امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه تأکید بر حفظ اسرار مىکند و مىفرماید: «کسى که راز خود را بپوشاند همواره اختیار آن به دست اوست (و کسى که نپوشاند از اختیارش بیرون مىرود.)»؛(مَنْ کَتَمَ سِرَّهُ کَانَتِ الْخِیَرَةُ بِیَدِهِ).
منظور از سرّ، امورى است مربوط به انسان که اگر دیگران از آن آگاه شوند ممکن است مشکلات عظیمى براى وى فراهم سازند؛ مثلًا شخصى که معتقد به مذهب اهل بیت است و در میان متعصبان لجوج و نادانى از مخالفان قرار گرفته است، بدیهى است اگر سرّ خویش را فاش کند جانش به خطر مىافتد و گاه افشاى اسرار سبب مىشود که حسودان انسان را از رسیدن به نتیجه کارش باز دارند و به اصطلاح چوب لاى چرخهایش بگذارند یا رقیبانى باشند که براى حفظ منافع خود پیشدستى کنند و کارى را که او ابداع کرده از وى بگیرند و به ثمر برسانند و از فواید آن بهره گیرند و ابداع کننده اصلى را محروم سازند.
بدیهى است عقل مىگوید: در چنین مواردى اسرار را باید مکتوم داشت و حتى براى عزیزترین عزیزان بازگو نکرد، زیرا آن عزیزان هم عزیزانى دارند که براى آنها بازگو مىکنند و چیزى نمىگذرد که آن سرّ، همه جا منتشر مىشود و صاحب سرّ در رسیدن به اهدافش ناکام مىماند.
در نامه 31 نهجالبلاغه (نامه امام به فرزند دلبندش امام حسن مجتبى علیهما السلام) نیز
اشاره به کتمان سرّ شده است. همچنین در حکمت 6 و 48 نیز امام علیه السلام بر این معنا تأکید کرده است.
مسئله کتمان اسرار به قدرى اهمیت دارد که در حدیثى امام صادق علیه السلام آن را همچون خونى مىشمرد که فقط باید در درون رگهاى خود انسان جریان یابد، مىفرماید:«سِرُّکَ مِنْ دَمِکَ فَلَا تُجْرِیهِ فِی غَیْرِ أَوْدَاجِکَ».(1)
البته مسئله کتمان سرّ در مسائل اجتماعى که براى یک جامعه سرنوشتساز است از اهمیت بسیار بیشترى برخوردار است و چه بسا افشاى یک سرّ سبب حمله غافلگیرانه دشمن و ریخته شدن خونهاى بىگناهان گردد. در تاریخ زندگى پیامبر صلى الله علیه و آله موارد زیادى مىبینیم که از طریق کتمان، پیشگیرى از خسارات مهمى بر جامعه اسلامى کرد و از آن جمله مسئله کتمان اسرار در فتح مکه بود که با دقت انجام شد و هنگامى که لشگر اسلام با عِدّه و عُدّه فراوان در کنار مکه فرود آمدند تازه مکیان از جریان باخبر شدند و همین امر سبب شد مقاومتى نشان ندهند و خونى ریخته نشود و فوج فوج اسلام را پذیرا شوند.
گاه مىشد رسول اکرم صلى الله علیه و آله هنگامى که به گروهى براى یکى از جنگهاى اسلام مأموریت مىداد براى اینکه دشمن از هدف آگاه نشود دستور مىداد نامهاى بنویسند و آن را به صورت سربسته به فرمانده لشگر مىداد و مىفرمود:هنگامى که به فلان نقطه رسیدید نامه را باز کنید و مطابق دستور عمل نمایید و به این ترتیب دشمن از نقشههاى مسلمانان آگاه نمىشد.
این سخن را با حدیث پربار دیگرى از امیرمؤمنان علیه السلام ادامه مىدهیم که فرمود:«جُمِعَ خَیْرُ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ فِی کِتْمَانِ السِّرِّ وَمُصَادَقَةِ الْأَخْیَارِ وَجُمِعَ الشَّرُّ فِی الْإِذَاعَةِ وَمُوَاخَاةِ الْأَشْرَارِ؛ خیر دنیا و آخرت در دو چیز جمع شده است: «کتمان
سرّ و دوستى با نیکان و تمام شرور در دو چیز جمع شده: فاش کردن اسرار و دوستى با اشرار».(2)
البته این قاعده کلى مانند غالب قواعد کلّى استثناى محدودى نیز دارد و آن در موردى است که انسان مىخواهد با شخص عاقل و دانایى مشورت کند و با کلىگویى نمىتواند نظر او را جلب نماید، بلکه باید جزئیات مطلب را با او در میان بگذارد تا بتواند از مشورت او بهره گیرد. هرگاه چنین کسى انسان رازدارى باشد مىتوان اسرار را در اختیار او براى رسیدن به اهداف مشورت گذارد.
امام صادق علیه السلام در حدیثى که درباره شرایط شخص مورد مشورت بیان کرده مىفرماید: «چهارمین شرط (بعد از عقل و دیانت و صداقت) این است:«أَنْ تُطْلِعَهُ عَلَى سِرِّکَ فَیَکُونَ عِلْمُهُ بِهِ کَعِلْمِکَ بِنَفْسِکَ ثُمَّ یُسِرَّ ذَلِکَ وَیَکْتُمَهُ فَإِنَّهُ … إِذَا أَطْلَعْتَهُ عَلَى سِرِّکَ فَکَانَ عِلْمُهُ بِهِ کَعِلْمِکَ تَمَّتِ الْمَشُورَةُ وَکَمَلَتِ النَّصِیحَةُ؛ چهارمین شرط این است که او را بر سرّ خود آگاه سازى و همانگونه که تو درباره موضوع مورد مشورت آگاهى دارى او هم آگاهى داشته باشد سپس سرّ تو را پنهان و مکتوم دارد … هرگاه او را بر سرّت آگاه ساختى و علم او نسبت به آن موضوع مانند علم تو شد مشورت کامل مىشود و خیرخواهى به کمال مىرسد».(3)
1) بحارالانوار، ج 75، ص 278. در بعضى از طرق این روایت به جاى «فِی غَیْرِ أَوْدَاجِکَ» «مِنْ غَیْرِ أَوْدَاجِکَ» آمده ولى واژه «فى» در اینجا مناسبتر و صحیحتر است.
2) بحارالانوار، ج 72، ص 71، ح 14.
3) همان، ص 103، ح 30.