امام علیه السلام در این بخش از کلام نورانى و پربار و حکمتآمیزش بعد از ذکر اهمیت علم و علما و برترى علم بر مال و ثروت مىفرماید: » (بدان اى کمیل) در اینجا علم فراوانى است- و با دست اشاره به سینه مبارکش کرد-»؛(هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً- وَأَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ-).
سپس فرمود: «اى کاش افراد لایقى براى آن مىیافتم (تا به آنها تعلیم دهم)»؛(لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً).
منظور از این علم چه علمى است؟ به نظر مىرسد علوم مربوط به صفات جمال و جلال خداوند و عرفان ذات مقدسش و اسرار جهان آفرینش و مقامات انبیا و اولیا و حوادث مربوط به آینده باشد که تحمل این علوم را همه کس ندارد بلکه جمعى از پاکان و خاصان و اولیاء الله و اتقیا مىتوانند حامل این علوم باشند و از آن به طور صحیح استفاده کنند.
در حدیثى پرمعنا از امام باقر علیه السلام در تفسیر واژه «صمد» در آیه «اللَّهُ الصَّمَدُ» مىخوانیم که:«لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِیَ الَّذِی آتَانِیَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِیدَ وَالْإِسْلَامَ وَالْإِیمَانَ وَالدِّینَ وَالشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ وَکَیْفَ لِی بِذَلِکَ وَلَمْ یَجِدْ جَدِّی أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ حَمَلَةً لِعِلْمِهِ حَتَّى کَانَ یَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ وَیَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ: سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَإِنَّ بَیْنَ الْجَوَانِحِ مِنِّی عِلْماً جَمّاً هَاهْ هَاهْ أَلَا لَاأَجِدُ مَنْ یَحْمِلُه؛ هرگاه براى علم و دانشى که خدا به من داده حاملانى پیدا مىکردم توحید، اسلام، ایمان، دین و شرایع را از واژه «الصمد» بیرون مىآوردم و آن را نشر مىدادم.
چگونه ممکن است من چنین افرادى را بیابم در حالى که جدم امیرمؤمنان علیه السلام نیافت تا آنجا که آه سوزان و پر درد از دل بر مىکشید و بر منبر مىفرمود:از من سؤال کنید پیش از آنکه از دست شما بروم، چرا که در وجود من علم و دانش فراوانى است. آه آه بدانید افرادى نمىیابم که بتوانند آن را حمل و نگهدارى کنند».(1)
امام علیه السلام در ادامه این سخن از چهار گروه نام مىبرد که هیچ کدامشان شایسته حمل این علوم الهى و اسرارآمیز نیستند. در مورد گروه اول مىفرماید: «آرى کسى را مىیابم که زود درک مىکند ولى (از نظر تقوا) قابل اطمینان و اعتماد نیست و دین را وسیله دنیا قرار مىدهد و از نعمت خدا بر ضد بندگانش استفاده مىکند و از دلائل الهى بر ضد اولیائش کمک مىگیرد»؛(بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّینِ لِلدُّنْیَا، وَمُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَبِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِیَائِهِ).
«لَقِن» به معناى زیرک و باهوش است.
این گروه همان عالمان بىتقوا هستند که از نظر علمى ممکن است مراحلى را طى کرده باشند؛ ولى از نظر تعهد و احساس مسئولیت الهى پایشان لنگ است.اینها همان عالمانى هستند که در دستگاه خلفاى جور و سلاطین ظالم توجیهگر اعمالشان بوده و دین خود را براى آبادى دنیایشان مىفروختند و تاریخ افرادى از این قبیل را به خاطر دارد که حتى گاه براى حفظ موقعیتشان فتوا به ریختن خون بىگناهان مىدادند و اینها خطرناکترین دشمنان اسلامند.
