جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تحمیل پیمان حکمیت

زمان مطالعه: 4 دقیقه

حادثه‏ی حکمیت در سرزمین صفین از حوادث بی سابقه‏ی تاریخ اسلام به شمار می‏رود. امیرالمؤمنین -علیه‌السلام- که در دو قدمی پیروزی قرار داشت و اگر یاران نادان و ناآگاه وی دست از حمایت او بر نمی‏داشتند یا لااقل برای او ایجاد مزاحمت نمی‏کردند چشم فتنه را از کاسه در می‏آورد و به حکومت دودمان خبیث اموی، که بعدها هشتاد سال یا کمی بیشتر طول کشید، پایان می‏بخشید و چهره‏ی تاریخ اسلام و تمدن مسلمین را دگرگون می‏کرد، به سبب نیرنگ عمرو عاص و فریب خوردن تعداد درخور توجهی از سربازان نادانش، از ادامه‏ی نبرد و دست یافتن به پیروزی باز ماند.

این دوستان نادان، که زیانشان بیش از دشمنان داناست، چهار مطلب را بر امام -علیه‌السلام- تحمیل کردند که دود آن نخست به چشم خودشان و سپس به چشم سایر مسلمین رفت. این موارد عبارت بودند از:

1- پذیرفتن آتش بس و قبول حکمیت قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.

2- پذیرفتن ابوموسی اشعری به عنوان نمایندگی از طرف امام -علیه‌السلام-.

3- حذف لقب «امیرالمؤمنین» از متن پیمان حکمیت.

4- اصرار بر شکستن پیمان حکمیت پس از امضای آن.

در بحث گذشته شیوه‏ی تحمیل موارد اول و دوم روشن شد. اکنون با شیوه‏ی تحمیل موارد سوم و چهارم و متن پیمان صلح آشنا شویم.

گرد و غبار جنگ سرد و مناقشه‏های لفظی پس از سیاست قرآن به نیزه کردن فرو نشست و قرار شد که سران هر دو گروه به تنظیم پیمان حکمیت بپردازند. در یک طرف امام -علیه‌السلام- و یاران او و در طرف دیگر معاویه و عقل منفصل وی عمرو عاص و گروهی از محافظان او قرار داشتند. برای نوشتن پیمان، دو برگ زرد که آغاز و پایان آنها با مهر امام -علیه‌السلام- که «محمد رسول الله» صلی الله علیه و آله و سلم بود و مهر معاویه که آن نیز «محمد رسول الله» صلی الله علیه و آله و سلم بود مهر خورده و آماده شده بود. امام -علیه‌السلام- املای پیمان و دبیر وی عبیدالله بن رافع نوشتن آن را بر عهده گرفت. امام -علیه‌السلام- سخن خود را چنین آغاز کرد:

بسم الله الرحمن الرحیم. هذا ما تقاضی علیه علی أمیرالمؤمنین و معاویة بن أبی‏سفیان و شیعتهما فیما تراضیا به من الحکم بکتاب الله و سنة نبیه صلی الله علیه و آله و سلم.

این بیانیه‏ای است که علی امیر مؤمنان و معاویه و پیروان آن دو بنابر آن داوری کتاب خدا و سنت پیامبر او را پذیرفته‏اند.

در این هنگام معاویه اسپندوار از جای جهید و گفت: بد آدمی است کسی که فردی را به عنوان «امیرمؤمنان» بپذیرد و آن گاه با او نبرد کند. عمرو عاص فوراً به کاتب امام -علیه‌السلام- گفت: نام علی و نام پدر او را بنویس. او امیر شماست، نه امیر

ما. احنف، سردار شجاع امام -علیه‌السلام- به آن حضرت گفت: مبادا لقب امیر مؤمنان را از کنار نام خود پاک کنی؛ از آن می‏ترسم که بار دیگر به تو باز نگردد. تن به این کار مده، هر چند به کشت و کشتار انجامد. سخن به درازا کشید و بخشی از روز به مذاکره به این مطلب گذشت و امام -علیه‌السلام- حاضر به حذف لفظ امیرمؤمنان از کنار نام خود نشد. اشعث بن قیس، مرد مرموزی که از نخستین روز در لباس دوستی بر ضد امام کار می‏کرد و با معاویه سر و سری داشت، اصرار ورزید که لقب برداشته شود.

در این کشمکش امام -علیه‌السلام- خاطره‏ی تلخ «صلح حدیبیه» را به زبان آورد و فرمود: من در سرزمین حدیبیه کاتب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودم. در یک طرف پیامبر خدا و در طرف مشرکان سهیل بن عمرو قرار داشتند. من صلحنامه را به این صورت تنظیم کردم: «هذا ما تصالح علیه محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و سهیل بن عمرو». اما نماینده‏ی مشرکان رو به پیامبر کرد و گفت: من هرگز نامه‏ای را که در آن خود را «پیامبر خدا» بخوانی امضا نمی‏کنم. اگر من می‏دانستم که تو پیامبر خدا هستی هرگز با تو نبرد نمی‏کردم. من باید ظالم و ستمگر باشم که تو را از طواف خدا باز دارم، در صورتی که تو پیامبر خدا باشی. لکن بنویس «محمد بن عبدالله» تا من آن را بپذیرم.

در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: علی، من پیامبر خدا هستم، همچنان که فرزند عبدالله هستم. هرگز رسالت من با محو عنوان رسول الله از کنار نام من از بین نمی‏رود. بنویس محمد بن عبدالله. باری، در آن روز فشار مشرکان بر من زیاد شد که لقب رسول الله را از کنار نام او بردارم. اگر آن روز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم صلحنامه‏ای برای مشرکان نوشت، امروز من برای فرزندان آنان می‏نویسم. راه و روش من و پیامبر خدا یکی است.

عمرو عاص رو به علی -علیه‌السلام- کرد و گفت: سبحان الله، ما را به کافران تشبیه می‏کنی، در حالی که ما مؤمن هستیم. امام -علیه‌السلام- فرمود: کدام روز بوده که تو حامی کافران و دشمن مسلمانان نبوده‏ای. تو شبیه مادرت هستی که تو را زاییده

است. با شنیدن این سخن، عمرو از مجلس برخاست و گفت: به خدا سوگند که بعد از این با تو در مجلسی نمی‏نشینم.

فشار دوستنماهای امام -علیه‌السلام- که لقب امیر مؤمنان را از کنار نام خود بر دارد بر مظلومیت آن حضرت جلوه‏ی تازه‏ای بخشید.(1) ولی در مقابل، گروهی از یاران صدیق امام، با شمشیرهای آخته به حضور آن حضرت آمدند و گفتند: فرمان بده تا ما اجرا کنیم. عثمان بن حنیف آنان را پند داد و گفت: من در صلح حدیبیه بوده‏ام و ما نیز فعلاً همان راه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را می‏پیماییم.(2)

امام -علیه‌السلام- فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حدیبیه از این ماجرا به من خبر داد، آنجا که فرمود: «إن لک مثلها ستعطیها و أنت مضطهد» یعنی: چنین روزی برای تو نیز هست و چنین کاری انجام می‏دهی در حالی که مجبوری.


1) وقعه‏ی صفین (طبع دوم – مصر)، صص 509-508؛ اخبار الطوال، ص 194؛ الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 114؛ تاریخ طبری، ج 3، جزء 6، ص 29؛ کامل ابن‏اثیر، ج 3، ص 162؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 189 (با کمی تفاوت)، شرح نهج‏البلاغه‏ی ابن‏ابی‏الحدید، ج 2، ص 232.

2) الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 112.