این کلام حکمتآمیز که نصایح بسیار گرانقدر و مواعظ گرانبهایى در آن هست دستور العملى است براى تمام زندگى بشر که در سایه آن مىتواند سعادت دنیا و آخرت را براى خود به دست آورد. مرحوم سید رضى بعد از ذکر این کلام شریف- چنانکه خواهد آمد- تصریح مىکند که اگر در مجموعه کتاب نهجالبلاغه جز این کلام شریف نبود براى وعظ و اندرز و موعظه نجاتبخش کافى بود و چه بسیار از افرادى که از جاى جاى این کلام شریف براى اثبات مقاصد خود بهره گرفتند و سخنان خود را به وسیله آن آراستهاند.
جالب توجه اینکه محدث مشهور اهل سنت متقى هندى در کنزالعمّال مقدّمهاى براى این حدیث شریف ذکر کرده است، وى از «زیاد بن اعرابى» نقل مىکند که بعد از خاموش شدن آتش فتنه خوارج نهروان امام علیه السلام بر منبر کوفه قرار گرفت و حمد الهى به جاى آورد و در این هنگام گریه به او مهلت نداد به اندازهاى که اشکها بر صورت و محاسن شریفش جارى شد و هنگامى که محاسن شریف خود را تکان داد قطرههایى از آن بر بعضى از حاضران افتاد و ما مىگفتیم:هر کسى که قطرهاى بر او افتاده است خداوند آتش دوزخ را بر او حرام خواهد کرد. سپس شروع به خطبه کردوفرمود:«أیُّهَاالنّاسُ لاتَکُونُوا مِمَّنْ یَرْجُواالْآخِرَةَ».(1)
امام علیه السلام در این بیان پربار در جواب شخصى که موعظه و اندرزى از او خواست به سى مورد از رذائل اخلاقى اشاره کرده و با بیان شیوا و قریب به استدلال از آن نهى مىکند.(قَالَ علیه السلام: لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ یعِظَهُ).
مىفرماید:
1. «از کسانى نباش که بدون عمل امید سعادت اخروى دارد»؛(لَا تَکُنْ مِمَّنْ یرْجُو الْآخِرَةَ بِغَیرِ الْعَمَلِ).(2)
به گفته مرحوم مغنیه در فى ظلال انسان براى رسیدن به متاع حقیر دنیا بدون تلاش و سعى و کوشش هرگز به مقصود نمىرسد، پس چگونه براى رسیدن به نعمتهاى پرارزش الهى در آخرت که نه چشمى همانند آن را دیده و نه گوشى وصف آن را شنیده و نه بر قلب انسانى خطور کرده مىتواند بدون سعى و کوشش برسد.(3)
قرآن مجید در آیاتى چند بر این معنا تأکید فرموده؛ در یک جا مىفرماید:«وَأَنْ لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى – وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى»؛ واینکه براى انسان چیزى جز (حاصل) سعى وکوشش او نیست، واینکه تلاش او به زودى دیده مىشود».(4)
در جاى دیگر مىفرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ»؛ آیا گمان کردید داخل بهشت مىشوید، بىآنکه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که سختىها و زیانها به آنها رسید، و آن چنان بىقرار شدند که پیامبر و افرادى که با او ایمان آورده بودند گفتند: پس یارى خدا کى خواهد آمد؟!».(5)
رسول خدا صلى الله علیه و آله در حدیثى مىفرماید:«ایُّها الناسُ انِّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَبَیْنَ أَحَدٍ شَیْءٌ یُعْطِیهِ بِهِ خَیْراً أَوْ یَصْرِفُ بِهِ عَنْهُ شَرّاً إِلَّا الْعَمَلُ الصالِحُ لَایَدَّعِی مُدَّعٍ وَلَا یَتَمَنَّ مُتَمَنٍّ أنَّهُ یَرْجوُا إِلَّا بعَمَلٍ وَرَحْمَةٍ وَلَوْ عَصَیْتُ هَوَیْتُ اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ ثَلاثا؛ اى مردم! میان خدا و بین هیچ کس چیزى نیست که به وسیله آن خیرى به کسى برساند یا شرّى را از او دفع کند مگر عمل صالح (تنها وسیله جلب خیرات و دفع آفات همین است، بنابراین) هیچ کس ادعا نکند و آرزو نداشته باشد که اهل نجات است مگر به عمل (صالح) و رحمت الهى. من هم اگر عصیان پروردگار کنم سقوط خواهم کرد. سپس رسول اکرم صلى الله علیه و آله سه بار این جمله را تکرار کرد:خداوندا آیا من ابلاغ کردم؟».(6)
احادیث در این زمینه بسیار است که وسیله نجات تنها عمل صالح است و این پاسخى است براى آنها که تصور مىکنند تنها با ذکر شهادتین و اظهار اسلام و به جا آوردن نماز و روزه و خواندن بعضى از ادعیه و توسلات و یا حتى تنها با شرکت در یک مجلس عزادارى اهل نجات خواهند شد، هرچند زندگى آنها سراسر آلوده گناه و معصیت باشد.
