امام علیه السلام در این کلام حکیمانه اشاره به تسخیر دلها کرده مىفرماید: «هر کس حق کسى را ادا کند که او حقش را ادا نمىکند وى را برده خود ساخته است!»؛(مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لَایَقْضِی حَقَّهُ فَقَدْ عَبَّدَهُ).
این سخن در واقع برگرفته از آیات قرآن مجید است که دستور مىدهد در برابر بدىها نیکى کنید تا دشمنان شما در برابر شما نرم شوند و دوست گردند.«ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ»؛ بدى را با نیکى دفع کن، ناگاه (خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است گویى دوستى گرم و صمیمى است».(1)
شبیه این معنا همان چیزى است که در حکمت 158 نیز گذشت که مىفرماید:«وَارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَیْهِ؛ شر افراد را از طریق بخشش به آنان برطرف کن» و نیز شبیه حدیث دیگرى که از آن حضرت در غررالحکم نقل شده که فرمود:«مَنْ بَذَلَ مالَهُ اسْتَعْبَدَ؛ کسى که مال خود را به دیگران ببخشد آنها را در حلقه بندگى خود درآورده است» و حدیث دیگرى که در غررالحکم آمده و به صورت ضربالمثلى در میان همه مردم مشهور است:«الْإِنْسانُ عَبْدُ الْإحْسانِ؛ انسان بنده احسان است».
روایات فراوانى با تعبیرات مختلف از امیرمؤمنان على علیه السلام در غررالحکم به همین مضمون دیده مىشود؛ از جمله:«الإحْسانُ یَسْتَرِقُّ الْإنْسانُ؛ احسان، انسانها را بنده مىسازد». و«بِالْإحْسانِ تَمْلِکُ الْقُلُوبُ؛ به وسیله احسان دلها در تسخیر انسان در مىآیند». و«مَا اسْتَعْبَدَ الْکِرامُ مِثْلُ الْإکْرامِ؛ افراد با شخصیت را چیزى همانند اکرام و احترام، به بندگى و خضوع، نکشانده است».
آنچه در بالا آمد در صورتى است که جمله «عبّده» با تشدید خوانده شود همانگونه که در نسخه ابن ابىالحدید و غرر الحکم آمده است و مرحوم کمرهاى نیز در شرح نهجالبلاغه خود آن را کاملًا تأیید کرده است؛ ولى در بسیارى از نسخ «عَبَدَهُ» بدون تشدید آمده و مرحوم محقق شوشترى در شرح نهجالبلاغه خود مىگوید: «چون خط سید رضى در اختیار مرحوم ابن میثم بوده و آن بدون تشدید است این نسخه را باید ترجیح داد»(2) و معناى جمله مطابق آن این مىشود که «هر کس حق افرادى را ادا کند که از اداى حق خوددارى مىکنند گویى او را پرستش کرده و برده اوست». مطابق این معنا گویا امام علیه السلام مىفرماید: در برابر حقناشناسان، حق شناس مباش و گرنه بنده و برده خواهى شد، در حالى که آنچه با روایات فراوان بالا هماهنگ و با قرآن سازگار باشد همان معناى اول است و نبودن تشدید در نسخه سید رضى دلیل بر چیزى نمىتواند باشد، زیرا معمول نویسندگان در گذشته این نبوده است که تمام کلمات را اعراب بگذارند و به فرض سید رضى معتقد به نداشتن تشدید بوده، استنباطى از ناحیه خود اوست وگرنه مستقیماً از امیرمؤمنان چیزى نشنیده است و ما این استنباط را مناسب آیات و روایات دیگر نمىدانیم و اصرار مرحوم شوشترى در شرح نهجالبلاغه خود بر معناى دوم صحیح نیست. به خصوص اینکه او مىگوید: افراد رذل ممکن است از نیکى کردن سوء استفاده کنند که این سخن نیز قابل جواب است،
زیرا معیار توده مردم هستند نه افراد رذل، هرچند در بعضى از روایات به این افراد رذل نیز اشاره شده است؛ توده مردم چنینند که اگر در مقابل بدى، خوبى ببینند، در برابر بىوفایى، وفا ببینند و در برابر بىمهرى به آنها مهر شود منقلب خواهند شد. سماحت و عفو و گذشت اسلامى و سیره اولیاء الله نیز همین بوده است که حقناشناسان را با حقشناسى ادب مىکردند و در حلقه عبودیت خود در مىآوردند.
1) فصلت، آیه 34.
2) بهج الصباغة، ج 14، ص 551.