در حدیثى از امیرمؤمنان علیه السلام از حضرت مسیح علیه السلام مىخوانیم که فرمود:«الدِّینَارُ دَاءُ الدِّینِ وَالْعَالِمُ طَبِیبُ الدِّینِ فَإِذَا رَأَیْتُمُ الطَّبِیبَ یَجُرُّ الدَّاءَ إِلَى نَفْسِهِ فَاتَّهِمُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّهُ غَیْرُ نَاصِحٍ لِغَیْرِهِ؛ دینار موجب بیمارى دین است و عالِم
طبیب دین است. هرگاه دیدید طبیب عوامل بیمارى را به سوى خود مىکشد او را در طبّش متهم سازید و بدانید (کسى که به خودش رحم نمىکند) خیرخواه دیگران نیست».(2)
سپس درباره گروه دوم مىفرماید: «یا کسى که مطیع حاملان حق است؛ اما چون بصیرتى به پیچ و خمهاى علم و شبهات ندارد با نخستین شبهه و ایراد، شک در دل او پیدا مىشود. آگاه باش (اى کمیل!) نه این به درد مىخورد و نه آن»؛(أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لَابَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ، یَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ. أَلَا لَاذَا وَلَا ذَاکَ).
«احْناء» جمع «حِنْو» در اصل به هرچیزى گفته مىشود که پیچ و خمى داشته باشد سپس به معناى جوانب نیز آمده است (چرا که جوانب و اطراف اشیا غالباً انحنایى دارد).
این گروه از یک نظر نقطه مقابل گروه اولاند؛ افرادى ضعیف الفکر و نادان و مغرور که در برابر شبههافکنان کاملا آسیبپذیر اند، میدان را خالى کرده و گاه به آنها مىپیوندند. خطر این گروه براى جهان اسلام و جامعه بشرى نیز کم نیست. نمونه این گروه جمعیت خوارج بودند؛ هنگامى که به توطئه و نیرنگ عمرو عاص قرآن بالاى نیزهها رفت فورا میدان را رها کردند و هنگامى که شبههافکنى شعار «لا حُکْمَ إلّالِلّه» را سر داد در برابر على علیه السلام قیام کردند که چرا مسئله حکمیت را پذیرفتهاى و العیاذ بالله نسبت کفر به آن حضرت دادند و امثال آنها در جامعه امروز ما نیز کم نیست.
حضرت درباره گروه سوم مىفرماید: «یا کسى که اسیر لذت است و در چنگال شهوات گرفتار آمده (و به همین دلیل دین و ایمانش را در پاى لذات و شهواتش قربانى مىکند)»؛(أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِیَادِ لِلشَّهْوَةِ).
«منهوم» به معناى شکمپرست و حریص است.
«سَلِسَ الْقِیاد» به کسى گفته مىشود که به آسانى در برابر چیزى تسلیم مىشود.
آنگاه به چهارمین گروه اشاره کرده مىفرماید: «یا کسى که حریص به جمع مال و اندوختن آن است این دو (این گروه و گروه قبل) به هیچ وجه از دینداران نیستند و شبیهترین موجودات به چهارپایانى هستند که براى چَرا رها شدهاند»؛(أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ، لَیْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّینِ فِی شَیْءٍ، أَقْرَبُ شَیْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ).
«مُغْرِم» کسى است که عاشق و دلباخته چیزى باشد.
«سائِمَة» حیوانى است که در چراگاه رها شود.
مىدانیم چهارپایان جز خور و خواب و شهوت چیزى را درک نمىکنند و بیچاره انسان، اشرف مخلوقات، آنقدر تنزل کند که همسوى با آنها باشد یا دنبال عیش و نوش و شهوت است و یا مشغول جمع مال و ثروت.
امام علیه السلام در پایان این سخن مىفرماید: «اینگونه علم با مرگ حاملانش مىمیرد»؛(کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ).
زیرا هیچ یک از این گروه چهارگانه شایسته آن نیستند که حامل علوم الهى باشند. به همین دلیل عالمان واقعى از قرار دادن علوم در اختیارشان خوددارى مىکنند و ناچار علمشان را با خودشان به گور مىبرند و با مرگ آنها علم هم مىمیرد.
1) بحارالانوار، ج 3، ص 225، ح 15.
2) بحارالانوار، ج 2، ص 107، ح 5.