جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرح و تفسیر: بهترین راه دفع شرّ

زمان مطالعه: 4 دقیقه

امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه خود بهترین راه رفع مزاحمت‏هاى بعضى از دوستان را بیان کرده، مى‏فرماید: «برادرت را (به هنگامى که خطایى از او سر مى‏زند) با نیکى کردن به او سرزنش کن و شر وى را از راه بخشش به او دور ساز»؛(عَاتِبْ أَخَاکَ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ، وَارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَیْهِ).

ناگفته پیداست که گاه دوستان- به ویژه هنگامى که مدت دوستى طولانى باشد- بى‏مهرى‏هایى در حق یکدیگر انجام مى‏دهند، اگر باب گله و سرزنش و مقابله به مثل گشوده شود ممکن است این شکاف روز به روز بیشتر گردد و نامهربانى‏ها به شکل تصاعدى پیش رود و چه بسا رشته اخوت و دوستى از هم گسسته شود؛ اما اگر به جاى مقابله به مثل، مقابله به ضد انجام شود آن‏گونه که امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه‏اش فرموده است، به زودى این وضع پایان مى‏یابد و شخص خطاکار از کرده خود پشیمان مى‏گردد و در مقام جبران بر مى‏آید.فى المثل او به هنگام بازگشت از یک سفر زیارتى به دیدار من نیامد به جاى این‏که او را سرزنش کنم انتظار مى‏کشم در موقع مناسب به دیدارش بروم؛ بدیهى است که هرقدر او فرد کم محبّتى باشد باز تحت تأثیر قرار مى‏گیرد یا به هنگام نیاز به وام از دادن وام به من خوددارى کرد؛ اما من به هنگامى که احساس مى‏کنم نیاز دارد به سراغش مى‏روم و وام بیشترى در اختیارش مى‏گذارم. به یقین در

آینده بى‏مهرى خود را تکرار نخواهد کرد.

اساس این سخن همان است که در قرآن مجید آمده مى‏فرماید «ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ»؛ بدى را با نیکى دفع کن، ناگاه (خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است».(1)

ولى همان‏گونه که در آیه بعد از این آیه آمده است همه افراد این قدر ظرفیت و سعه صدر ندارند که بتوانند بدى‏ها را با خوبى و بى‏مهرى‏ها را با محبت پاسخ گویند، مى‏فرماید: «وَمَا یُلَقَّاهَآ إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ»؛ اما جز کسانى که داراى صبر و استقامتند به این مقام نمى‏رسند و جز کسانى که بهره عظیمى (از ایمان و تقوا) دارند به آن نایل نمى‏گردند».

رفتار پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام و اصحاب و یاران ایشان الگوى روشنى براى این مطلب است.

بعد از داستان فتح مکه؛ بسیارى از مسلمانان انتظار داشتند که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله انتقام خونین و شدیدى از آنها بگیرد و سرزمین مکه را از لوث وجودشان پاک سازد. حتى بعضى از آنها پیش خود شعار«الْیَوْمَ یَوْمُ الْمَلْحَمَة؛ امروز روز انتقام است» را سر دادند ولى ناگهان دیدند که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله با جمله کوتاه و پرمعناى‏«اذْهَبُوا انْتُمُ الطُّلَقاء؛ بروید که همه آزادید» و شعار«الْیَوْمَ یَوْمُ الْمَرْحَمَة؛امروز روز بخشش است» صحنه را به کلى عوض کرد و همین سبب شد اکثر دشمنان اسلام به دوستان صمیمى پیامبر صلى الله علیه و آله مبدل شدند و طبق آیه شریفه «وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِى دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً»؛ و ببینى مردم گروه گروه وارد دین خدا مى‏شوند».(2)

امیرمؤمنان على علیه السلام نیز بعد از جنگ جمل نه انتقامى از آتش‏افروزان جنگ جمل گرفت و نه اموال آنها را به غنیمت برداشت، بلکه فرمان عفو صادر فرمود و همسر پیامبر را که آتش‏افروز اصلى جنگ بود با احترام کامل به مدینه باز گرداند.

در حالات امامان معصوم علیه السلام دیگر نیز نظیر همین معنا درباره دشمنان سرسخت دیده مى‏شود. از جمله طبق آنچه مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار در باب مکارم اخلاق امام سجاد علیه السلام آورده مى‏خوانیم که شخصى در برابر آن امام بزرگوار ایستاد و زبان به دشنام و ناسزا گویى گشود. حضرت سخنى به او نگفت. هنگامى که گفتار او تمام شد و باز گشت امام علیه السلام به یارانش که آنجا نشسته بودند فرمود: شنیدید این مرد چه گفت؟ دوست دارم همراه من بیایید تا پاسخ مرا به او بشنوید. عرض کردند: مانعى ندارد و آنها مایل بودند که امام علیه السلام پاسخى همچون سخنان او بدهد ولى دیدند امام علیه السلام در اثناى راه این را آیه شریفه را تلاوت مى‏کند: «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»؛ (پرهیزگاران کسانى هستند که) خشم خود را فرو مى‏برند؛ و از خطاى مردم در مى‏گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد».(3) با شنیدن این آیه دانستیم که حضرت نمى‏خواهد مقابله به مثل کند. هنگامى که به منزل آن شخص رسیدیم.امام علیه السلام او را با صداى بلند فرا خواند. فرمود: بگویید على بن الحسین است. او از خانه بیرون آمد در حالى که آماده شنیدن سخنان تند و شدید بود. در اینجا امام علیه السلام به او روى کرد و فرمود:«یَا أَخِی إِنَّکَ کُنْتَ قَدْ وَقَفْتَ عَلَیَّ آنِفاً فَقُلْتَ وَقُلْتَ فَإِنْ کُنْتَ قُلْتَ مَا فِیَّ فَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْهُ وَإِنْ کُنْتَ قُلْتَ مَا لَیْسَ فِیَّ فَغَفَرَ اللَّهُ لَک‏؛ برادر تو الان نزد من آمدى و آنچه را مى‏خواستى گفتى اگر نسبت‏هایى را که به من دادى در من هست من از خدا براى خودم آمرزش مى‏طلبم و اگر آنچه گفتى در

من نیست براى تو طلب آمرزش مى‏کنم». هنگامى که آن مرد این محبت و لطف و عطوفت را دید پیشانى امام علیه السلام را بوسید و گفت: من چیزهایى گفتم که در تو نبود و لایق خودم بود.(4)

این گفتار دامنه‏دار را با حدیثى از حالات پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله پایان مى‏دهیم. در مناقب ابن شهرآشوب درباره اخلاق رسول اکرم صلى الله علیه و آله آمده است:«وَلَا یَجْزِی بِالسَّیِّئَةِ السَّیِّئَةَ وَلَکِنْ یَغْفِرُ وَیَصْفَحُ‏؛ بدى را به بدى جزا نمى‏داد بلکه (با خوبى به مقابله با آن مى‏پرداخت و) مى‏بخشید و صرف نظر مى‏کرد».(5)

به گفته شاعر:

بدى را بدى سهل باشد جزا

اگر مردى أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاء!


1) فصلت، آیه 34.

2) نصر، آیه 2.

3) آل عمران، آیه 134.

4) بحارالانوار، ج 46، ص 54، ح 1.

5) همان، ج 16، ص 228، ح 34 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 147.