جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرح و تفسیر: از این کسان مباش!

زمان مطالعه: 11 دقیقه

14. » (از کسانى مباش که) به هنگام بى‏نیازى مغرور و فریفته دنیا مى‏شود و به هنگام فقر مأیوس و سست مى‏گردد»؛(إِنِ اسْتَغْنَى‏ بَطِرَ وَفُتِنَ، وَإِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَوَهَنَ).

این حالت افراد کم ظرفیت است که به هنگام غنا و بى‏نیازى همه چیز حتى خدا و خویشتن را به فراموشى مى‏سپارند و مال و ثروت و مقام تمام وجودشان را پر مى‏کند ارزش‏هاى انسانى درنظرشان بى رنگ و بندگى خدا از دست مى‏رود و به هنگام فقر و تنگدستى یأس و نومیدى و به دنبال آن سستى و ناتوانى تمام وجودشان را احاطه مى‏کند.

قرآن مجید نیز در این باره مى‏فرماید: «وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ – وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»؛ و اگر از جانب خویش، رحمتى به انسان بچشانیم سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود. و اگر بعد از ناراحتى و زیانى که به او رسیده، نعمت‏هایى به او بچشانیم به یقین مى‏گوید:بدى‏ها از من برطرف شده؛ (و دیگر باز نخواهد گشت) و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى‏شود».(1)

آیات دیگرى در قرآن مجید نیز همین معنا را درباره افراد کم ظرفیت و ضعیف الایمان بیان کرده است؛ اما مؤمنان پرظرفیت اگر تمام دنیا را به آنها بدهند مغرور و طغیان‏گر نمى‏شوند و اگر بر خاک سیاه بنشینند نه از رحمت خدا مأیوس مى‏گردند و نه سستى در وجودشان راه مى‏یابد.

15. » (و از کسانى مباش که) به هنگام عمل کوتاهى مى‏کند و به هنگام درخواست و سؤال اصرار مى ورزد»؛(یقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَیبَالِغُ إِذَا سَأَلَ).

اشاره به افراد سست و تنبلى است که مرد میدان عمل نیستند و همیشه دستشان به سوى این و آن دراز است گویى از زندگانى مستقل بیزارند و به زندگى وابسته دلخوش، در حالى که تعلیمات اسلام به ما مى‏گوید تا مى‏توانى روى پاى خود بایست و تا توان دارى چیزى از دیگرى درخواست نکن که اولى‏

باعث عزت و دومى سبب ذلت است.

در حدیث کوتاه و پرمعنایى از امام باقر علیه السلام خطاب به یکى از اصحاب خاصّش مى‏خوانیم: «اگر در خواست کننده مى‏دانست در سؤال و درخواست چه (ذلت و حقارتى) وجود دارد هیچ کس از دیگرى تقاضایى نمى کرد و اگر کسى که دستِ‏دهنده دارد مى‏دانست در بخشش چه (افتخار و فضیلتى) وجود دارد احدى تقاضاى دیگرى را رد نمى‏کرد»؛(لَوْ یَعْلَمُ السَّائِلُ مَا فِی الْمَسْأَلَةِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً وَلَوْ یَعْلَمُ الْمُعْطِی مَا فِی الْعَطِیَّةِ مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً).(2)

در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم که مى‏گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى أَحَبَّ شَیْئاً لِنَفْسِهِ وَأَبْغَضَهُ لِخَلْقِهِ أَبْغَضَ لِخَلْقِهِ الْمَسْأَلَةَ وَأَحَبَّ لِنَفْسِهِ أَنْ یُسْأَلَ‏؛ خداوند متعال چیزى را براى خود دوست مى‏دارد و براى بندگانش مبغوض مى‏شمارد؛ براى بندگان سؤال و درخواست (از یکدیگر) را مبغوض شمرده و براى خودش سؤال کردن بندگان را محبوب مى‏داند».(3)

همچنین از امام صادق علیه السلام در حدیث پرمعناى دیگرى مى‏خوانیم که گروهى از طائفه انصار نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و سلام کردند و حضرت به آنها پاسخ گفت. عرض کردند: اى رسول خدا! ما حاجتى از شما مى‏خواهیم. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: بگویید. عرض کردند: حاجت ما بسیار بزرگ است فرمود: بگویید چیست؟ عرض کردند: بهشت را براى ما نزد پروردگارت تضمین کن. پیامبر صلى الله علیه و آله سر به زیر افکند و با چوب‏دستى که در دست داشت بر زمین زد سپس سر را بلند کرد و فرمود:«أَفْعَلُ ذَلِکَ بِکُمْ عَلَى أَنْ لَاتَسْأَلُوا أَحَداً شَیْئاً؛ من این کار را براى شما انجام مى دهم به شرط این‏که درخواستى از هیچ کس (در زندگى خود) نکنید».

