امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه خود به یک سلسله عواطف انسانى و بخش مهمى از رذایل اخلاقى و آثار هر یک از آنها اشاره فرموده و مرکز آنها را قلب مىشمرد و مىفرماید: «در درون سینه این انسان قطعه گوشتى است که به رگ مخصوصى آویخته شده و عجیبترین اعضاى او و همان قلب وى است»؛ (لَقَدْ عُلِّقَ بِنِیَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِیَ أَعْجَبُ مَا فِیهِ: وَذَلِکَ الْقَلْبُ).
در اینکه چگونه قلب همان عضو صنوبرى که مأمور رساندن خون به تمام اعضاست مىتواند مرکز عواطف انسانى و فضایل و رذایل اخلاقى باشد در پایان این بحث به طور مشروح از آن سخن خواهیم گفت.
«نیاط» همان رگى است که قلب بهوسیله آن در سینه انسان آویزان است که اگر قطع شود در کمترین زمان حیات انسان پایان مىیابد. گاه آن را مفرد شمرده و زمانى جمع «نَوط» (بر وزن فوت) دانستهاند و هنگامى به معناى خود قلب نیز آمده است. به هر حال امام علیه السلام این قلب آدمى را که در درون سینهاش با رگى آویخته شده شگفتانگیزترین عضو بدن او مىشمرد.
سپس به دلیل آن پرداخته و در ادامه سخن چنین مىفرماید: «این شگرفى به خاطر آن است که صفاتى از حکمت و ضد حکمت در آن جمع است»؛ (وَ ذَلِکَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِکْمَةِ وَأَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا)
حکمت اشاره به فضایل اخلاقى و اضداد آن اشاره به رذایل اخلاقى است و به این ترتیب امام قلب انسان را مرکزى براى فضایل و رذایل اخلاقى مىشمرد و اینکه مرحوم مغنیه در فى ظلال حکمت را به غیر فضایل اخلاقى تفسیر کرده که نتیجه آن نوعى رذایل محسوب مىشود بسیار خلاف ظاهر است.(1)
سپس امام علیه السلام به شرح بخشى از رذایل اخلاقى که در طرف افراط و تفریط قرار دارند پرداخته به ده نکته در این زمینه اشاره مىکند:
نخست به سراغ حالت رجاى افراطى و سپس یأس افراطى مىرود و مىفرماید: «هرگاه آرزوها (ى افراطى) در آن ظاهر شود (حالت طمع به او دست مىدهد و) طمع او را ذلیل و خوار مىکند و هنگامى که طمع در او به هیجان آمد به دنبال آن حرص، او را به هلاکت مىکشاند»؛ (فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَإِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ).
منظور از «سَنَحَ» از ماده «سنوح» به معناى عارض شدن است.
منظور از «رجاء» در اینجا امید افراطى به دیگران داشتن و چشم به اموال و امکانات آنها دوختن است واضح است که این امید افراطى، او را به طمع، و طمع، او را به حرص مىکشاند که همه از رذایل اخلاقى است.
امام در مقابل آن «یأس افراطى» را مطرح مىکند و مىفرماید: «و هنگامى که یأس بر او قالب گردد تأسف او را از پاى در مىآورد»؛ (وَإِنْ مَلَکَهُ الْیَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ).
منظور از «یأس» در اینجا ناامیدى افراطى در عالم اسباب است که انسان در صحنههاى علم و تجارت و کسب و کار از موفقیت خود مأیوس باشد؛ اشخاص مأیوس به یقین در زندگى ضعیف و ناتوان و گاه نابود مىشوند. حد وسط در میان امید افراطى و یأس همان حالت امیدوارى معتدل است که اگر نباشد انسان
در زندگى به جایى نمىرسد همانگونه که پیغمبر اکرم فرمود: «الْأمَلُ رَحْمَةٌ لِامَّتى وَ لَوْ لا الْأمَلُ لَما رَضَعَتْ والِدٌ وَلَدَها وَ لا غَرَسَ غارِسٌ شَجَراً؛ امید و آرزو رحمتى است براى امت من و اگر امید نبود هیچ مادرى فرزندش را شیر نمىداد و هیچ باغبانى نهالى نمىکشت».(2)
آنگاه سومین و چهارمین صفات رذیلهاى را که در حد افراط و تفریط قرار دارند بیان مىکند و مىفرماید: «هرگاه غضب بر او مستولى شود خشمش فزونى مىگیرد (و دست به هر کار خلافى مىزند) و اگر بیش از حد (از کسى یا چیزى) راضى شود (و به آن اطمینان پیدا کند) جانب احتیاط را از دست مىدهد»؛ (وَإِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَیْظُ، وَإِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِیَ التَّحَفُّظَ).
به یقین هم حالت غضب که سرچشمه کارهاى نادرست مىشود جنبه افراط دارد و هم اعتماد بىحساب به افراد و اشخاص که آن هم سبب مشکلات فراوان مىگردد. حد وسط میان این دو رضایت معتدل آمیخته با رعایت احتیاط است.
سپس حضرت از پنجمین و ششمین رذیله اخلاقى که در طرف افراط و تفریط قرار دارند سخن مىگوید و مىفرماید: «هرگاه ترس بر او غالب شود احتیاطکارى (افراطى) او را به خود مشغول مىدارد و هرگاه کار بر او آسان گردد در غفلت و بىخبرى فرو مىرود»؛ (وَإِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ، وَإِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ) .
