسلام- فرمود: تو با دیدگان خود دیدی که از آب عبور کردند؟ گفت: آری. امام او را سه بار سوگند داد و او در هر سه بار سوگند یاد کرد که با چشم خود عبور خوارج را از آب و پل مشاهده کرده است. امام -علیهالسلام- فرمود:
«و الله ما عبروه و لن یعبروه و إن مضارعهم دون النطفة و الذی خلق الحبة و برأ النسمة لن یبلغوا الأثلاث و لا قصر بوازن».(1)
سوگند به خدا که از آب عبور نکردهاند و هرگز عبور نخواهند کرد و قتلگاه آنان در کنار آب است. به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفریده است به منطقهی «اثلاث» و «قصر بوازن» نیز نمیرسند.
سخن این فرد را دو نفر دیگر با همان مضمون تأیید کردند، ولی امام سخن آنان را نیز نپذیرفت. چگونه بپذیرد در حالی که پیامبر معصوم به او گزارش داده بود که با سه گروه نبرد خواهد کرد؟ با دو گروه نبرد کرده بود و گروه سوم، مطابق نشانههایی که در سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمده بود همین گروه بودند.
در این میان جوانی در شک و تردید قرار گرفت که آیا سخن شاهدان عینی را بپذیرد یا گزارشهای غیبی امام را. سرانجام با خود تصمیم گرفت که اگر سخن امام خلاف از آب در آمد به دشمنان او بپیوندد.
امام -علیهالسلام- بر اسب خود سوار شد و سپاه نیز به دنبال او حرکت کرد. وقتی به اردوگاه آنان رسیدند روشن شد که آنان غلافهای شمشیر خود را شکسته و اسبها را رها کرده و همگی آمادهی جنگ شدهاند. در این هنگام جوان ساده لوح به حضور امام رسید و از نیت بد خود پوزش طلبید.
تاریخ یادآور میشود که امام -علیهالسلام- از مدائن گذشت و در نهروان فرود آمد و به آنان پیام داد که قاتلان عبدالله و همسر و فرزند او را تحویل دهند تا قصاص شوند. خوارج پیام دادند که ما همگی قاتل او بودهایم و خون او را حلال شمردهایم. امام -علیهالسلام- به نزدیک آنان آمد و گفت:
ای گروه «متمرد»، من به شما هشدار میدهم که مبادا فردا مورد لعنت امت اسلامی قرار گیرید و در کنار آب، بدون دلیل روشن کشته شوید.
… من شما را از تن دادن به تحکیم بازداشتم و گفتم که بنیامیه نه دین دارند و نه قرآن میخواهند. من آنان را، از روزی که کودک بودند تا اکنون که بزرگ شدهاند، به خوبی میشناسم. آنان بدترین کودکان و بدترین مردم هستند. ولی شما به سخن من گوش فرا ندادید و با من مخالفت کردید. و من برای
چنین روزی از هر دو داور پیمان گرفتم که آنچه را که قرآن زنده کرده زنده کنند و آنچه را که میرانده است بمیراند. اکنون که آنان بر خلاف هر دو حکم کردهاند ما بر سخن نخست و راه و روش اول خود هستیم.(2)
خوارج در برابر منطق استوار امام -علیهالسلام- پاسخی جز تکرار سخنان بیهوده نداشتند و اصرار میورزیدند که: همگی در سایهی پذیرفتن تحکیم کافر شدهایم و ما توبه کردیم، تو نیز بر کفر خود گواهی بده و از آن توبه کن، که در این صورت ما با تو همگامیم و در غیر این صورت ما را رها کن و اگر قصد نبرد داری ما آمادهی نبرد هستیم.
امام -علیهالسلام- فرمود: آیا پس از ایمان و جهاد در رکاب با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر کفر خود شهادت دهم؟ آیا تن دادن به تحکیم سبب میشود که شما شمشیرهای خود را بر شانه نهاده و آنها را بر فرق مردم فرود آورید و خون مردم را بریزید؟ این است خسران آشکار.
1) شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج 2، ص 272: «مضارعهم دون النطفة و الله لا یفلت منهم عشرة و لا یهلک منکم عشرة». (خطبهی 58).
2) به خطبهی 36 مراجعه فرمایید.