2. » (از کسانى مباش که) توبه را با آرزوهاى دور و دراز به تأخیر مىاندازد»؛(وَیُرَجّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ).
اشاره به اینکه اگر گناه و لغزشى از تو سر زد بلافاصله دست به دامن لطف الهى بزن و با توبه و استغفار به درگاه او باز گرد. مبادا آرزوهاى دور و دراز مانع این کار شود که هیچ کس اطمینان ندارد که یک روز دیگر و یا یک لحظه دیگر زنده است و درهاى توبه به روى او باز است. به همین دلیل در روایات زیادى از تسویف توبه و تأخیر آن نهى شده است.
در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مىخوانیم که خطاب به اباذر فرمود:«إِیَّاکَ
وَالتَّسْوِیفَ بِأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بِیَوْمِکَ وَلَسْتَ بِمَا بَعْدَه؛ از تأخیر توبه به سبب تکیه بر آرزوها برحذر باش، زیرا تو به امروز تعلق دارى نه به فردا».(7)
در حدیثى از امام على بن ابىطالب علیه السلام مىخوانیم:«إِنْ قَارَفْتَ سَیّئَةً فَعَجِّلْ مَحْوَهَا بِالتَّوْبَةِ؛ اگر گناهى مرتکب شدى براى محو آن با توبه شتاب کن».(8)
در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است:«مُسَوِّفُ نَفْسِهِ بِالتَّوْبَةِ مِنْ هُجُومِ الْأَجَلِ عَلَى أَعْظَمِ الْخَطَرِ؛ کسى که توبه را عقب مىاندازد در برابر هجوم مرگ در معرض خطر است».(9)
3. » (از کسانى مباش که) درباره دنیا همچون زاهدان سخن مىگوید ولى در آن همچون دنیاپرستان عمل مىکند»؛(یقُولُ فِى الدُّنْیا بِقَوْلِ الزَّاهِدِینَ وَیعْمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِینَ).
اشاره به اینکه میان قول و فعل تو درباره زرق و برق دنیا و زهد و رغبت در آن تناقض نباشد آنگونه که ریاکاران و متظاهران به قدس و ورع و خالى از قداست و پاکى سخن مىگویند.قرآن مجید مىفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَاتَفْعَلُونَ – کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَاتَفْعَلُونَ».(10)
4. » (از کسانى مباش که) اگر چیزى از دنیا به او برسد سیر نمىشود و اگر نرسد هرگز قانع نخواهد بود»؛(إِنْ أُعْطِىَ مِنْهَا لَمْ یشْبَعْ، وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یقْنَعْ).
اشاره به اینکه در زندگى قانع باش. اگر گرفتار محرومیت شدى صابر و اگر مواهب الهى شامل حالت شد شاکر باش. نه مانند دنیاپرستان که هرگز از دنیا سیر نمىشوند و هرقدر بیشتر از مواهب دنیا در اختیارشان قرار بگیرد تشنهتر
مىگردد، همانگونه که در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده است:«مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى یَقْتُلَه؛ مَثَل دنیا همچون آب شور دریاست که هر قدر تشنهاى از آن بیشتر بنوشد بیشتر گرفتار عطش مىشود تا او را در کام مرگ فرو برد».(11)
5. » (از کسانى مباش که) از شکر آنچه به او داده شده عاجز است؛ ولى باز هم فزونى مىطلبند»؛(یَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِیَ، وَیَبْتَغِى الزِّیادَةَ فِیمَا بَقِیَ).