امام علیه السلام فرمود: از آن به بعد آنها حتى هنگامى که به مسافرت مى‏رفتند اگر

تازیانه آنها به زمین مى افتاد به شخص پیاده‏اى نمى‏گفتند تازیانه را به من بده؛ خودشان پیاده مى شدند و تازیانه را بر مى‏داشتند و اگر بر سر سفره نشسته بودند کسى از حاضران به ظرف آب نزدیک‏تر بود آن که دور نشسته بود نمى‏گفت از آن آب به من بده؛ خودش بر مى‏خاست و از آن آب مى نوشید (البته منظور این است انسان کارى را که خود مى تواند انجام دهد از دیگران نخواهد و سربار دیگران نباشد).(4)

16. » (و از کسانى مباش که) هرگاه شهوتى براى وى حاصل شود گناه را جلو مى‏اندازد و توبه را به تأخیر و اگر محنت و شدتى به او برسد (بر اثر نداشتن صبر و شکیبایى) از دستورات دین به کلى دور مى‏شود»؛(إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِیةَ، وَسَوَّفَ التَّوْبَةَ، وَإِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ).

این صفت نیز از اوصاف افراد ضعیف و ناتوان و کم ظرفیت است تا عوامل شهوت در برابر آنها نمایان مى‏شود به سرعت به سوى آن مى‏روند و کام دل از آن بر مى‏گیرند؛ ولى نوبت به توبه که مى رسد امروز و فردا مى‏کنند و به هنگامى که مشکلى در زندگى آنها رخ دهد با خداى خود قهر مى‏کنند و دستوراتش را به فراموشى مى‏سپارند و حتى گاه زبان به سخنان کفرآمیز مى‏گشایند.

آنها کسانى هستند که با کمترین تغییرى در زندگى، زبان به شکوه مى‏گشایند و به زمین و آسمان بد مى‏گویند.

قرآن مجید درباره این‏گونه اشخاص میگوید: إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً – إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً – وَإِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»؛ به یقین انسان حریص و کم‏طاقت آفریده شده است. هنگامى که بدى به او رسد بى‏تابى مى‏کند و هنگامى که خوبى به او رسد مانع دیگران مى‏شود (و بخل مى‏ورزد)».(5)

17. » (از کسانى مباش که) عبرت آموختن را مى‏ستاید (و به دیگران آموزش مى‏دهد) ولى خود عبرت نمى‏گیرد و موعظه بسیار مى‏کند؛ اما خود موعظه و اندرز نمى‏پذیرد»؛(یصِفُ الْعِبْرَةَ وَلَا یعْتَبِرُ، وَیبَالِغُ فِى الْمَوْعِظَةِ وَلَا یتَّعِظُ).

این وصف عالمان بى عمل و مدعیان بى‏تعهد و ریاکاران فاقد اخلاص است که در قرآن مجید سبب خشم شدید خداوند شمرده شده است.(6)

شک نیست که این جهان دار عبرت است و تاریخ پیشینیان مملو از درس‏هاى عبرت‏آموز. هرگاه انسان چشم بینا و گوش شنوا داشته باشد مى‏تواند سرنوشت آینده خود را در آیینه تاریخ و حوادث عبرت‏آموز زمان خود ببیند.ولى افسوس که هواى نفس و حب ذات پرده‏اى در برابر چشمان او مى‏کشد و مانع گوش او از شنیدن پیام‏هاى تاریخ مى‏شود و عجب این‏که این درس‏ها را به دیگران مى‏دهد ولى خود در عمل از آنها بى‏بهره است.

در حدیثى از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَالْغاوُونَ»؛ پس همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افکنده مى‏شوند».(7) مى‏فرماید:«هُمْ قَوْمٌ وَصَفُوا عَدْلًا بِأَلْسِنَتِهِمْ ثُمَّ خَالَفُوهُ إِلَى غَیْرِهِ‏؛ آنها کسانى هستند که کارهاى عادلانه را با زبانشان ستایش مى‏کنند؛ اما خودشان مخالفت کرده و غیر آن را مقدم مى‏دارند».(8)

از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:«أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَیْرِهِ‏؛ شدیدترین حسرت در روز قیامت از آنِ گروهى است که عدل را ستایش کردند و سپس با آن مخالفت نمودند». آن‏گاه امام علیه السلام اضافه فرمود: این همان است که خداوند فرموده‏«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما

فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّه».(9)

18. » (از کسانى مباش که) در گفتار به خود مى‏نازد و در عمل بسیار کوتاهى مى‏کند»؛(فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ).

