این کلام حکیمانه خواه دنباله کلام پیشین باشد یا کلامى مستقل، شرح کوتاه و پرمعنایى از صفات سعادتمندان خوشبخت است که در ضمن هشت وصف بیان شده است.
نخست مىفرماید: «خوشا به حال کسى که در نزد خود کوچک (و متواضع) است (و در نظر مردم بزرگ و عزیز)»؛(طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ).
امام علیه السلام نخستین وصف را همان تواضع و فروتنى ذکر کرده است، زیرا مىدانیم تکبّر که نقطه مقابل آن است سرچشمه انواع گناهان است. نخستین معصیتى که در زمین شد تکبّر شیطان بود که منشأ همه بدبختىها براى خود و دیگران گردید.
در بعضى از دعاهاى ماه مبارک رمضان همین مضمون به صورت یک دعا و درخواست از خداوند آمده است؛ مرحوم سید بن طاووس در دعاى روز هفدهم ماه مبارک رمضان چنین نقل مىکند:«اللّهُمَّ لاتَکِلْنی إلى نَفْسی طَرْفَةَ عَیْنٍ أبَداً … وَفِی نَفْسی فَذَلّلْنی وَفی أعْیُنِ النّاسِ فَعَظّمْنی؛ خداوندا! هرگز لحظهاى مرا به خودم وامگذار … و مرا در درون خود کوچک و متواضع کن و در نظر مردم مرا بزرگ دار».(1)
سپس در دومین وصف مىفرماید: «و خوشا به حال کسى که کسب و کار او پاک و حلال باشد»؛(وَطَابَ کَسْبُهُ).
مىدانیم یکى از عوامل موفقیت و نشاط عبادت و استجابت دعا کسب حلال است تا آنجا که در کتاب شریف کافى از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:«مَنْ سَرَّهُ أنْ یُسْتَجابَ دَعْوَتُهُ فَلْیَطِبْ مَکْسَبَهُ؛ کسى که خوشحال مىشود از اینکه دعایش مستجاب گردد باید کسب خود را پاک و حلال کند».(2)
شبیه همین معنا با عبارت دیگر از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده است:«مَنْ أَحَبَّ أنْ یُسْتَجابَ دُعائُهُ فَلْیَطِبْ مَطْعَمَهَ وَمَکْسَبَهُ».(3)
در حدیثى که در کتاب اسد الغابة در حالات «سعد بن معاذ انصارى» نقل شده، آمده است: هنگامى که پیغمبر صلى الله علیه و آله از غزوه تبوک باز گشت، «سعد انصارى» به استقبال پیامبر آمده. حضرت با او مصافحه کرد و (چون دست او را بسیار خشن دید) فرمود: چه چیز دستت را اینگونه خشن کرده است؟ عرض کرد: «اى رسول خدا! من با داس و بیل کار مىکنم تا زندگى عیالم را فراهم سازم». نقل شده است:«فَقَبَّلَ یَدَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله وَقالَ: هذِهِ یَدٌ لا تَمُسُّهُ النّارُ؛ پیغمبر صلى الله علیه و آله دست او را بوسید و فرمود: این دستى است که هرگز آتش دوزخ به آن اصابت نمىکند».(4)
حضرت در سومین وصف مىفرماید: «خوشا به حال کسى که باطن او پاک و صالح است»؛(وَصَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ).
صلاح باطن عبارت از خلوص نیت، پاکى فطرت و خیرخواهى براى همه انسانهاست. از آنجا که اعمال و اقوال انسان تراوشى از صفات درونى اوست، کسى که درونى پاک داشته باشد اعمال و رفتار و اقوالش نیز پاک و شایسته است.
در چهارمین وصف مىفرماید: «و خوشا به حال کسى که اخلاق او نیکو است»؛(وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ).
«خلیقة» که به معناى خلق و خوست دو گونه تفسیر شده است: بعضى آن را به معناى خلق و خوى باطنى تفسیر کردهاند که اشاره به کسانى است که باطنى پاک دارند و به کسى شر نمىرسانند.
بعضى نیز آن را به معناى برخورد خوب و گشادهرویى با مردم تفسیر کردهاند و معناى دوم مناسبتر به نظر مىرسد، زیرا در جمله قبل«صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ»به حسن باطن اشاره شده بود، بنابراین جمله مورد بحث اشاره به حسن ظاهر و برخورد خوب با مردم است.