روشن است که هر نعمتى را شکرى لازم است و از دست و زبان هیچ کس بر نمىآید که از عهده شکرش به در آید. با این حال چگونه ممکن است انسان، شکر را رها کند و دائما به دنبال زیاده خواهى باشد. این نشانه نهایت غفلت و بىخبرى است.
6. » (از کسانى مباش که) دیگران را از کار بد باز مىدارد؛ ولى خود نهى نمىپذیرد و دیگران را به کار خوب وا مىدارد؛ ولى خودش به آن عمل نمىکند»؛(یَنْهَى وَلَا ینْتَهِیَ، وَیأْمُرُ بِمَا لَایَأْتِیَ).
بدیهى است اگر انسان کسى را به چیزى امر کند به یقین به سبب آثار خوب و برکات آن است. با این حال اگر عاقل باشد چرا خودش از آن بهره نگیرد و اگر دیگرى را از کارى باز مىدارد لابد به سبب زیانهاى آن است، با این حال چرا خودش پرهیز نکند. آیا این بىتوجهى دلیل بر آن نیست که ایمان درستى به گفتههاى خود ندارد؟
قرآن مجید نیز در مقام سرزنش اینگونه افراد مىفرماید: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَالْکِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»؛ آیا مردم را به نیکى (وایمان به پیامبرى که صفات او در تورات آمده) دعوت مىکنید، امّا خودتان را فراموش مىکنید با اینکه شما کتاب آسمانى (تورات) را مىخوانید. آیا نمىاندیشید؟».(12)
7. » (از کسانى مباش که) صالحان را دوست دارد ولى عمل آنها را انجام نمىدهد و گنهکاران را دشمن مىشمارد ولى یکى از آنهاست»؛(یُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَلَا یعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَیُبْغِضُ الْمُذْنِبِینَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ).
این در واقع نوعى تناقض در فکر و عمل است؛ از نظر تفکر عشق به صالحان دارند لابد به موجب اعمال صالح آنها؛ ولى از نظر عمل آنچه را بدان عشق مىورزیده کنار مىگذارند. همچنین در نقطه مقابل از ظالمان و عاصیان و فاسقان متنفرند که به یقین به سبب اعمالشان است در حالى که در مقام عمل آلوده به همان اعمالاند. ممکن است در آن درجه از شدت نباشد؛ ولى به هر حال با دیدى کلى عمل آنها هماهنگ با اعمال کسى است که از وى متنفرند. این تناقض به راستى عجیب، و نشانه ضعف ایمان و اراده و غلبه هواى نفس است.
در صحیفه گرانبهاى سجادیه نیز در ضمن دعاى بیست و چهارم مىخوانیم:«لا تَجْعَلْنی مِمَّنْ یُحِبُّ الصّالِحینَ وَلا یَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَیُبْغِضُ الْمُسیئینَ وَهُوَ أحَدُهُمْ؛ خداوندا مرا از آنها قرار نده که صالحان را دوست دارند ولى اعمال آنها را انجام نمىدهند و گنهکاران را دشمن دارند ولى خودشان در عمل همچون آنها هستند».
8. » (از کسانى مباش که) از مرگ به سبب زیادى گناهانش متنفر است؛ اما به اعمالى ادامه مىدهد که مرگ را به سبب آن ناخوش مىدارد»؛(یَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَیُقِیمُ عَلَى مَا یَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ).
این نیز تناقض دیگرى در زندگى آنهاست؛ از یکسو هنگامى که سخن از مرگ به میان مىآید وحشت دارد، زیرا نامه اعمال خود را سیاه مىبیند ولى به جاى توبه و اصلاح مسیر خویش باز به همان گناهان ادامه مىدهند. این تناقض نیز در فکر و عمل به سبب ضعف ایمان و غلبه هواى نفس است.
قرآن مجید درباره گروهى از یهود مىفرماید: «وَلَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ
أَیْدِیهِمْ»؛ ولى آنها، بهخاطر اعمال بدى که پیش از خود فرستادهاند، هرگز آرزوى مرگ نخواهند کرد».(13)
همچنین در آیه بعد نیز مىفرماید: «یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ»؛ (تا آنجا) که هر یک از آنها آرزو دارد هزارسال عمر به او داده شود؛ در حالى که این عمر طولانى او را از کیفر (الهى) باز نخواهد داشت».(14)
9. » (از کسانى مباش که) هرگاه بیمار مىشود (از اعمال زشت خود) پشیمان مىگردد و اگر تندرست باشد احساس امنیت مىکند و به لهو و لعب مىپردازد»؛(إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِیاً).
