جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرح و تفسیر: ویژگى‏هاى قبایل قریش‏

زمان مطالعه: 4 دقیقه

این کلام حکیمانه در پاسخ کسى بیان شد که از امام علیه السلام درباره ویژگى‏هاى قبایل قریش سؤال کرد امام علیه السلام نیز به سه قبیله معروف آنها («بنو مخزوم»، «بنو عبد شمس» و «بنو هاشم») اشاره کرد و ویژگى‏هاى روحى و جسمى آنها را بر شمرد و در واقع به عنوان یک روان‏شناس ماهر در عبارات کوتاهى سجایاى آنها را بررسى کرد»؛(وَ سُئِلَ علیه السلام عَنْ قُرَیْشٍ).

نخست در پاسخ این سؤال- سؤال درباره طایفه قریش- از قبیله «بنى‏مخزوم» سخن مى‏گوید و مى‏فرماید: «اما بنى مخزوم گل‏هاى قبیله قریش‏اند که ما دوست داریم با مردانشان هم سخن شویم و با زنانشان ازدواج کنیم»؛(فَقَالَ أَمَّا بَنُو مَخْزُومٍ فَرَیْحَانَةُ قُرَیْشٍ، نُحِبُّ حَدِیثَ رِجَالِهِمْ، وَالنِّکَاحَ فِی نِسَائِهِمْ).

«مخزوم» جد این قبیله فرزند «یقظة بن مرة» بود. و این طایفه به پاکیزگى و برخورد خوب و حسن معاشرت معروف بودند. امام علیه السلام نیز همین اوصافشان را ستود نه اوصاف معنوى و اخلاقى دیگر را و مى‏دانیم که «ابو جهل» معروف، «ولید» و دودمان «مغیره» از دشمنان سرسخت اسلام از این قبیله بودند که شأن نزول بعضى از آیات قرآن مسائل مربوط به آنها را تشکیل مى‏دهد؛ از جمله در شأن نزول آیات «ذَرْنِى وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً – وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُوداً …»(1) گفته‏اند

که این آیات درباره «ولید بن مغیره» ى معروف است که تصمیم داشت با قرآن معارضه کند. و آیه شریفه «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ»(2) درباره «ابو جهل» نازل شده که مذمت شدیدى در این آیات از هر دو به چشم مى‏خورد.

سپس امام علیه السلام به سراغ معرفى طایفه «بنى عبد شمس» مى‏رود که «ابو سفیان»، «معاویه» و «بنى‏امیه» از این قبیله‏اند، مى‏فرماید: «اما طائفه بنى عبد شمس از همه بداندیش‏تر و بخیل‏ترند»؛ (وَأَمَّا بَنُو عَبْدِ شَمْسٍ فَأَبْعَدُهَا رَأْیاً، وَأَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا).

جمله‏ «أَبْعَدُهَا رَأْیاً» و «أَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا» گاه به شکل مدح تفسیر شده به این گونه که آنها داراى افکارى عمیق و دورنگرند و نسبت به آنچه در اختیار دارند شجاعانه دفاع مى‏کنند و گاه به صورت دو وصف مذموم تفسیر شده و جمله‏ «أَبْعَدُهَا رَأْیاً» یعنى دورترین قبایل قریش از حقند و «أَبْعَدُهَا رَأْیاً» و «أَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا» به این معنا تفسیر شده که آنها بخیل‏ترین افرادند نسبت به چیزهایى که در اختیار دارند. با توجه به شواهد و قراین تاریخى و وجود افرادى همچون «ابو سفیان»، «معاویه» و «بنى‏امیه» در میان آنها، تفسیر دوم مناسب‏تر به نظر مى‏رسد و جمله «امکر» و «انکر» که بعدا خواهد آمد نیز شاهد این مدعاست.

آن‏گاه امام علیه السلام از بنى هاشم یاد کرده، مى‏فرماید: «اما ما (طایفه بنى‏هاشم) از همه آنها به آنچه در دست داریم بخشنده‏تر و به هنگام بذل جان از همه سخاوتمندتریم، جمعیت آنها بیشتر و مکرشان فزون‏تر و زشت‏ترند و ما فصیح‏تر و دلسوزتر و زیباتریم»؛ (وَأَمَّا نَحْنُ فَأَبْذَلُ لِمَا فِی أَیْدِینَا، وَأَسْمَحُ عِنْدَ الْمَوْتِ بِنُفُوسِنَا، وَهُمْ أَکْثَرُ وَأَمْکَرُ وَأَنْکَرُ، وَنَحْنُ أَفْصَحُ وَأَنْصَحُ وَأَصْبَحُ) .

