آخرین فردی که با ابوموسی وداع کرد احنف بود. وی دست ابوموسی را گرفت و به او چنین گفت: عظمت کار را درک کن و بدان که کار ادامه دارد. اگر عراق را ضایع کنی دیگر عراقی نیست. از مخالفت خدا بپرهیز که خدا دنیا و آخرت را برای تو جمع میکند. اگر فردا با عمرو عاص روبه رو شدی، تو ابتدا به سلام مکن، هر چند سبقت بر سلام سنت است ولی او شایستهی این کار نیست. دست در دست او مگذار، زیرا دست تو امانت امت است. مبادا تو را در صدر مجلس بنشاند، که این کار خدعه و فریب است. از اینکه با تو در اطاق تنها سخن بگوید بپرهیز، زیرا ممکن است در آنجا گروهی را، به عنوان شهود، مخفی سازد تا بر ضد تو گواهی دهند.
آن گاه احنف برای آزمودن اخلاص ابوموسی نسبت به امام -علیهالسلام- به او چنین پیشنهاد کرد:
اگر با عمرو دربارهی امام به توافق نرسیدی به او پیشنهاد کن که عراقیان میتوانند از قریشیان ساکن شام کسی را به عنوان خلیفه برگزینند و اگر این را نپذیرفتند پیشنهاد دیگری کن و آن اینکه شامیان میتوانند از قریشیان ساکن عراق فردی را به عنوان خلیفه انتخاب کنند.(1) ابوموسی در برابر این سخن را که به معنی عزل امام -علیهالسلام- از خلافت و تعیین خلیفه دیگر بود، شنید ولی واکنشی نشان نداد.
احنف فوراً به محضر امام -علیهالسلام- بازگشت و جریان را به او گفت و یادآور شد که ما کسی را برای احقاق حق خود اعزام میکنیم که از خلع و عزل تو پروایی ندارد. امام -علیهالسلام- فرمود: «إن الله غالب علی أمره» احنف یادآور شد که این کار مایهی ناراحتی ماست.(2)
1) الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 116؛ وقعهی صفین، ص 536؛ شرح نهجالبلاغهی ابنابیالحدید، ج 2، ص 249.
2) وقعهی صفین، ص 537.