جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرح و تفسیر: قدرت و استبداد

زمان مطالعه: 3 دقیقه

امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه که بسیار فشرده و پرمعناست مى‏فرماید:«آنهایى که به حکومت مى‏رسند (غالباً) مستبد مى‏شوند»؛(مَنْ مَلَکَ اسْتَأْثَرَ).

«اسْتَأْثَرَ» از ریشه «اسْتئْثار» به معناى استبداد و خودکامگى و انحصارطلبى است.

تاریخ نیز گواه روشنى بر این معناست؛ بسیار بودند کسانى که چون دستشان به حکومت نرسیده بود دم از حق و عدالت و مشورت و واگذارى کار مردم به مردم مى‏زدند؛ اما هنگامى که بر مرکب مراد سوار شدند و حکومت را در اختیار گرفتند بناى استبداد گذاشتند؛ نه به نصیحت کسى گوش دادند و نه به دوست و دشمن رحم کردند و خودکامگى را در حد اعلا در برابر رعایا انجام دادند. این مطلب به قدرى شایع بوده و هست که به صورت ضرب‏المثلى درآمده است:«مَنْ غَلَبَ سَلَبَ وَمَنْ عَزَّ بَزَّ؛ کسى که غالب شود مى‏دزدد و کسى که پیروز گردد سرمایه‏هاى دیگران را مى‏رباید».

ابن ابى‏الحدید در شرح این سخن، شعرى از ابوالطیب (متنبّى‏ء) نقل مى‏کند:

وَالظُّلْمُ مِن شِیَعِ النُّفوسِ فَإنْ

تَجِدْ ذا عِفَّةٍ فلِعلّةٍ لا یَظْلِمُ(1)

«ظلم و ستم عادت انسان‏هاست و اگر شخص عفیف و عادلى یافتى حتماً به‏

دلیلى است که ظلم نمى‏کند».

قرآن مجید نیز اشاره‏اى به این معنا دارد؛ در آیه 34 سوره «نمل» از زبان ملکه سبأ که زنى باهوش و پرتجربه بود نقل مى‏کند: «قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ»؛ گفت: پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مى‏کشند و عزیزان آن‏جا را ذلیل مى‏کنند؛ (آرى) روش آنان همواره این‏گونه است».

در تاریخ اسلام نیز نمونه‏هاى فراوانى است از کسانى که پیش از دست‏یابى به حکومت، به ظاهر در سلک افراد متدین بودند؛ اما همین که به مقام و حکومتى رسیدند راه خودکامگى را پیش گرفتند.

در داستان معروفى از عبدالملک بن مروان خلیفه ستمگر اموى مى‏خوانیم:قبل از آنکه به مقام خلافت برسد از عابدان و زاهدانى بود که در گوشه مسجد همواره مشغول به عبادت بود تا آنجا که او را «حمامة المسجد» (کبوتر مسجد) نامیدند؛ زیرا پیوسته قرآن تلاوت مى‏کرد. هنگامى که خبر مرگ پدرش و بشارت خلافت را به او دادند، قرآن را بر هم نهاد و گفت‏«هذا فِراقُ بَیْنى وَبَیْنِک»(براى همیشه من از تو جدا شدم و بعد به خودکامگى‏هاى حکومت پرداخت).(2)

یکى از صفحات سیاه کارنامه عبدالملک نصب «حجاج» به ولایت کوفه بود.به یقین اخبار جنایات «حجاج» و کشت و کشتار بى‏رحمانه و شکنجه زندانیان بى‏گناه به صورت گسترده به «عبدالملک» مى‏رسید؛ ولى خم به ابرو نمى‏آورد، چرا که حکومت چشم و گوش این انسان پست و بى‏ظرفیت و بى‏شخصیت را کور و کر کرده بود. امثال عبدالملک مروان در تاریخ بسیار بودند.

یکى دیگر از رسوایى‏هاى عبدالملک بن مروان همان چیزى است که در کتاب انساب الاشراف از او نقل شده که بعد از رسیدن به خلافت منبر رفت و با

عصبانیت به مردم گفت: شما مرا امر به پرهیزگارى و نیکى‏ها مى‏کنید، اما خودتان را فراموش مى‏کنید. به خدا سوگند از امروز به بعد اگر کسى مرا به تقوا امر کند گردنش را مى‏زنم‏(وَاللَّهِ لا یَأْمُرُنی أحَدٌ بَعْدَ یَوْمی هذا بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ إلّا ضَرَبْتُ عُنُقَهُ).(3)

این سخن را با حدیثى از امام باقر علیه السلام که مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار نقل کرده پایان مى‏دهیم، حضرت فرمود:«فِی التَّوْرَاةِ أَرْبَعَةُ أَسْطُرٍ: مَنْ لَا یَسْتَشِیرُ یَنْدَمُ وَالْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَکْبَرُ وَکَمَا تَدِینُ تُدَانُ وَمَنْ مَلَکَ اسْتَأْثَرَ؛ در تورات چهار جمله (پر ارزش) آمده است: کسى که مشورت نکند پشیمان مى‏شود و فقر مرگ بزرگ است و آن‏گونه که به دیگران جزا مى‏دهى به تو جزا داده خواهد شد و کسى که به حکومت دست یابد استبداد پیشه مى‏کند».(4)

پیامى که این جمله نورانى دارد این است که امام علیه السلام به پیروان خود توصیه مى‏کند مراقب باشید حکومت و مقام، معمولًا انسان را به استبداد مى‏کشاند شما چنین نباشید.


1) شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج 18، ص 381.

2) کتاب فخرى، ابن طقطقى، ص 123.

3) انساب الاشراف، ج 7، ص 206.

4) بحارالانوار، ج 13، ص 357، ح 62.