آرى آنها به هنگام بیمارى چون چهره مرگ را در نزدیکى خود مىبینند، ندامت به آنها دست مىدهد و به فکر توبه از گناه و جبران اعمال سابق خویش مىافتند؛ اما همین که از بستر بیمارى برخاسته و تندرستى به آنها باز گشت آن حالت به کلى زائل شده و خود را در هالهاى از امن و امان مىبینند و به لهو و لعب مشغول مىشوند. این فراموشکارى سریع و تناقض در دو حال نزدیک به هم نیز نشانه سطح فکر کوتاه آنها و ضعف ایمان ایشان است.
خداوند انسان را در زندگى گرفتار مشکلات و مصائب و بیمارىها مىکند تا به آنها هشدار دهد از خواب غفلت برخیزند؛ اما افسوس که این بیدارى براى بسیارى از مردم زودگذر است. هنگامى که آن مشکلات برطرف مىشود بلافاصله در خواب غفلت فرو مىرود.
10. » (از کسانى مباش که) به هنگام سلامت خودخواه و مغرور مىشود و به هنگام گرفتارى ناامید مىگردد»؛(یُعْجَبُ بِنَفْسِهِ(15) إِذَا عُوفِیَ، وَیَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِیَ).
این تناقض در احوال نیز که در زمان عافیت مغرور و در زمان ابتلا مأیوس مىشوند از عجایب است و اثر مستقیم همان ضعف ایمان و اراده و غلبه هواى نفسانى است.
این در حالى است که حالت عافیت قابل اعتماد نیست و «از نسیمى دفتر ایام بر هم مىخورد» و با گذشتن یک روز و حتى یک ساعت ممکن است همه چیز عوض شود و نیز حالت ابتلا و گرفتارى ابدى نیست که سبب یأس انسان گردد، زیرا گاه از دل گرفتارىها گشایش برمىخیزد و به گفته امام علیه السلام در حکمت 351«عِنْدَ تَنَاهِی الشِّدَّةِ تَکُونُ الْفَرْجَةُ، وَ عِنْدَ تَضَایُقِ حَلَقِ الْبَلَاءِ یَکُونُ الرَّخَاءُ؛ هنگامى که سختىها به آخرین درجه شدت برسد فرج نزدیک است و در آن هنگام که حلقههاى بلا تنگ شود راحتى و آرامش فرا مىرسد».
قرآن در سوره «هود» آیه 9 و 10 مىگوید: «وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ – وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَآءَ بَعْدَ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»؛ و اگر از جانب خویش، رحمتى به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود. و اگر بعد از ناراحتى و زیانى که به او رسیده، نعمتهایى به او بچشانیم، به یقین مىگوید:بدىها از من برطرف شده (و دیگر باز نخواهد گشت) و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مىشود».
در حدیثى که در کتاب شریف کافى آمده مىخوانیم که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:روزى موسى نشسته بود که ناگهان ابلیس به سراغ او آمد در حالى که کلاه بلند رنگارنگى به سر داشت. هنگامى که نزدیک موسى رسید کلاه را از سر برداشت و در برابر وى ایستاد و سلام کرد. موسى گفت: تو کیستى؟ گفت: من ابلیسم.موسى گفت: خدا هرگز خانه تو را به ما نزدیک نکند. ابلیس گفت: من آمدهام که به تو سلام کنم به موجب مقامى که در درگاه خدا دارى. موسى گفت: پس این
کلاه چیست؟ گفت: من با این کلاه رنگارنگ دلهاى بنى آدم را مىربایم (هر کسى را به گونهاى) موسى گفت:«فَأَخْبِرْنِی بِالذَّنْبِ الَّذِی إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَیْهِ! قَالَ: إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَاسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَصَغُرَ فِی عَیْنِهِ ذَنْبُه؛ پس به من خبر ده از گناهى که هنگامى که انسان مرتکب آن شود، تو بر او غلبه مىکنى؟گفت: زمانى است که از خود مغرور شود، عملش را زیاد پندارد و گناهش در نظر وى کوچک شود».(16)
11. » (از کسانى مباش که) اگر بلایى به او برسد همچون بیچارگان دست بر دعا مىدارد و اگر وسعت و آرامشى به وى دست دهد با غرور از خدا روىگردان مىشود»؛(إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً).