علماى اخلاق ترس بجا و معتدل را در برابر عواقب منفى و خطرناک فضیلت مىشمرند. در واقع خداوند آن را سپرى در برابر خطرات در وجود انسان قرار داده تا بىحساب در هر میدانى وارد نشود و دشمنانى که در کمین او هستند و خطراتى که بر سر راه رسیدن به مقصد وى را تهدید مىکنند از نظر دور ندارد؛ ولى اگر این حالت جنبه افراطى به خود بگیرد صفتى رذیله به نام «جُبن» است
همانگونه که اگر در جهت تفریط واقع شود و انسان بىباکانه در هر میدان و مسیرى قدم بگذارد، رذیله دیگرى است که از آن به غفلت، غرور و بىخبرى یاد مىشود.
آنگاه در بیان هفتمین و هشتمین اوصاف افراطى مىفرماید: «هرگاه مالى به دست آورد بىنیازى او را به طغیان وا مىدارد و اگر مصیبتى به او برسد بىتابى او را رسوا مىکند و اگر فقر دامنش را بگیرد مشکلات (ناشى از آن)، او را به خود مشغول مىدارد»؛ (وَإِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى، وَإِنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ، وَإِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ شَغَلَهُ الْبَلَاءُ).
«عَضَّتْهُ» از ماده «عضّ» (بر وزن حظ) به معناى گاز گرفتن و گزیدن است.
امام علیه السلام طغیان به سبب فزونى مال را در برابر دو چیز قرار داده است: مصیبت توأم با بىتابى و فقر مشغول کننده.
در نسخه کافى جمله «وَإِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ» قبل از جمله «وَإنْ أصابَتْهُ مُصیبَةٌ» آمده است و مناسب نیز همین است، زیرا «فاقه» (فقر) بلا فاصله در برابر «غنا» قرار مىگیرد.
به یقین مال و ثروت، بهترین وسیله براى نیل به اهداف والاى انسانى، کمک به دردمندان و کمک به پیشرفت علم و دانش و برقرار ساختن عدالت اجتماعى و ساختن بناهاى خیر و مانند آن است؛ اما اگر توأم با خودخواهى و کمظرفیتى شود انسان را به طغیان وا مىدارد همانگونه که قرآن مجید مىفرماید: ««کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى – أَنْ رَّآهُ اسْتَغْنَى»؛ (آنگونه نیست که آنها مىپندارند، انسان طغیان مىکند هرگاه خود را مستغنى و بىنیاز ببیند» (منظور انسانهاى کمظرفیت و بىتقواست).
در هر حال مناسب این است که مصیبت را در عبارت بالا به مصائب مالى تفسیر کنیم؛ مانند ورشکست شدن در تجارت یا آفت گرفتن محصولات در
زراعت و مانند آن که در قرآن مجید گاه بر آن اطلاق مصیبت شده است آنجا که مىفرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ – الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا للَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ». سرانجام امام علیه السلام رذیله نهم و دهم را مورد توجه قرار داده مىفرماید: «اگر گرسنگى پیدا کند ضعف زمینگیرش مىکند و اگر پرخورى کند شکمپرورى او را به رنج انداخته راه نفس را بر او مىبندد»؛ (وَإِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ، وَإِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ کَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ).
«کَظَّتْهُ» از ماده «کظ» (بر وزن حظ) به معناى به زحمت افکندن است.
به یقین همانگونه که افراط در پرخورى نکوهیده است و سرچشمه بیمارىهاى جسمى و روحى است، کمخوردن بیش از حد نیز مایه ضعف و ناتوانى و عدم قدرت بر انجام مسئولیتهاست.
امام علیه السلام، این معلم بزرگ اخلاق و فضیلت، بعد از ذکر ده مورد بالا به طور خصوص به سراغ یک اصل کلى مىرود که هم آنچه را گذشت فرا مىگیرد و هم موارد دیگر از افراط و تفریطها را و مىفرماید: «(به طور کلى) هرگونه کمبود (و تفریط) به او زیان مىرساند و هرگونه افراط او را فاسد مىسازد»؛ (فَکُلُّ تَقْصِیرٍ بِهِ مُضِرٌّ، وَکُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ).
درسى را که امام علیه السلام در این کلام نورانىاش به همه ما مىدهد در واقع درسى است که تمام علم اخلاق و سخنان علماى اخلاق در آن خلاصه شده است.
امام علیه السلام در این درس پرمعنا به همگان هشدار مىدهد که غرائزى که خداوند در انسان آفریده و در درون جان او قرار داده است همه براى حیات مادى و معنوى انسان ضرورى است مشروط بر اینکه به سوى افراط و تفریط کشیده نشود؛ امید خوب است؛ ولى افراط و تفریط در آن زیانبار، احتیاط و ترس در برابر حوادث خطرناک لازم است؛ اما افراط و تفریط در آن سبب بدبختى است.
مال و ثروت از اسباب سعادت است مشروط بر اینکه افراط و تفریط و طغیان و جزع در آن نباشد. خوردن غذا براى داشتن بدن سالم به عنوان مقدمه داشتن روح سالم لازم است؛ اما افراط و تفریط در آن مشکل آفرین مىباشد.
1) فى ظلال نهجالبلاغه، ج 4، ص 282.
2) بحارالانوار، ج 74، ص 175.