«مُدِلّ» یعنى مغرور و مسرور و کسى که به اعمال خود مى‏نازد.

مضمون این سخن، در اوصاف پیش آمد ولى امام علیه السلام با قدرتى که در فصاحت و بلاغت داشته گاه مطلبى را لازم و ضرورى مى‏بیند با تعبیرات گوناگون که هر کدام جدید و تازه است بیان فرماید.

در حدیث جالبى که در کتاب شریف کافى آمده است مى‏خوانیم امام صادق علیه السلام فرمود: عالمى به نزد عابدى آمد. به او گفت: نمازت چگونه است؟عابد (از روى غرور و ناز) گفت: آیا مثل منى از نمازش سؤال مى‏شود؟ من از فلان زمان (از سالیان دراز) عبادت خدا مى‏کرده‏ام. عالم گفت: گریه تو چگونه است؟ باز (مغرورانه) گفت: چنان گریه مى‏کنم که اشک‏هایم جارى مى‏شود. عالم به او گفت:«فَإِنْ ضَحِکَکَ وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکَائِکَ وَأَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لَا یَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیْ‏ءٌ؛ اگر بخندى و از اعمالت ترسان باشى برتر از این است که گریه کنى در حالى که به اعمال خود مغرورى و به آن مى‏نازى، زیرا شخصى که از اعمال خود مغرور و مسرور است چیزى از اعمالش به سوى قرب خدا بالا نمى‏رود».(10)

19. » (از کسانى مباش که) براى دنیاى فانى، تلاش و کوشش فراوان دارد ولى براى آخرت باقى مسامحه‏کار است»؛(ینَافِسُ فِیمَا یَفْنَى‏، وَیسَامِحُ فِیمَا یبْقَى‏).«منافسة» یعنى پیشى گرفتن بر دیگران.

تعبیر به «ما یَفنى» اشاره به دنیاى فانى است، همان‏گونه که «ما یَبقى» اشاره به‏

سراى باقى آخرت است.

به هر حال این اشتباهى بزرگ و کارى غیر عاقلانه است که انسان در مورد چیز فانى تلاش و کوشش کند و تمام نیروهاى خود را به کار گیرد؛ اما از آنچه باقى است و زندگى جاویدان او را تشکیل مى‏دهد غافل شود. این نیز بر اثر ضعف ایمان و غلبه هواى نفس است.

20. » (از کسانى مباش که) غنیمت را غرامت و غرامت را غنیمت مى‏شمرد»؛(یرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً، وَالْغُرْمَ مَغْنَماً).

«غنیمت» چیزى است که در راه خدا و براى خدا صرف شود و «غرامت» اموالى است که در راه شهوات و هوا و هوس‏ها هزینه گردد.

قرآن مجید در مذمت و نکوهش جمعى از اعراب ضعیف الایمان یا منافق مى‏گوید: «وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ یَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ مَغْرَماً وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَآئِرَ»؛ گروهى از (این) اعراب بادیه‏نشین، چیزى را که (در راه خدا) انفاق مى‏کنند، غرامت محسوب مى‏دارند و انتظار حوادث ناگوار براى شما مى‏کشند».(11)

در آیه بعد، در برابر آنها مى‏فرماید: «وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَیَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلَآ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِى رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»؛ گروهى (دیگر) از عرب‏هاى بادیه‏نشین، به خدا و روز بازپسین ایمان دارند و آنچه را انفاق مى‏کنند، مایه تقرب به خدا و دعاى پیامبر مى‏دانند؛ آگاه باشید اینها مایه تقرّب آنهاست خداوند به زودى آنها را در رحمت خویش وارد خواهد ساخت، به یقین خداوند آمرزنده و مهربان است».(12)

21. » (از کسانى مباش که) از مرگ مى‏ترسد ولى فرصت‏ها را از دست مى‏دهد»؛(یَخْشَى الْمَوْتَ وَلَا یُبَادِرُ الْفَوْتَ).

