یکی دیگر از ریشههای خوارج ذوالثدیه است که در کتابهای رجال به نام نافع از او یاد شده است. بسیاری از محدثان تصور کردهاند که حرقوص معروف به ذوالخویصره همان ذوالثدیه است، ولی شهرستان در کتاب ملل و نحل بر خلاف آن نظر داده و میگوید: «أولهم ذو الخویصرة و آخرهم ذوالثدیة».(1) از آنجا که شیوهی اعتراض هر دو به پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم یکسان بوده است و هر دو در تقسیم غنائم به پیامبر گفته بودند که «عدالت کن» و آن حضرت پاسخ واحدی به هر دو داده بود،(2) غالباً تصور شده که این دو اسم یک مسمی دارند، ولی توصیفی که از ذوالثدیه در تاریخ و در لسان پیامبر وارد شده هرگز مانند آن دربارهی ذوالخویصره وارد نشده است. ابنکثیر که تاریخ و روایات مربوط به مارقین را گرد آورده است در آن یادآور میشود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: گروهی همچون پرتاب شدن تیر از کمان از دین خارج میشوند و دیگر به آن باز نمیگردند. نشانهی این گروه آن است که در میان آنان مرد سیاه چهرهی ناقص دستی است که منتهای آن گوشتی است بسان پستان زن که حالت ارتجاعی و کشش دارد.(3)
امام علی -علیهالسلام- پس از فراغ از نبرد نهروان، دستور داد که جسد ذوالثدیه را در میان کشتگان پیدا کنند و دست ناقص او را مورد بررسی قرار دهند. وقتی جسد او را آوردند، دست او را به همان وصفی دیدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم توصیف کرده بود.
1) الملل و النحل، ج 1، ص 116. ولی هم او در صفحهی 115 همین کتاب هر دو را یکی شمرده و میگوید: «حرقوص بن زهیر المعروف بذی الثدیة.».
2) کامل مبرد، ج 3، ص 919، طبع حلبی.
3) سیرهی ابنهشام، ج 2، ص 496.