حادثهی حکمیت در سرزمین صفین از حوادث بی سابقهی تاریخ اسلام به شمار میرود. امیرالمؤمنین -علیهالسلام- که در دو قدمی پیروزی قرار داشت و اگر یاران نادان و ناآگاه وی دست از حمایت او بر نمیداشتند یا لااقل برای او ایجاد مزاحمت نمیکردند چشم فتنه را از کاسه در میآورد و به حکومت دودمان خبیث اموی، که بعدها هشتاد سال یا کمی بیشتر طول کشید، پایان میبخشید و چهرهی تاریخ اسلام و تمدن مسلمین را دگرگون میکرد، به سبب نیرنگ عمرو عاص و فریب خوردن تعداد درخور توجهی از سربازان نادانش، از ادامهی نبرد و دست یافتن به پیروزی باز ماند.
این دوستان نادان، که زیانشان بیش از دشمنان داناست، چهار مطلب را بر امام -علیهالسلام- تحمیل کردند که دود آن نخست به چشم خودشان و سپس به چشم سایر مسلمین رفت. این موارد عبارت بودند از:
1- پذیرفتن آتش بس و قبول حکمیت قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.
2- پذیرفتن ابوموسی اشعری به عنوان نمایندگی از طرف امام -علیهالسلام-.
3- حذف لقب «امیرالمؤمنین» از متن پیمان حکمیت.
4- اصرار بر شکستن پیمان حکمیت پس از امضای آن.
در بحث گذشته شیوهی تحمیل موارد اول و دوم روشن شد. اکنون با شیوهی تحمیل موارد سوم و چهارم و متن پیمان صلح آشنا شویم.
گرد و غبار جنگ سرد و مناقشههای لفظی پس از سیاست قرآن به نیزه کردن فرو نشست و قرار شد که سران هر دو گروه به تنظیم پیمان حکمیت بپردازند. در یک طرف امام -علیهالسلام- و یاران او و در طرف دیگر معاویه و عقل منفصل وی عمرو عاص و گروهی از محافظان او قرار داشتند. برای نوشتن پیمان، دو برگ زرد که آغاز و پایان آنها با مهر امام -علیهالسلام- که «محمد رسول الله» صلی الله علیه و آله و سلم بود و مهر معاویه که آن نیز «محمد رسول الله» صلی الله علیه و آله و سلم بود مهر خورده و آماده شده بود. امام -علیهالسلام- املای پیمان و دبیر وی عبیدالله بن رافع نوشتن آن را بر عهده گرفت. امام -علیهالسلام- سخن خود را چنین آغاز کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم. هذا ما تقاضی علیه علی أمیرالمؤمنین و معاویة بن أبیسفیان و شیعتهما فیما تراضیا به من الحکم بکتاب الله و سنة نبیه صلی الله علیه و آله و سلم.
این بیانیهای است که علی امیر مؤمنان و معاویه و پیروان آن دو بنابر آن داوری کتاب خدا و سنت پیامبر او را پذیرفتهاند.
در این هنگام معاویه اسپندوار از جای جهید و گفت: بد آدمی است کسی که فردی را به عنوان «امیرمؤمنان» بپذیرد و آن گاه با او نبرد کند. عمرو عاص فوراً به کاتب امام -علیهالسلام- گفت: نام علی و نام پدر او را بنویس. او امیر شماست، نه امیر
ما. احنف، سردار شجاع امام -علیهالسلام- به آن حضرت گفت: مبادا لقب امیر مؤمنان را از کنار نام خود پاک کنی؛ از آن میترسم که بار دیگر به تو باز نگردد. تن به این کار مده، هر چند به کشت و کشتار انجامد. سخن به درازا کشید و بخشی از روز به مذاکره به این مطلب گذشت و امام -علیهالسلام- حاضر به حذف لفظ امیرمؤمنان از کنار نام خود نشد. اشعث بن قیس، مرد مرموزی که از نخستین روز در لباس دوستی بر ضد امام کار میکرد و با معاویه سر و سری داشت، اصرار ورزید که لقب برداشته شود.
در این کشمکش امام -علیهالسلام- خاطرهی تلخ «صلح حدیبیه» را به زبان آورد و فرمود: من در سرزمین حدیبیه کاتب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودم. در یک طرف پیامبر خدا و در طرف مشرکان سهیل بن عمرو قرار داشتند. من صلحنامه را به این صورت تنظیم کردم: «هذا ما تصالح علیه محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و سهیل بن عمرو». اما نمایندهی مشرکان رو به پیامبر کرد و گفت: من هرگز نامهای را که در آن خود را «پیامبر خدا» بخوانی امضا نمیکنم. اگر من میدانستم که تو پیامبر خدا هستی هرگز با تو نبرد نمیکردم. من باید ظالم و ستمگر باشم که تو را از طواف خدا باز دارم، در صورتی که تو پیامبر خدا باشی. لکن بنویس «محمد بن عبدالله» تا من آن را بپذیرم.
در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: علی، من پیامبر خدا هستم، همچنان که فرزند عبدالله هستم. هرگز رسالت من با محو عنوان رسول الله از کنار نام من از بین نمیرود. بنویس محمد بن عبدالله. باری، در آن روز فشار مشرکان بر من زیاد شد که لقب رسول الله را از کنار نام او بردارم. اگر آن روز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم صلحنامهای برای مشرکان نوشت، امروز من برای فرزندان آنان مینویسم. راه و روش من و پیامبر خدا یکی است.
عمرو عاص رو به علی -علیهالسلام- کرد و گفت: سبحان الله، ما را به کافران تشبیه میکنی، در حالی که ما مؤمن هستیم. امام -علیهالسلام- فرمود: کدام روز بوده که تو حامی کافران و دشمن مسلمانان نبودهای. تو شبیه مادرت هستی که تو را زاییده
است. با شنیدن این سخن، عمرو از مجلس برخاست و گفت: به خدا سوگند که بعد از این با تو در مجلسی نمینشینم.
فشار دوستنماهای امام -علیهالسلام- که لقب امیر مؤمنان را از کنار نام خود بر دارد بر مظلومیت آن حضرت جلوهی تازهای بخشید.(1) ولی در مقابل، گروهی از یاران صدیق امام، با شمشیرهای آخته به حضور آن حضرت آمدند و گفتند: فرمان بده تا ما اجرا کنیم. عثمان بن حنیف آنان را پند داد و گفت: من در صلح حدیبیه بودهام و ما نیز فعلاً همان راه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را میپیماییم.(2)
امام -علیهالسلام- فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حدیبیه از این ماجرا به من خبر داد، آنجا که فرمود: «إن لک مثلها ستعطیها و أنت مضطهد» یعنی: چنین روزی برای تو نیز هست و چنین کاری انجام میدهی در حالی که مجبوری.
1) وقعهی صفین (طبع دوم – مصر)، صص 509-508؛ اخبار الطوال، ص 194؛ الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 114؛ تاریخ طبری، ج 3، جزء 6، ص 29؛ کامل ابناثیر، ج 3، ص 162؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 189 (با کمی تفاوت)، شرح نهجالبلاغهی ابنابیالحدید، ج 2، ص 232.
2) الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 112.