درست همان چیزى که قرآن مجید کرارا به آن اشاره کرده مىفرماید: «فَإِذَا رَکِبُوا فِى الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ»؛ هنگامى که سوار کشتى شوند، خدا را با اخلاص مىخوانند، (و غیر او را فراموش مىکنند)؛ امّا هنگامى که خدا آنان را به خشکى رساند و نجات داد، باز مشرک مىشوند».(17)
همین معنا به صورت مشروحترى در آیه 22 و 23 سوره «یونس» آمده است:«هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِى الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَآءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَآءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ – فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِى الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ»؛ او کسى است که شما را در صحرا و دریا سیر مىدهد؛ زمانى که در کشتى قرار مىگیرید و بادهاى موافق کشتىنشینان را (به سوى مقصد) مىبرد خوشحال مىشوند، (ناگهان) طوفان شدیدى مىوزد؛
و امواج از هر سو به سراغ آنها مىآید؛ و گمان مىکنند هلاک خواهند شد؛ (در آن هنگام) خدا را از روى خلوص عقیده مىخوانند که: اگر ما را از این گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهیم بود؛ اما هنگامى که خدا آنها را رهایى بخشید (بار دیگر) به ناحق، در زمین ستم مىکنند».
12. » (از کسانى مباش که) نفسش او را در امور دنیا به آنچه گمان دارد وادار مىکند؛ ولى در امور آخرت به آنچه یقین دارد بىاعتناست»؛(تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا یَظُنُّ، وَ لَایَغْلِبُهَا عَلَى مَا یَسْتَیْقِنُ).
به تعبیر دیگر براى رسیدن به مال و ثروت و جاه و مقام و شهوات دنیا حتى به سراغ راههایى مىرود که اطمینان ندارد به نتیجه برسد به امید اینکه شاید به نهایت مطلوبى برسد؛ ولى درباره کار آخرت با اینکه یقین دارد فلان عمل باعث نجات او و فلان کار سبب بدبختى او در سراى دیگر مىشود به یقین خود اعتنا نمىکند.
13. » (از کسانى مباش که) نسبت به دیگران به کمتر از گناه خود مىترسد و نسبت به خویشتن بیش از آنچه عمل کرده انتظار دارد»؛(یَخَافُ عَلَى غَیْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَ یَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ).
به بیان دیگر گناهان دیگران در نظرش بزرگ و گناه خود در نظرش کوچک است و به عکس، اعمال نیکش هرچند کوچک باشد به نظرش بزرگ مىرسد و انتظار پاداشهاى عظیم دارد. این نیز نوعى دیگر از تناقض در فکر و رفتار آنهاست و همانطور که اشاره شد تمام این تناقضها به سبب ضعف ایمان و انحراف فکر و ناشى از غلبه شهوات است.
1) کنزالعمّال، ج 16، ص 205، ح 44229.
2) تعبیر به «ممّن یرجو» نشان مى دهد که جمله «یرجو» در واقع به معناى صیغه جمع است، هر چندبه ظاهر مفرد مى باشد و به همین دلیل تمام صیغه هاى مفرد رادر ابن حدیث طولانى به صورت جمع ترجمه کردیم.
3) فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 318.
4) نجم، آیه 39 و 40.
5) بقره، آیه 214.
6) ارشاد مفید، ج 1، ص 182؛ اعلام الورى طبرسى، ص 134.
7) بحارالانوار، ج 74، ص 75، ح 3.
8) همان، ص 210، ح 1.
9) مستدرک الوسائل، ج 12، 130، ح 13707.
10) صف، آیه 2 و 3.
11) کافى، ج 2، ص 136، ح 24.
12) بقره، آیه 44.
13) بقره، آیه 95.
14) بقره، آیه 96.
15) «یُعجَب بنفسه» به صیغه مجهول است، زیرا در لغت «أُعجِبَ بِنفسهِ» به صورت مجهول مفهومش این است که خودپسند و مغرور شد.
16) کافى، ج 2، ص 314، ح 8.
17) عنکبوت، آیه 65.