ترس از مرگ گاه به سبب از دست دادن اموال و ثروت‏ها و مقامات و لذات دنیوى است که شیوه افراد بى‏ایمان یا ضعیف الایمان است و گاه به سبب از دست رفتن فرصت‏ها براى انجام اعمال نیک و اندوختن حسنات. گروهى ترسشان از مرگ به ظاهر از قبیل قسم دوم است؛ ولى عجیب است که به انجام اعمال نیک پیش از آن که وقت از دست برود نمى‏پردازند. در واقع این نیز نوعى تناقض در میان عقیده و عمل است و این‏گونه تناقض‏ها، چنان‏که در عبارات سابق نیز آمده در میان دنیاپرستان کم نیست.

22. » (از کسانى مباش که) معصیت‏هاى کوچک را از دیگران بزرگ مى‏شمارد در حالى که بزرگ‏تر از آن را از خود ناچیز مى‏بیند، (همچنین) آنچه را از طاعات دیگران کوچک مى‏شمرد از خودش بزرگ و بسیار مى‏پندارد»؛(یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَیَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَیْرِهِ).

چنین شخصى باز دچار تناقض دیگرى است؛ عمل واحدى را که از خود و دیگران سر مى‏زند دوگونه مى‏بیند؛ از خودش بسیار بزرگ و از دیگران بسیار کوچک. این در مورد اعمال نیک است و به عکس در گناه واحدى که از او و دیگرى سر زده، از دیگران را بزرگ و آن را از خودش کوچک مى‏انگارد و اینها همه از آثار حب ذات است که مانع از قضاوت یکسان درباره خود و دیگران مى‏شود.

درست به عکسِ مؤمنان راستین که شرح حالشان در روایتى از امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله آمده است که براى مؤمن ده علامت شمرده شده از جمله:«یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ وَیَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِه‏؛ او اعمال خوب زیادى را که از خودش سر زده ناچیز مى‏شمارد؛ اما اعمال خیر اندک دیگران را بزرگ مى‏بیند».(13)

فى‏المثل هرگاه کسى کتاب مهمى در چندین جلد بنویسد با دیده حقارت به آن مى‏نگرد؛ اما خود اگر جزوه کوچکى به رشته تحریر در آورد آن را یک اثر مهم تاریخى مى‏شمارد و در هر مجلسى از آن سخن مى‏گوید. همچنین در مورد بناهاى خیر و کمک به نیازمندان و مانند آن.

23. » (از کسانى مباش که پیوسته) به (کارهاى) مردم خرده مى‏گیرد؛ اما از کارهاى خود با مسامحه و مجامله مى‏گذرد»؛(فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ، وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ).

به بیان بعضى از بزرگان اخلاق اگر خارى به پاى دیگران رود آن را مى‏بینند؛ اما اگر شاخه درختى در چشمشان فرو رود نمى‏بینند و این تناقض و تضاد نیز از آثار حب ذات است.

خلاصه این‏که کوچک‏ترین عیوب دیگران را مى‏بیند اما از بزرگ‏ترین عیب خود با مسامحه مى‏گذرد حتى در آنچه متعلق به دیگرى است خرده مى‏گیرد؛ مثلًا اگر از فرزند دیگرى کار کوچک خلاف اخلاقى سر بزند گاه او را فاسد الاخلاق و بى‏بند و بار مى‏شمرد در حالى که اگر از فرزند خودش کارهاى خلاف بیّن ببیند مى‏گوید جوان است، این مسائل اهمیتى ندارد.

در حکمت دیگرى که در ادامه کلمات قصار- إن‏شاءالله- خواهد آمد امام علیه السلام مى‏فرماید:«أَکْبَرُ الْعَیْبِ أَنْ تَعِیبَ مَا فِیکَ مِثْلُهُ‏؛ بزرگ‏ترین عیب این است که چیزى را بر دیگران عیب بگیرى که در خودت همانند آن وجود دارد (آن را عیب نمى‏دانى چه رسد به این‏که عیبى که در تو هست از عیب او هم بزرگ‏تر باشد)».(14)

24. » (از کسانى مباش که) لهو و لعب با ثروتمندان نزد او از ذکر خدا با فقیران محبوب‏تر است»؛(اللَّهْوُ(15) مَعَ الْأَغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ).

این دو خصلت، دو عیب بزرگ است؛ مشغول لهو و لعب بودن یک عیب و با اغنیاى بى‏درد و بى‏خبر از حال فقرا همنشین شدن عیبى دیگر؛ اما با فقیران زیستن خود یکى از محاسن اخلاقى است و ذکر خدا با آنان گفتن فضیلت دیگرى است.

