جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سعد وقاص و فرزند او عمر

زمان مطالعه: 2 دقیقه

سعد وقاص از کسانی بود که از بیعت با امام -علیه‌السلام- سرباز زده بود ولی خود را در کشمکش وارد نساخته بود. پس از برافروخته شدن آتش نبرد صفین، در سرزمین بنی سلیم فرود آمده، پیوسته مراقب اخبار طرفین بود. در همین اندیشه‏ها بود که روزی از دور سواری را دید که به سوی او می‏آید. وقتی نزدیک آمد معلوم شد که وی فرزند او عمر است. (همو که در کربلا امام حسین و یارانش را به قتل رساند).

پدر از اوضاع و احوال جویا شد و عمر از ماجرای حکمیت تحمیلی و اجتماع حکمین در دومةالجندل خبر داد و از پدر خواست که به سبب سوابقی که در اسلام دارد خود را به آن منطقه برساند، شاید که خلافت اسلامی را قبضه کند. پدر گفت: فرزندم، آرام باش. من از پیامبر شنیده‏ام که می‏گفت پس از او فتنه‏ای رخ می‏دهد و بهترین مردم کسی است که در آن پنهان شود و از آن دوری جوید. مسئله‌ی خلافت امری است که من از روز نخست در آن وارد نشدم و دیگر نیز وارد نخواهم شد. و اگر بنا باشد دستم را در آن فرو ببرم با علی فرو می‏برم. مردم با تیزی شمشیر مرا تهدید کردند ولی آن را بر آتش مقدم داشتم.(1)

سعد وقاص مساعدت هر یک از دو طرف را مساعدتی پرفتنه می‏اندیشید و پایان آن را آتش می‏انگاشت، ولی در عین حال، موقعیت علی -علیه‌السلام- را بر معاویه کاملاً ترجیح می‏داد و در اشعاری که در همان شب سرود و فرزندش نیز آن را

شنید علی -علیه‌السلام- را ستود و معاویه را نکوهش کرد و گفت:

و لو کنت یوما لا محالة وافدا++

تبعت علیا و الهوی حیث یجعل‏

اگر بنا باشد که روزی به این امر اقدام کنم از علی پیروی می‏کنم آنجا که او تمایل نشان دهد.

در کوردلی او همین بس که پیروی از امامی را که امامت و پیشوایی او در غدیر خم بر همگان روشن شد و پس از قتل عثمان کلیه‏ی مهاجران و انصار با او بیعت کردند دخول در فتنه می‏پندارد. حال آنکه رویگردانی از چنین امامی مایه‏ی ورود در دوزخ است.(2)


1) شرح نهج‏البلاغه‏ی ابن‏ابی‏الحدید، ج 2، ص 249.

2) وقعه‏ی صفین، ص 539.