جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امام در برابر قبر خباب بن ارت‏

زمان مطالعه: 2 دقیقه

امام به سیر خود ادامه داد تا در برابر خانه‏های بنی عوف قرار گرفت. در سمت راست جاده در نقطه‏ی بلندی هفت یا هشت قبر مشاهده کرد. امام -علیه‌السلام- از اسامی افرادی که در آنجا به خاک سپرده شده بودند پرسید. قدامة بن عجلان ازدی

پاسخ داد: خباب ارت پس از عزیمت شما به صفین درگذشت و سفارش کرد که او را در نقطه‏ی بلندی به خاک بسپارند. دفن او در این نقطه سبب شد که دیگران نیز اموات خود را در اطراف قبر او به خاک بسپارند. امام -علیه‌السلام- پس از طلب رحمت برای خباب درباره‏ی او گفت: وی از صمیم دل اسلام آورد و با میل و رغبت هجرت کرد و یک عمر جهاد نمود و سرانجام با ناتوانی تن روبرو شد. خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‏سازد. آن گاه با ارواح مردگان آن نقطه چنین سخن گفت:

درود بر شما ای ساکنان سرزمینهای وحشتناک و محلهای بی آب و گیاه، از مردان و زنان مؤمن و مسلمان. شما بر ما پیشی گرفتید و ما به دنبال شما هستیم و پس از اندکی به شما می‏پیوندیم. پروردگارا، ما و آنان را ببخش و از ما و آنان درگذر.

(سپس فرمود:)

سپاس خدای را که زمین را برای زندگان و مردگان محل اجتماع قرار داد. سپاس خدا را که همه را از آن آفرید و ما را به آن باز می‏گرداند و بر آن محشور می‏سازد. خوشا به آنان که معاد را به یاد آورند و برای روز حساب کار کنند و به اندازه‏ی کفایت قناعت ورزند.(1)

آن گاه امام -علیه‌السلام- به مسیر خود ادامه داد و از کنار خانه‏های قبایل همدان عبور کرد و صدای ناله‏های زنانی را شنید که بر کشتگان خود در صفین گریه می‏کردند.

امام -علیه‌السلام- شرحبیل را خواست و به او گفت: به زنان خود توصیه کنید که خویشتندار باشند و فریاد نکشند. او در پاسخ امام -علیه‌السلام- گفت: اگر مسئله به چند خانه محدود می‏شد امکان عمل به این سفارش بود، ولی تنها از این تیره صد و هشتاد نفر کشته شده‏اند و خانه‏ای نیست که در آنجا گریه نباشد. ولی ما مردان

هرگز گریه نمی‏کنیم بلکه از شهادت آنان خوشحال هستیم.

امام -علیه‌السلام- برگذشتگان آنان رحمت فرستاد و چون شرحبیل خواست امام را، که بر مرکب سوار بود، بدرقه کند به او فرمود: «ارجع فإن مشی مثلک فتنة للوالی و مذلة للمؤمنین».(2) یعنی: برگرد که این نحوه مشایعت موجب غرور والی و ذلت مؤمنان است.

وقتی وارد کوفه شد چهار صد نفر را به عنوان ناظر بر اعمال حکمیت برگزید و شریح را به عنوان فرمانده نظامی و ابن‏عباس را به عنوان پیشوای مذهبی آنان منصوب کرد و سپس وقت آن رسید که نماینده‏ی تحمیلی خود یعنی ابوموسی اشعری را اعزام بدارد.(3)

امام از آغاز خلافت خود از بی تفاوتی او نسبت به رهبری آن حضرت آگاه بود و مردم نیز از سادگی و بلاهت او اطلاع داشتند. از این جهت، به هنگام اعزام، امام -علیه‌السلام- و مردم با او به گفتگو پرداختند که برخی از آن سخنان را نقل می‏کنیم.


1) تاریخ طبری، ج 3، جزء 6، ص 34؛ کامل ابن‏اثیر، ج 3، ص 164؛ وقعه‏ی صفین، صص 530-529.

2) وقعه‏ی صفین، ص 531؛ تاریخ طبری، ج 3، جزء 6، ص 35؛ کامل ابن‏اثیر، ج 3، ص 164.

3) وقعه‏ی صفین، ص 533؛ تاریخ طبری، ج 3، جزء 6، ص 37؛ مروج الذهب، ج 2، ص 406.