امام علیه السلام در این کلام حکمتآمیز اشاره به ناپایدارى جهان و مواهب و نعمتهاى آن کرده مىفرماید: «هر چیزى که روى مىآورد روزى پشت خواهد کرد و چیزى که پشت مىکند گویى هرگز نبوده است»؛(لِکُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ، وَمَا أَدْبَرَ کَأَنْ لَمْ یَکُنْ).
طبیعت زندگى این جهان و تمام مواهب مادى آن فناپذیرى است، هرچند بعضى عمر بسیار کوتاهى دارند، بعضى کمى بیشتر؛ اموال و ثروتها، جاه و مقامها، جوانى و شادابى، عافیت و تندرستى و در یک کلمه همه امکانات مادى که روزى به انسان رو مىکنند و او را شاد و خوشحال مىسازند امورى نیستند که انسان به آنها دل ببندند، زیرا چیزى نمىگذرد که همگى پشت مىکنند و از دست مىروند؛ پیرى و ناتوانى به جاى جوانى، فقر به جاى ثروت، زوال جاه و مقام به جاى مقامات و بیمارى به جاى عافیت و تندرستى مىنشیند و اگر اینها هم از انسان جدا نشوند و تا پایان عمر محدود انسان بمانند انسان از آنها جدا مىشود و چیزى جز قطعات کفن با خود همراه نمىبرد.
جمله(وَمَا أَدْبَرَ کَأَنْ لَمْ یَکُنْ)اشاره به این نکته است که وقتى نعمتها به انسان پشت مىکنند آثارشان را با خود نیز مىبرند به گونهاى که گاهى انسان تصور مىکند اینها هرگز وجود نداشتهاند، زیرا اگر خودشان مىرفتند و آثارشان
باقى مىماند باز ادامه حیات آنها محسوب مىشد؛ مثلًا جوانى که مىرود نیرو، قدرت، شادابى، شادمانى و نشاط و سایر آثار جوانى را با خود مىبرد گویى هرگز نبوده است همچنین سایر نعمتها ولى اعمال صالحه و کارهاى نیک و آنچه را انسان در خزائن الهى به امانت مىسپارد و به حکم «مَا عِنْدَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»؛ آنچه نزد شماست از میان مىرود؛ و آنچه نزد خداست باقى مىماند»(1) باقى مىماند.
نتیجه روشنى که از این گفتار حکیمانه مولا گرفته مىشود این است که نه انسان به آنچه دارد دل ببندد و نه به آنچه از دستش مىرود ناراحت شود، چرا که این طبیعت زندگى دنیاست، همانگونه که قرآن مجید نیز مىفرماید: «لِّکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَآ آتَاکُمْ».(2)و طبق فرموده مولا در حکمت 439 حقیقت زهد همین است.
ظاهر این جمله حکمتآمیز ناظر به نعمتها و مواهب الهى، ولى بعضى از شارحان نهجالبلاغه آن را تعمیم داده و گفتهاند: نقمتها و مشکلات و رنجها را نیز فرا مىگیرد، زیرا آنها نیز زائل شدنى است و روزى فرا مىرسد که انسان به کلى آن را فراموش مىکند. یوسف گرچه سالها در زندان دور از پدر و برادران و عشیره گرفتار بود ولى هنگامى که بر تخت عزیزى مصر تکیه زد و برادران و پدر به دیدارش آمدند همه آن ناراحتىها را از یاد برد.
1) نحل، آیه 96.
2) حدید، آیه 23.