امام علیه السلام در این کلام نورانى به اهمیت قناعت و حُسن خلق اشاره مىکند، مىفرماید: «مُلک قناعت براى انسان کافى است و حُسن خلق به عنوان نعمت»؛(کَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْکاً، وَبِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِیماً).
سپس مرحوم سید رضى مىافزاید: «از امام علیه السلام از تفسیر آیه «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً» سؤال کردند فرمود: «منظور از حیات طیبه قناعت است»؛(وَسُئِلَ علیه السلام عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیّبَةً فَقَالَ هِیَ الْقَنَاعَةُ).
امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه به دو نکته مهم به زبان کنایه اشاره کرده است:نخست مُلک قناعت را براى انسان کافى مىداند، زیرا کسى که به حد اقل زندگى قانع شود نه نیازى به خلق روزگار دارد و نه محتاج به حاجتبردن نزد این و آن، آرامشى بر وجود او حکمفرماست و لذتى را که او از زندگى توأم با قناعت خود مىبرد هیچ سلطانى از مملکت وسیع و گسترده خود نخواهد برد و به گفته شاعر:
مُلک آزادگى و گنج قناعت گنجى است
که به شمشیر میسر نشود سلطان را
تعبیر به «مُلک» (مملکت و کشور) اشاره به اهمیت فوقالعاده قناعت است که گویى زندگى قانعانه معادل حکمرانى بر کشورى پهناور است.
همین معنا در ذیل گفتار حکیمانه 57 به تعبیر دیگرى گذشت، آنجا که فرمود:
«الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَایَنْفَدُ؛ قناعت مالى است که پایان نمىپذیرد» در خطبه قاصعه(1) و موارد دیگر نیز کلامى از امام علیه السلام در فضیلت قناعت ذکر شده است.
در حدیث پرمعنایى از امام صادق علیه السلام در کتاب کافى آمده است:«إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَصَّ الْأَنْبِیَاءَ بِمَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَمَنْ کَانَتْ فِیهِ فَلْیَحْمَدِ اللَّهَ عَلَى ذَلِکَ وَمَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ فَلْیَتَضَرَّعْ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَلْیَسْأَلْهُ إِیَّاهَا؛ خداى متعال پیامبر خود را به فضایل اخلاقى اختصاص داده است. کسى که آن فضایل را داشته باشد خدا را به سبب آن شکر گوید و کسى که نداشته باشد از پیشگاه خداوند متعال آن را تقاضا کند».
راوى مىگوید: از امام علیه السلام پرسیدم آن فضایل اخلاقى چیست؟ امام علیه السلام فرمود:«الْوَرَعُ وَالْقَنَاعَةُ وَالصَّبْرُ وَالشُّکْرُ وَالْحِلْمُ وَالْحَیَاءُ وَالسَّخَاءُ وَالشَّجَاعَةُ وَالْغَیْرَةُ وَالْبِرُّ وَصِدْقُ الْحَدِیثِ وَأَدَاءُ الْأَمَانَةِ؛ تقوا و قناعت و صبر و شکیبایى و شکر و بردبارى و حیا و سخاوت و شجاعت و غیرت و نیکوکارى و راستگویى و اداى امانت. (که مجموعا دوازده صفت برجسته مىشود)».(2)
در حدیث دیگرى از همان حضرت مىخوانیم:«مَنْ قَنَعَ بِما رَزَقَهُ اللَّهُ فَهُوَ مِنْ أغْنَى النّاسِ؛ کسى که به آنچه خدا به او روزى داده قانع باشد از غنىترین مردم است».(3)
سعدى گویا از همین احادیث بهره گرفته که در گلستان خود از سائلى چنین نقل مىکند که خطاب به گروهى از ثروتمندان چنین مىگفت: اى خداوندان نعمت! اگر شما را انصاف بودى و ما را قناعت رسم سؤال از جهان برخواستى.