25. » (از کسانى مباش که) همواره به نفع خود و به زیان دیگران حکم مى‏کنند؛ اما هرگز حق را به دیگران نمى‏دهند»؛(یَحْکُمُ عَلَى‏ غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَلَا یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ).

در حالى که نشانه مؤمنان راستین- بر پایه صریح آیات و روایات- این است که طرفدار حق باشند، هرچند به زیان آنها باشد و باطل را رها کنند، هرچند به ضرر آنها باشد. قرآن مجید مى‏گوید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للَّهِ وَلَوْ عَلَى‏ أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ»؛ اى کسانى که ایمان آوردید! همواره و همیشه قیام به عدالت کنید. براى خدا گواهى دهید، اگر چه به زیان شما یا پدر و مادر یا نزدیکانتان بوده باشد».(16)

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: مؤمن بر مؤمن دیگر هفت حق دارد که ساده‏ترین آنها این است:«أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَتَکْرَهَ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِک‏؛ آنچه براى خود دوست مى‏دارى براى دیگران دوست بدار و آنچه براى خود نمى‏پسندى براى دیگران مپسند».(17)

26. » (از کسانى مباش که) دیگران را هدایت و خود را گمراه مى‏سازد و در نتیجه مردم از آنها اطاعت مى‏کنند؛ اما خودش خدا را معصیت»؛(یُرْشِدُ غَیْرَهُ وَیُغْوِی نَفْسَهُ. فَهُوَ یُطَاعُ وَیَعْصِی).

به این ترتیب سخنان هدایتگر آنها سبب نجات دیگران مى‏شود؛ اما خودشان‏

از آن بهره نمى‏گیرند، او به باغبانى مى‏ماند که دیگران از میوه‏هاى درخت او بهره‏مند مى‏شوند و خود از گرسنگى جان مى‏دهد.

امیرمؤمنان علیه السلام از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند که فرمود:«إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ نَدَامَةً وَحَسْرَةً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَى اللَّهِ فَاسْتَجَابَ لَهُ وَقَبِلَ مِنْهُ فَأَطَاعَ اللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَأَدْخَلَ الدَّاعِیَ النَّارَ بِتَرْکِهِ عِلْمَهُ وَاتِّبَاعِهِ الْهَوَى وَطُولِ الْأَمَلِ؛شدیدترین ندامت و حسرت دوزخیان ندامت کسى است که یکى از بندگان را به سوى خدا فراخوانده و او دعوتش را اجابت نموده و قبول کرده پس اطاعت خدا نموده و خداوند وى را وارد بهشت کرده است، در حالى که دعوت کننده به سبب ترک علم و پیروى از هواى نفس و آرزوهاى دور و درازش وارد دوزخ شده است».(18)

27. » (از کسانى مباش که) حق خود را به طور کامل مى‏گیرد؛ ولى حقوق دیگران را نمى‏پردازد»؛(وَیَسْتَوْفِی وَلَا یُوفِی).

قرآن مجید نیز درباره این‏گونه افراد مى‏گوید: «وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ – الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ – وَإِذَا کَالُوهُمْ أَوْ وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ»؛ واى بر کم‏فروشان! – آنان که وقتى براى خود چیزى از مردم با پیمانه مى‏گیرند، (حق خود را) به‏طور کامل دریافت مى‏دارند؛ ولى هنگامى که براى دیگران پیمانه یاوزن مى‏کنند، کم مى‏گذارند».(19)

کم فروشى مسئله کیل و وزن را تداعى مى‏کند؛ اما از یک نظر مفهومى عام دارد که تمام حقوق را در همه زمینه‏ها شامل مى‏شود؛ کم فروشان واقعى کسانى هستند که در هر زمینه‏اى حق خود را از مردم به طور کامل مى‏گیرند و گاه بیشتر از حق خود؛ اما در پرداختن حق کوتاهى مى‏کنند و بخل مى‏ورزند.

بسیار دیده‏ایم که افرادى براى انجام کارى در برابر اجر معینى در ساعاتى مشخص استخدام یا اجیر و یا مأمور مى‏شوند و هنگام کار از ساعات خود مى‏کاهند و از گوشه و کنار آن مى‏زنند و طبق تعهد عمل نمى‏کنند؛ ولى به هنگام دریافت اجر و مزد ذره‏اى از قرارداد خود عقب‏نشینى نمى‏کنند.