فصاحت بنى‏هاشم نمونه بارز آن در پیغمبر اکرم و امیرمؤمنان علیهما السلام و خطبه‏هاى نهج‏البلاغه و نامه‏ها و کلمات قصار آن کاملًا نمودار است. دعاى‏

عرفه امام حسین علیه السلام و دعاهاى صحیفه سجادیه نیز نمونه‏هاى دیگرى از این فصاحت بى‏بدیل است.

خیرخواهى آنها درباره اسلام تا آنجا بود که تا پاى جان ایستادند و همه چیز را براى حفظ اسلام در صحنه‏هایى همچون کربلا و غیر آن فدا کردند. زیبایى صورت آنها در تواریخ کاملًا منعکس است. بذل و بخشش آنان در زندگى امیر مؤمنان که هزار برده را با دسترنج خود آزاد کرد و در رکوع نماز انگشتر گران‏قیمتى را به سائل داد و آیه در مدح او نازل شد و در زندگى بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السلام که پیراهن شب زفافش را به سائل تقدیم کرد و در زندگى امام حسن علیه السلام که در طول عمر خود چند بار تمام اموالش را میان خود و نیازمندان تنصیف نمود و همچنین در زندگى امام صادق علیه السلام که بخشى از اموال خود را به دست یکى از شیعیان سپرده بود تا اگر اختلافى در میان شیعیان در باره مسائل مالى ببیند مبلغ مورد اختلاف را از اموال او بپردازد و میان آنها صلح و صفا برقرار سازد معروف است.

کوتاه سخن این‏که تاریخ اسلام که به دست دوست و دشمن نوشته شده شاهد گویاى سخنان فشرده و پرمعنایى است که امام علیه السلام در این کلام حکمت‏آمیز خود بیان فرموده است.

در اینجا این سؤال مطرح مى‏شود که چگونه امام علیه السلام قبیله‏اى را به طور عموم زیر سؤال مى‏برد و آنها را آشکارا مذمت و نکوهش مى‏کند در حالى که از نظر شرع اسلام چنین کارى مناسب به نظر نمى‏رسد.

پاسخ این سؤال روشن است. اولًا این‏گونه حکم‏هاى عام ناظر به عموم نیست، بلکه ناظر به غالب افراد است. مثلًا وقتى مى‏گوییم: جوانان جسور و سرکش‏اند مفهومش این نیست که همه بدون استثنا چنین‏اند و یا این سخن که پیران پخته و پرتجربه‏اند دلیل وجود این صفت در تمام افراد کهن‏سال نیست.

ثانیاً ابراز صفات مخفى و پنهان اشکال دارد اما صفات آشکار که افراد نمونه‏هاى آن را در این قبایل آشکارا دیده بودند، بیان آن بى‏اشکال است؛ مثلا در طایفه بنى عبد شمس چهره‏هایى همچون «ابو سفیان» و فرزندانش و همچون همسر آلوده و زشت‏کارش «هند» را مى‏دیدند.

سؤال دیگر اینکه در عصر جاهلیت، عرب به افراد قبیله خود افتخار مى‏کردند و حتى کثرت جمعیت خود را به رخ دیگرى مى‏کشیدند؛ ولى با ظهور اسلام این تفاخر به انساب جاهلى از میان رفت. چگونه امیر مؤمنان على علیه السلام در اینجا ویژگى‏هاى قبایل قریش و برترى بنى‏هاشم را بیان مى‏کند؟

پاسخ آن است که عرب جاهلى بر ارزش‏هاى اخلاقى تکیه نمى‏کرد، بلکه روى تعداد و کثرت و پاره‏اى از صفات زشت مانند غارت‏گر بودن تکیه داشت و اصولًا دفاع از قبیله، دفاعى بى‏چون و چرا و بى قید و شرط و تعصب‏آمیز بود نه براى ارزش‏هاى اخلاقى آنها. امام علیه السلام نیز در اینجا تکیه بر ویژگى‏هاى اخلاقى مى‏کند.

بارالها! تو را سپاس مى‏گوییم که توفیق رحمت فرمودى دوازدهمین جلد شرح نهج‏البلاغه مولاى متقیان امیرمؤمنان على علیه السلام را مقارن ایام غدیر به پایان رساندیم و از غدیر پرفیض کلمات حکیمانه آن حضرت خود و دیگران را سیراب کردیم.

خداوندا! توفیق عمل به این سخنان نورانى را نیز مرحمت فرما و عنایت خود را کامل بگردان. آمین یا رب العالمین‏

پایان جلد دوازدهم‏

ذى‏الحجة 1430 مطابق آذر ماه 1388


1) مدثر، آیه 11 و 12.

2) دخان، آیه 49.