سیاست شوم و ناجوانمردانهی فرزند ابوسفیان و عقل منفصل وی عمرو عاص، پیامدهای تلخ و درد آوری داشت. طراح نقشه از روز نخست از آثار وخیم آن آگاه بود و به پیروزی خود در مسألهی تحکیم اطمینان کامل داشت. برای ارزیابی این سیاست، کافی است بدانیم که در سایهی آن دشمن به آرزوهای دیرینهی خود رسید. و نتایجی به دست آورد که از آن جمله موارد زیر را میتوان نام برد:
1- سلطهی معاویه بر شامات تثبیت شد و کلیهی فرمانداران و بخشداران آن حومه اطاعت او را از صیمیم دل پذیرفتند. و اگر بنا به علل و اغراضی، نیمدلی به علی -علیهالسلام- بسته بودند، از او بریدند و به معاویه پیوستند.
2- امام -علیهالسلام- که در آستانهی پیروزی بود، فرسنگها از آن دور شد و بازگشت مجدد به آن کار آسانی نبود، زیرا روحیهی جهادگری در ارتش آن حضرت به شدت افول کرده، دیگر از آن شوق و شور شهادت طلبی خبری نبود.
3- ارتش رو به زوال معاویه تجدید سازمان یافت و به اصطلاح نفس تازه کرد و برای تضعیف روحیهی مردم عراق دست به تطاول و غارتگری زد تا امنیت منطقه را به خطر افکند و حکومت مرکزی را فاقد کفایت معرفی کند.
4- بدتر از همه، در میان ارتش عراق دو دستگی پدید آمد. گروهی تحکیم را
پذیرفتند و گروه دیگر آن را کفر و ذنب شمردند و بر امام -علیهالسلام- لازم دانستند که از این کار توبه کند وگرنه ربقهی اطاعت او را از گردن باز میکنند و با وی مانند معاویه به نبرد بر میخیزند.
5- در سایهی این طرز تفکر، مخالفان تحکیم که روزی خود طرفدار آن بودند و امام -علیهالسلام- تحت فشار این گروه بر خلاف میل و عقیدهی باطنی خود به آن رأی داد، پس از ورود آن حضرت به کوفه، شهر را به عنوان مخالفان حکومت وقت ترک گفتند و در دو میلی کوفه گرد آمدند. هنوز آثار ناگوار جنگ صفین ترمیم نیافته بود که نبرد شومی به نام «نهروان» پیش آمد و گروه یاغی، هر چند به ظاهر تار و مار شدند، اما بقایای این گروه در گوشه و کنار دست به تحریکات میزدند. و سرانجام در اثر همین تحریکات، در شب نوزدهم سال چهلم هجرت علی -علیهالسلام- قربانی توطئه خوارج شد و در محراب عبادت به شهادت رسید.
باری، امام -علیهالسلام- در دوران حکومت خود با سه نبرد سخت و سهمگین روبرو شد که در تاریخ اسلام از جهاتی بی سابقه است.
در نبرد نخست، طرف مقابل پیمان شکنانی مانند طلحه و زبیر بودند که حیثیت امالمؤمنین را، که حیثیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود، به بازی گرفتند و نبرد خونینی به راه انداختند و سرانجام سرکوب شدند.
در نبرد دوم، طرف مخالف فرزند ابوسفیان بود که انتقام و خونخواهی عثمان را دستاویز قرار داد و با یاغیگری به مخالفت با حکومت مرکزی و امام منصوص و برگزیدهی مهاجران و انصار برخاست و از جادهی حق و عدالت منحرف شد.
در نبرد سوم، طرف جنگ یاران دیرینهی امام -علیهالسلام- بودند که از کثرت عبادت پیشانیهایشان پینه بسته بود و آهنگ تلاوت قرآن آنان در همه جا میپیچید. نبرد با این گروه دشوارتر از دو گروه نخست بود. ولی امام -علیهالسلام-، پس از ماهها صبر و شکیبایی و ایراد سخنرانی و اعزام شخصیتهای مؤثر، از اصلاح آنان مأیوس شد و چون با قیام مسلحانهی آنان مواجه شد به نبرد با آنان پرداخت و به تعبیر خود «چشم فتنه را از
کاسه در آورد».
جز امام -علیهالسلام- کسی را یارای نبرد با این مقدس نماها نبود، ولی سوابق علی -علیهالسلام- در اسلام و هجرت و ایثارگریهای او در میادین نبرد در عهد رسول خدا و زهد و پیراستگی او در طول زندگی و علم و دانش سرشار و منطق نیرومند او در مقام مناظره، این صلاحیت را به او میداد که با قاطعیت و بدون تردید ریشهی فساد را بر کند.
این گروههای سه گانه در تاریخ اسلام به نامهای «ناکثین» (پیمان شکنان) و «قاسطین » (ستمگران و متجاوزان از خط حق) و «مارقین» (گمراهان و از دین بیرون رفتگان) معروفاند. سابقهی این نامگذاری مربوط به عصر پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم است . آن حضرت خود از این سه گروه چنین توصیفی کرده و به علی -علیهالسلام- و دیگران یادآور شده بود که علی با این سه گروه نبرد خواهد کرد. این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یکی از ملاحم و خبرهای غیبی اوست که محدثان اسلامی در کتابهای حدیث به مناسبتهای مختلف از آن یاد کردهاند که به عنوان نمونه یکی از آنها را یادآور میشویم. علی -علیهالسلام- میفرماید:
«أمرنی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بقتال الناکثین و القاسطین و المارقین».(1)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من امر فرمود که با ناکثان و قاسطان و مارقان نبرد کنم.ابنکثیر، متوفای 774 ه.ق، در تاریخ خود قسمتی از این احادیث را گرد آورده است. از جمله یادآور شده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد خانهی ام سلمه شد و بعداً علی نیز آمد. پیامبر رو به همسر خود کرد و گفت: «یا أم سلمة، هذا و الله قاتل الناکثین و القاسطین و المارقین من بعدی»(2) یعنی: ای ام سلمه، این (مساوی علی) نبرد کننده با ناکثان و قاسطان و مارقان بعد از من است.
مراجعه به کتابهای حدیث و تاریخ صحت و استواری حدیث فوق را ثابت میکند. از این جهت، دامن سخن را در این مورد کوتاه کرده، یادآور میشویم که محقق بزرگ مرحوم علامهی امینی در کتاب «الغدیر» قسمتی از صور حدیث و مدارک آن را جمع کرده است.(3)
تاریخ مارقین گواهی میدهد که آنان پیوسته پرخاشگران بر حکومتهای زمان بودند و زیر بار هیچ حکومتی نمیرفتند. نه حاکمی را به رسمیت میشناختند و نه حکومتی را. حاکم عادل و منحرف، مانند علی -علیهالسلام- و معاویه، در نظر آنان فرق نمیکرد و رفتار آنان با یزید و مروان با رفتار آنان با عمر بن عبدالعزیز نیز یکسان بود.
1) تاریخ بغداد، ج 8، ص 340.
2) البدایة و النهایة، جزء هفتم، مجلد چهارم، ص 305.
3) الغدیر، ج 3، صص 195-188، در نقد کتاب منهاج السنة.