در یکی از روزها اشتر در میان صفوف عراقیان فریاد زد: آیا در میان شما کسی هست که جان خود را در مقابل رضای خدا بفروشد؟ جوانی به نام اثال بن حجل گام به میدان نهاد، معاویه نیز فرد سالمندی را به نام حجل برای مبارزه با آن جوان روانهی میدان ساخت.
طرفین در حالی که نیزههای خود را به سمت یکدیگر نشانه میرفتند، به بیان نسب خود پرداختند. ناگهان روشن شد که آنان پدر و پسرند. از این رو، از اسب پیاده شدند و دست در گردن یکدیگر افکندند. پدر به پسر گفت: پسر جان، به سوی دنیا بیا! پسر گفت: پدرجان، رو به آخرت آور، که شایستهی تو این است که اگر من هوای دنیا کنم و به سوی شامیان بروم تو مرا از این راه باز میداری. تو دربارهی علی و افراد مؤمن صالح چه میگویی؟ سرانجام بر این تصمیم گرفتند که هر دو به جایگاه پیشین خود بازگردند.(1)
در نبردی که اساس آن را دفاع از عقیده تشکیل میدهد هر نوع پیوندی، جز پیوند دینی، سست و ناتوان است.
1) شرح نهجالبلاغهی ابنابیالحدید، ج 8، ص 82؛ وقعهی صفین، ص 443.