حُسن خلق به اندازهاى در اسلام اهمیت دارد که در بعضى از روایات، از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله به عنوان «نصف دین» معرفى شده است:«حُسْنُ الْخُلْقِ نِصْفُ الدّینِ»و در ادامه این حدیث آمده است: کسى از پیغمبر صلى الله علیه و آله سؤال کرد: برترین چیزى که خداوند به فرد مسلمانى داده است چیست؟ پیغمبر اکرم فرمود:«الْخُلْقُ الْحَسَنِ».(5)
در پنجمین فصل فرموده است: «و خوشا به حال کسى که اموال اضافى خود را در راه خدا انفاق مىکند»؛(وَأَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ)
انفاق در راه خدا و کمک به نیازمندان از مهمترین امورى است که قرآن کریم و روایات اسلامى بر آن تأکید فراوان کردهاند و اگر تنها آیات مربوط به انفاق، جمعآورى و تفسیر شود، کتاب قابل توجهى خواهد شد. مثلًا: قرآن کریم انفاق را به بذر پربارى تشبیه کرده که در زمین مستعدى افشانده شود و از یک تخم، هفتصد تخم یا چند برابر آن عائد گردد: «مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ»(6)و در آیهاى دیگر، رسیدن
به مقام والاى نیکوکارى را مشروط به انفاق از اموالى که مورد علاقه انسان است کرده است: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ».(7)
جالب اینکه در حدیثى مىخوانیم: پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور داد گوسفندى (براى قربانى و انفاق بر نیازمندان) ذبح کنند (همه آن- جز کتف گوسفند- را انفاق کردند) پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: چه چیزى از این گوسفند باقى مانده است؟عایشه گفت: تنها کتف آن؛ پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: (چنین نیست)«بَقِىَ کُلُّها غَیْرَ کِتْفِها؛تمام آن باقى مانده جز کتفش»(8) قرآن نیز مىفرماید: «مَا عِنْدَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»؛ آنچه نیز شماست از میان مىرود و آنچه نزد خداست باقى مىماند».(9)
در ششمین جمله مىفرماید: «خوشا به حال کسى که سخنان زاید زبانش را نگه مىدارد»؛(وَأَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ).
فضولات لسان اشاره به سخنان بىهدف و بىدلیلى است که انسان بر زبان جارى مىکند که بسیارى از آنها آلوده به غیبت، تهمت، پخش شایعات و گناهان دیگر است. به همین دلیل در دستورات اسلامى، حفظ زبان یکى از مهمترین نشانههاى ایمان و اخلاق شمرده شده است.
ازاینرو، در حدیثى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مىخوانیم:«لایَسْلَمُ أحَدٌ مِنَ الذُّنُوبِ حَتّى یَخْزُنَ لِسانَهُ؛ هیچ کس از گناهان محفوظ نمىماند مگر اینکه زبانش را حفظ کند».(10)
در شرح حکمت دوم در آغاز کلمات قصار نیز شرحى در این باره داشتیم.
در هفتمین جمله حکمتآمیز مىفرماید: «خوشا به حال کسى که آزار او به مردم نمىرسد»؛(وَعَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ).
در احادیث مکرّر آمده است که: با ایمان کسى است که مسلمانان از شر او در امان باشند.(11)
آنگاه در هشتمین و آخرین سخن مىفرماید: «خوشا به حال آن کس که سنت براى او کافى است و بدعتى از او سر نمىزند»؛(وَوَسِعَتْهُ السُّنَّةُ، وَلَمْ یُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَةِ).
در واقع کسى که به سنت پیغمبر اکرم و امامان معصوم علیهم السلام قناعت مىکند و آن را براى دین و دنیاى خود کافى مىداند هرگز به سراغ بدعت نمىرود. بدعتها از آنِ کسانى است که سنتها را کافى نمىدانند و خواستههاى خود را در بدعتها مىبینند.
در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مىخوانیم:«أهْلُ الْبِدَعِ شَرُّ الْخَلْقِ وَالْخَلیقَةِ؛بدعتگزاران بدترین مخلوقات خدا و بدعتگزار نکوهیدهترین خلق است».(12)
نیز از آن حضرت نقل شده که در تفسیر آیه شریفه: «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعاً»؛ کسانى که در آیین خود تفرقه ایجاد کردند، و به دستههاى گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسیم شدند»(13) فرمود:«هُمْ أصْحابُ الْبِدَعِ وَأصْحابُ الْأهْواءِلَیْسَ لَهُمْ تَوْبَةٌ أنَا مِنْهُمْ بَرىءٌ وَهُمْ مِنّی بُرَآءُ؛ آنها صاحبان بدعت و صاحبان آراى باطله هستند. توبه آنها پذیرفته نمىشود (زیرا گروههایى را منحرف ساختهاند؛ تا آنها را باز نگردانند پذیرش توبه از آنان امکان ندارد) من از آنها بیزارم آنها نیز از من بیزارند».(14)
در اینجا نکته مهمى است که باید به آن توجه کرد تا از افتادن در دام
وهابىهاى افراطى نجات یافت.
