امام به سیر خود ادامه داد تا در برابر خانههای بنی عوف قرار گرفت. در سمت راست جاده در نقطهی بلندی هفت یا هشت قبر مشاهده کرد. امام -علیهالسلام- از اسامی افرادی که در آنجا به خاک سپرده شده بودند پرسید. قدامة بن عجلان ازدی
پاسخ داد: خباب ارت پس از عزیمت شما به صفین درگذشت و سفارش کرد که او را در نقطهی بلندی به خاک بسپارند. دفن او در این نقطه سبب شد که دیگران نیز اموات خود را در اطراف قبر او به خاک بسپارند. امام -علیهالسلام- پس از طلب رحمت برای خباب دربارهی او گفت: وی از صمیم دل اسلام آورد و با میل و رغبت هجرت کرد و یک عمر جهاد نمود و سرانجام با ناتوانی تن روبرو شد. خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمیسازد. آن گاه با ارواح مردگان آن نقطه چنین سخن گفت:
درود بر شما ای ساکنان سرزمینهای وحشتناک و محلهای بی آب و گیاه، از مردان و زنان مؤمن و مسلمان. شما بر ما پیشی گرفتید و ما به دنبال شما هستیم و پس از اندکی به شما میپیوندیم. پروردگارا، ما و آنان را ببخش و از ما و آنان درگذر.
(سپس فرمود:)
سپاس خدای را که زمین را برای زندگان و مردگان محل اجتماع قرار داد. سپاس خدا را که همه را از آن آفرید و ما را به آن باز میگرداند و بر آن محشور میسازد. خوشا به آنان که معاد را به یاد آورند و برای روز حساب کار کنند و به اندازهی کفایت قناعت ورزند.(1)
آن گاه امام -علیهالسلام- به مسیر خود ادامه داد و از کنار خانههای قبایل همدان عبور کرد و صدای نالههای زنانی را شنید که بر کشتگان خود در صفین گریه میکردند.
امام -علیهالسلام- شرحبیل را خواست و به او گفت: به زنان خود توصیه کنید که خویشتندار باشند و فریاد نکشند. او در پاسخ امام -علیهالسلام- گفت: اگر مسئله به چند خانه محدود میشد امکان عمل به این سفارش بود، ولی تنها از این تیره صد و هشتاد نفر کشته شدهاند و خانهای نیست که در آنجا گریه نباشد. ولی ما مردان
هرگز گریه نمیکنیم بلکه از شهادت آنان خوشحال هستیم.
امام -علیهالسلام- برگذشتگان آنان رحمت فرستاد و چون شرحبیل خواست امام را، که بر مرکب سوار بود، بدرقه کند به او فرمود: «ارجع فإن مشی مثلک فتنة للوالی و مذلة للمؤمنین».(2) یعنی: برگرد که این نحوه مشایعت موجب غرور والی و ذلت مؤمنان است.
وقتی وارد کوفه شد چهار صد نفر را به عنوان ناظر بر اعمال حکمیت برگزید و شریح را به عنوان فرمانده نظامی و ابنعباس را به عنوان پیشوای مذهبی آنان منصوب کرد و سپس وقت آن رسید که نمایندهی تحمیلی خود یعنی ابوموسی اشعری را اعزام بدارد.(3)
امام از آغاز خلافت خود از بی تفاوتی او نسبت به رهبری آن حضرت آگاه بود و مردم نیز از سادگی و بلاهت او اطلاع داشتند. از این جهت، به هنگام اعزام، امام -علیهالسلام- و مردم با او به گفتگو پرداختند که برخی از آن سخنان را نقل میکنیم.
1) تاریخ طبری، ج 3، جزء 6، ص 34؛ کامل ابناثیر، ج 3، ص 164؛ وقعهی صفین، صص 530-529.
2) وقعهی صفین، ص 531؛ تاریخ طبری، ج 3، جزء 6، ص 35؛ کامل ابناثیر، ج 3، ص 164.
3) وقعهی صفین، ص 533؛ تاریخ طبری، ج 3، جزء 6، ص 37؛ مروج الذهب، ج 2، ص 406.