امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه به نکته مهمى درباره آداب معاشرت اشاره کرده، مىفرماید: «یکى از باارزشترین کارهاى کریمان تغافل از چیزهایى است که از آن آگاهند (و سرپوش گذاشتن بر آن لازم است)»؛(مِنْ أَشْرَفِ أَعْمَالِ الْکَرِیمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا یَعْلَمُ).
کمتر کسى است که عیب پنهانى یا آشکارى نداشته باشد و کمتر دوستى پیدا مىشود که درباره دوستش کار نامناسبى، هرچند به عنوان لغزش انجام ندهد.
افراد بزرگوار و باشخصیت کسانى هستند که عیوب پنهانى افراد را نادیده مىگیرند و از لغزش دوستان چشمپوشى مىکنند و هرگز به رخ آنها نمىکشند.
این کار، اولًا سبب مىشود که آبروى مسلمان محفوظ بماند؛ آبرویى که ارزش آن به اندازه ارزش خون اوست. ثانیاً سبب مىشود فرد خطاکار یا صاحب عیب جسور نگردد و از همه اینها گذشته سبب مىشود رابطه مسلمانها با یکدیگر محفوظ بماند.
در اسلام، غیبت از بزرگترین گناهان شمرده شده و این همه تأکید براى حفظ آبروى مسلمانان است.
امیرمؤمنان على علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر مخصوصاً بر این معنا تکیه کرده، مىفرماید: «باید دورترین رعایا نسبت به تو و مبغوضترین آنها در نزد تو
آنهایى باشند که بیشتر در جستجوى عیوب مردمند، زیرا در (غالب) مردم عیوبى وجود دارد (که از نظرها پنهان است و) والى از همه سزاوارتر است آنها را بپوشاند، بنابراین لازم است عیوبى را که بر تو پنهان است آشکار نسازى».
از سویى دیگر مىدانیم خداوند ستار العیوب است و دوست دارد بندگانش نیز ستار العیوب باشند و تغافل یکى از طرق پوشاندن عیوب مردم است.
در حدیث معروفى نیز از امام موسى بن جعفر علیه السلام مىخوانیم: مردى خدمتش آمده، عرض کرد: فدایت شوم از یکى از برادران دینى کارى نقل کردند که من آن را ناخوش داشتم، از خودش پرسیدم انکار کرد، در حالى که جمعى از افراد موثق این مطلب را از او نقل کردهاند، امام فرمود:«کَذِّبْ سَمْعَکَ وَبَصَرَکَ عَنْ أَخِیْکَ وَانْ شَهِدَ عِنْدَکَ خَمْسُونَ قَسامَةً وَقالَ لَکَ قَوْلًا فَصَدِّقْهُ وَکَذِّبْهُمْ، وَلا تُذِیْعَنَّ عَلَیْهِ شَیْئاً تَشِیْنُهُ بِهِ وَتَهْدِمُ بِهِ مُرُوَّتَهُ، فَتَکُونَ مِنَ الَّذِیْنَ قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ؛ گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن، حتى اگر پنجاه نفر سوگند خوردند که او کارى کرده و او بگوید نکردهام از او بپذیر و از آنها نپذیر، هرگز چیزى که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از میان مىبرد در جامعه پخش مکن، که از آنها خواهى بود که خداوند درباره آنها فرموده: کسانى که دوست مىدارند زشتىها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکى در دنیا و آخرت دارند».(1)
ابن ابىالحدید در شرح نهجالبلاغه خود در ذیل این گفتار حکیمانه چند شعر از «طاهر بن الحسین» شاعر معروف عرب آورده است، وى مىگوید:
وَیَکْفِیکَ مِنْ قَوْمٍ شَواهِدُ أَمْرِهِمْ
فَخُذْ صَفْوَهُمْ قَبْلَ امْتِحانِ الضَّمائِرِ
فَإنَّ امْتِحانَ الْقَوْمِ یُوحِشُ مِنْهُمْ
وَما لَکَ إلّاما تَرى فِی الظَّواهِرِ
وَإنَّکَ إنْ کَشَفْتَ لَمْ تَرَ مُخْلِصاً
وَأبْدى لَکَ التَّجْریبُ خُبْثَ السَّرائِرِ
براى شناخت هر جمعیتى به ظاهر کار آنها قناعت کن. خالص آنها را برگزین پیش از آنکه ضمیر آنها را آزمایش کنى.
زیرا امتحان کردن اقوام (و جستوجوى بواطن آنها) سبب وحشت از آنها مىشود. تو تنها به آنچه در ظاهر مىبینى قناعت کن.
زیرا اگر اصرار بر کشف باطن افراد داشته باشى فرد خالص و مخلصى را نخواهى یافت و این کار آلودگى باطن بسیارى از افراد را بر تو آشکار مىسازد.
روشن است زندگى انسانها بر خلاف کارهایى است که انجام مىدهند، هرگاه انسان بخواهد جزئیات زندگى دیگران را با کنجکاوى و دقت پیدا کند و آنها را مورد بازخواست قرار دهد زندگى براى او تلخ خواهد شد و دوستانش از گرد او پراکنده مىشوند.
در حدیث جالبى که مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار آورده است از امیرمؤمنان علیه السلام مىخوانیم:«وَعَظِّموُا اقْدَارَکُم بِالتَّغَافُلِ عَنِ الدَّنِّىِ مِنَ الْامُورِ … ولَا تَکوُنوُا بَحَّاثِینَ عَمَّا غَابَ عَنْکُمْ، فَیَکْثُرُ عَائِبُکُمْ … وتَکَرّموُا بِالتّعَامِى عَنِ الْاسْتِقْصَاءِ؛ قدر و منزلت خود را با «تغافل» درباره امور پست و کوچک بالا برید … و زیاده از امورى که پوشیده و پنهان است تجسس نکنید که عیبجویان شما زیاد مىشوند … و با چشم برهم نهادن از دقت بیش از حد در جزئیات، بزرگوارى خود را ثابت کنید».(2)
از این حدیث و پارهاى دیگر از احادیث این نکته روشن مىشود که موارد تغافل مربوط به امور سرنوشتساز زندگى یک انسان نیست، زیرا که در آنها دقت و جستوجو به یقین لازم است. این دستور منافاتى با مسئله امر به معروف و نهى از منکر ندارد، زیرا وظیفه امر به معروف و نهى از منکر مربوط به واجبات و محرمات است که از محدوده تغافل بیرون است.
1) بحارالانوار، ج 72، ص 214.
2) بحارالانوار، ج 75، ص 64، ح 157.