28. امام علیه السلام در آخرین توصیه به نقطه اصلى دردها و انحرافات اخلاق و آلودگى به گناه اشاره کرده مى‏فرماید: » (از کسانى مباش که) از خلق خدا از آنچه معصیت خدا نیست مى‏ترسد ولى خودش از خدا (در مورد ستم کردن) درباره مخلوقش پروا ندارد»؛(وَ یَخْشَى الْخَلْقَ فِی غَیْرِ رَبِّهِ، وَلَا یَخْشَى‏ رَبَّهُ فِی خَلْقِهِ).

شبیه همین معنا با تعبیر دیگرى در غررالحکم از آن حضرت نقل شده است:«شَرُّ النّاسِ مَنْ یَخْشَى النّاسَ فی غَیْرِ رَبِّهِ وَلا یَخْشى‏ رَبَّهُ فِى النّاسِ».(20)

آرى چون پاى کارهایى که بر خلاف میل مردم است در میان مى‏آید از مردم مى‏ترسند و حساب مى‏برند و آن را رها مى‏کنند؛ اما هنگامى که زمینه‏ها براى نافرمانى خداوند به وجود مى‏آید از خدا نمى‏ترسند و آلوده آن مى‏شوند.

کار به جایى مى‏رسد که گاه از انجام اعمالى در برابر کودکى چند ساله ترس یا شرم دارند ولى در خلوت از انجام معاصى کبیره در برابر خداوند بزرگ که در همه جا حاضر و ناظر است نه ترسى دارند و نه شرمى.

این نیز یکى دیگر از تناقض‏ها و تضادهایى است که در اعمال این گروه بر اثر ضعف ایمان و غلبه هواى نفس حاصل مى‏شود.

در میان این اوصاف بیست و هشت گانه‏اى که امام علیه السلام در این کلام نورانى و پربارش به آن هشدار مى‏دهد اوصافى است که نسبت به یکدیگر تقارب و نزدیکى دارد ولى امام علیه السلام با قدرت فوق‏العاده‏اى که در امر فصاحت و بلاغت داشته براى اهمیت موضوع با تعبیرات مختلفى از آن یاد کرده و هشدار داده‏

است و همان‏گونه که اشاره کردیم غالب آنها ناشى از تناقض در شخصیت و رفتار است که در دو مصداق از امر واحدى به واسطه انگیزه‏هاى شهوانى دوگونه عمل یا قضاوت مى‏شود؛ ولى آنها که ایمان قوى و تسلط بر نفس دارند از این‏گونه تناقض‏ها بر کنارند.

به یقین هر کس این کلام نورانى را نصب‏العین قرار دهد و آن را برنامه زندگى خویش بشمارد براى نجات او در دنیا و آخرت کافى است.

ازاین‏رو مرحوم سید رضى در پایان این گفتار حکیمانه مى‏فرماید: «اگر در این کتاب جز این کلام نبود براى موعظه سودمند و حکمت رسا و بینایى بینندگان و عبرت ناظرانِ اندیشمند کافى بود»؛(قالَ الرَّضِیُ وَلَوْ لَمْ یَکُنْ فی هذَا الْکِتابِ إلّاهذَا الْکَلامُ لَکَفى‏ بِهِ مَوْعِظَةً ناجِعَةً وَحِکْمَةً بالِغَةً وَبَصیرَةً لِمُبْصِرٍ وَعِبْرَةً لِناظِرٍ مُفَکِّرٍ).


1) هود، آیه 9 و 10.

2) کافى، ج 4، ص 20، ح 2.

3) همان، ح 4.

4) کافى، ج 4، ص 21، ح 5.

5) معارج، آیه 19-/ 21.

6) صف، آیه 2 و 3.

7) شعراء، آیه 94.

8) کافى، ج 1، ص 47، ح 4.

9) محاسن برقى، ج 1، ص 120، ح 134.

10) کافى، ج 2، ص 313، ح 5.

11) توبه، آیه 98.

12) توبه، آیه 99.

13) بحارالانوار، ج 1، ص 108، ح 4.

14) نهج‏البلاغه، حکمت 353.

15) در تعدادى از نسخ به جاى واژه «اللهو» «اللغو» آمده است که مفهومش این است که بیهوده‏گویى با ثروتمندان نزد او محبوب‏تر از ذکر با فقراست.

16) نساء، آیه 135.

17) کافى، ج 2، ص 69، ح 2.

18) کافى، ج 1، ص 44، ح 1.

19) مطففین، آیه 1-/ 3.

20) غررالحکم، ص 480، ح 11049.