منظور از «بدعت» این است که چیزى را که جزء دین نیست- اعم از اصول و فروع دین- به عنوان دین معرفى کنند و اگر باب بدعت باز شود چیزى نمىگذرد که احکام و عقاید دینى دستخوش تغییر و تبدیل و زوال و نابودى خواهد شد.
ولى نوگرایىهایى که به دین نسبت داده نمىشود و به تعبیر دیگر «بدعت عرفى» هرگز حرام نیست. مثلًا گرفتن مجالس جشن و سرور در میلاد بزرگان اسلام یا مراسم عزادارى در شهادت و رحلت آنها براى عرض ارادت و امرى عرفى بدون اسناد به شرع مقدس است نه تنها اشکالى ندارد، بلکه سبب پیشرفت در مسائل اعتقادى و اجتماعى مىشود. یا ساختن مساجد باشکوه با مناره و گنبد و محرابهاى متعدد و کتابخانه و کلاسهاى درس قرآن و احکام و مانند آن گرچه روایت خاصى در آنها وارد نشده باشد و کسى نیز آن را به عنوان یک دستور خاص دینى انجام نمىدهد، همه اینها امورى جایزند، بلکه مىتوان بسیارى از آنها را در عنوان «تعظیم شعائر» به طور عام یا ابداع «سنت حسنه» که در آیات و روایات از آن مدح شده است به حساب آورد.
عجیب است وهابیون افراطى بدون اینکه فرق میان این دو را درک کنند خودشان را گرفتار تناقضهاى غیر قابل دفاع ساختهاند؛ در مسجد پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و در خانه خدا دهها و صدها بدعت و نوآورى آوردهاند و هیچکدام به آن ایراد نمىکنند؛ ولى اگر کسى مجلس جشن و سرورى براى میلاد پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله تشکیل دهد بر او مىشورند و به او حمله مىکنند و این نیست جز براى اینکه درک صحیحى از مفاهیم اسلامى ندارد و مخصوصاً تفاوت میان بدعت شرعى و عرفى را نمىدانند.
مرحوم سیّد رضى در پایان این سخن مىگوید: «بعضى از مردم این کلام
حکمتآمیز و همچنین کلامى را که قبل از آن است به رسول خدا صلى الله علیه و آله نسبت دادهاند»؛(قالَ الرَّضِیُّ: أقُولُ: وَمِنَ النّاسِ مَنْ یَنْسِبُ هذا الْکَلامَ إلى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله، وَکَذلِکَ الَّذی قَبْلَهُ).
البته هیچ منافاتى ندارد که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله سخنانى را فرموده باشد و امیر مؤمنان علیه السلام که پرورش یافته دامان و مکتب اوست و «باب مدینة علم النبى» محسوب مىشود آنها را فرا بگیرد و در موارد لزوم بر آن تکیه کند.
به هر حال این جمله مرحوم سیّد رضى بیانگر نهایت امانت او در نقل کلمات و احادیث معصومین علیهم السلام است.
1) اقبال الاعمال، ج 1، ص 306. مرحوم علّامه مجلسى نیز آن را در بحارالانوار، ج 95، ص 48 آورده است.
2) کافى، ج 2، ص 486، ح 9.
3) بحارالانوار، ج 90، ص 372.
4) اسد الغابة، ج 2، 269.
5) بحارالانوار، ج 68، ص 393، ح 62.
6) بقره، آیه 261.
7) آل عمران، آیه 92.
8) نحل، آیه 96.
9) کنزالعمّال، ح 16150 (طبق نقل میزان الحکمة).
10) تحف العقول، ص 298.
11) همین معنا در خطبه همام به صورت دیگرى آمده بود (پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 7، ص 681) و در بحارالانوار، ج 14، ص 320، ح 23 و ج 64، ص 60، ح 3.
12) کنزالعمّال، ح 1095.
13) انعام، آیه 159.
14) کنزالعمّال، ح 1126. (طبق نقل میزان الحکمة (واژه «بدعت»).