اى قناعت توانگرم گردان
که براى تو هیچ نعمت نیست
گنج صبر اختیار لقمان است
هر که را صبر نیست حکمت نیست
در تفسیر «قناعت» تعبیرات مختلفى در منابع لغت و تعبیرات بزرگان آمده که تضادى با هم ندارند:
بعضى قناعت را به معناى رضایت به آنچه خدا به انسان داده تفسیر کردهاند و برخى به راضى بودن به کمتر از نیازها و عدّهاى به رضایت به حداقل زندگى و گاه گفتهاند قناعت آن است که انسان در برابر آنچه خدا به او داده است خشنود باشد و بیش از آن را طلب نکند و این همان حقیقتى است که بسیارى از بارهاى زندگى را از دوش انسان بر مىدارد.
این سخن را به یک حدیث قدسى که مرحوم علامه مجلسى در جلد 75 بحارالانوار آورده است پایان مىدهیم: خداوند به داود وحى فرستاد اى داود! من پنج چیز را در پنج چیز قرار دادم و مردم آن را در پنج چیز دیگر جستوجو مىکنند و به آن نمىرسند. من علم را در گرسنگى (کم خوردن) و تلاش و کوشش قرار دادم و مردم آن را در شکمبارگى و راحتى مىطلبند و به آن نمىرسند. من عزت را در طاعتم قرار دادم و آنها آن را در خدمت سلاطین جستوجو مىکنند و نمىیابند. غنا و بىنیازى را در قناعت قرار دادم و آنها آن را در فزونى مال مىطلبند و نمىیابند. رضایم را در مخالفت با نفس قرار دادم و آنها آن را در رضایت نفس جستوجو مىکنند و نمىیابند و راحتى و آسودگى را در بهشت قرار دادم و آنها آن را در دنیا مىطلبند و به آن نمىرسند.(4)
دومین نکتهاى را که در اینجا امام علیه السلام به آن اشاره فرموده همان حسن خلق است که آن را نعمتى مهم و با عظمت شمرده و به راستى حسن خلق هم نعمتى است در دنیا، چرا که قلوب مردم را به انسان متوجه مىسازد و همه به عنوان انسانى با فضیلت به او مىنگرند و هم مایه نجات وى در آخرت است، زیرا در حدیثى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مىخوانیم:«أَکْثَرُ مَا تَلِجُ بِهِ أُمَّتِىَ الْجَنَّةَ تَقْوَى اللَّهِ وَحُسْنُ
الْخُلُق؛ بیشترین چیزى که امت من به وسیله آن وارد بهشت مىشوند پرهیزگارى و حسن خلق است».(5)
در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است:«مَا یُوضَعُ فِی مِیزَانِ امْرِئٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَفْضَلُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ؛ در ترازوى اعمال هیچ کس در قیامت چیزى بهتر از حسن خلق گذارده نمىشود».(6)
اما جمله اخیر امام علیه السلام اشاره به آیه شریفه 97 سوره «نحل» است که مىفرماید:«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً»؛ هر کس کار شایستهاى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، به طور مسلّم او را حیات پاکیزهاى مىبخشیم».
در تفسیر «حَیاةً طَیّبَةً» مفسران تعبیرات مختلفى دارند: بعضى آن را به قناعت آنگونه که امام علیه السلام در اینجا تفسیر فرموده، تفسیر کردهاند و برخى به عبادت توأم با روزى حلال و یا توفیق به اطاعت فرمان خدا و روشن است که این امور با هم منافاتى ندارد و حیات طیبه همه آنها مخصوصا قناعت را شامل مىشود، زیرا قناعت، انسان را بىنیاز از مردم و آزاد از پیچ و خمهاى زندگى ثروتمندان مىسازد و فرد مىتواند آسوده خاطر و سربلند زندگى کند.
1) نهج البلاغه، خطبه 192.
2) کافى، ج 2، ص 56، ح 3.
3) همان، ص 139، ح 9.
4) بحارالانوار، ج 75، ص 453، ح 21.
5) کافى، ج 2، ص 100، ح 6.
6) همان، ص 99، ح 2.