مىدانیم برآوردن حوایج نیازمندان و حل مشکلات مردم از مهمترین مستحبات و بهترین طاعات است تا آنجا که در حدیثى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم:«مَنْ سَعَى فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ طَلَبَ وَجْهِ اللَّهِ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ حَسَنَةٍ یَغْفِرُ فِیهَا لِأَقَارِبِهِ وَ جِیرَانِهِ وَ إِخْوَانِهِ وَمَعَارِفِه؛کسى که براى برآوردن حاجت برادر مسلمانش تلاش و کوشش کند براى جلب رضاى پروردگار، خداوند متعال هزار هزار حسنه در نامه اعمال او مىنویسد و حتى به سبب آن بستگان و همسایگان و برادران دینى و آشنایانش مشمول غفران الهى مىشوند».(1)
امام علیه السلام در این گفتار نورانىاش شرایط کمال قضاى حوایج را در سه چیز خلاصه کرده، مىفرماید: «برآوردن حاجات مردم کامل نمىشود مگر به سه چیز کوچک شمردنش تا بزرگ گردد و مکتوم داشتنش تا آشکار شود و تعجیل در آن تا گوارا گردد»؛ (لَا یَسْتَقِیمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ: بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَبِاسْتِکْتَامِهَا لِتَظْهَرَ، وَبِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنُؤَ).
بسیارند کسانى که وقتى حاجت نیازمندى را بر مىآورند آن را بزرگ مىشمرند و همه جا عنوان مىکنند و گاه براى انجام دادن آن امروز و فردا دارند،
به گونهاى که حاجتمند، خسته و شرمنده مىشود. اینگونه قضاى حاجات ارزشى ندارد؛ انجام خواستههاى مردم در صورتى ارزش پیدا مىکند که انسان آن را کوچک بشمرد و این نشانه بزرگى شخصى است که حاجت را برآورده است. هنگامى که او در نظرها بزرگ شد کار او نیز بزرگ شمرده مىشود.
همچنین در صورتى ارزشمند است که آن را پنهان دارد تا آبروى تقاضا کننده نزد همه محفوظ بماند؛ ولى از آنجا که حس کنجکاوى در مردم زیاد است، سرانجام اینگونه خدمات آشکار مىشود و با اهمیت از آن و صاحبش یاد مىکنند و او را به فضایل اخلاقى مىستایند.
اضافه بر این اداى حاجتى ارزشمند و گواراست که به سرعت انجام گیرد، زیرا در غیر این صورت حاجتمند ناچار است بارها به در خانه کسى که به او نیاز دارد برود و هر بار رنج تازهاى را بر روح خود تحمیل کند. در این هنگام چنانچه حاجت او برآورده شد برایش گوارا نخواهد بود.
لام در جمله «لِتَعْظُمَ» و «لِتَظْهَرَ» و «لِتَهْنُؤَ» به اصطلاح لام عاقبت است نه لام علت؛ یعنى این سه کار، این سه نتیجه را در پى دارد.
گفتنى است که در دستورات اسلامى نه تنها مسئله قضاى حوائج از بزرگترین کارهاى خیر شمرده شده، بلکه چگونگى آن از جهات مختلف نیز تعلیم داده شده است تا قضاى حوائج به صورت کاملًا انسانى و گوارا صورت گیرد.
شبیه همین کلام به تعبیر دیگرى از امام صادق علیه السلام نقل شده است؛ آنجا که مىفرماید: «رَأَیْتُ الْمَعْرُوفَ لَایَصْلُحُ إِلَّا بِثَلَاثِ خِصَالٍ تَصْغِیرِهِ وَتَسْتِیرِهِ وَتَعْجِیلِهِ فَإِنَّکَ إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ عِنْدَ مَنْ تَصْنَعُهُ إِلَیْهِ وَ إِذَا سَتَّرْتَهُ تَمَّمْتَهُ وَإِذَا عَجَّلْتَهُ هَنَّأْتَهُ وَإِنْ کَانَ غَیْرُ ذَلِکَ سَخَّفْتَهُ وَنَکَّدْتَهُ؛ چنین دیدم که کارهاى نیک جز به سه خصلت اصلاح نمىپذیرد: کوچک شمردن و پنهان داشتن و تعجیل کردن در آن، زیرا
هنگامى که آن را کوچک بشمرى نزد کسى که به او نیکى کردهاى بزرگ خواهد بود و زمانى که پنهانش دارى آن را به کمال رساندهاى و چون در آن تعجیل کنى گوارایش ساختهاى و اگر غیر از این باشد آن را سخیف و بىارزش کردهاى».(2)
البته در قرآن مجید دستور به انفاقهاى پنهان و آشکار هر دو داده شده و کسانى را که اموال خود را در شب و روز به صورت پنهان و آشکار انفاق مىکنند اجر الهى وعده داده شده و هرگونه ترس و غم (از عذابهاى آخرت و مشکلات دنیا) از ایشان نفى شده است. «الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ سِرًّا وَعَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ».(3)
ولى این دستور با آنچه در بالا آمد منافاتى ندارد، زیرا گاه انفاق آشکار سبب تشویق دیگران مىگردد و سرمشقى براى سایرین است و در نتیجه انفاقى انفاقهاى دیگر را در پى دارد و از این نظر مطلوب است افزون بر این تظاهر به انفاق سوء ظن مردم را به اشخاص در مورد صفت بخل و خسیس بودن و عدم اداى واجبات از میان مىبرد و این خود هدف مهم دیگرى است؛ ولى در هر حال اصل و اساس بر این است که انفاق و قضاى حوایج مکتوم باشد جز در موارد استثنایى مثل آنچه در بالا آمد.
از این رو در حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده است که «إِنَّ صَدَقَةَ السِّرِّ فِی التَّطَوُّعِ تَفْضُلُ عَلَانِیَتَهَا بِسَبْعِینَ ضِعْفاً وَصَدَقَةَ الْفَرِیضَةِ عَلَانِیَتُهَا أَفْضَلُ مِنْ سِرِّهَا بِخَمْسَةٍ وَعِشْرِینَ ضِعْفاً؛ صدقه مستحب اگر پنهان باشد از صدقه آشکار هفتاد مرتبه بالاتر است و صدقه واجب اگر آشکار باشد از صدقه پنهان بیست و پنج بار افضل است».(4)
1) کافى، ج 2، ص 197، ح 6.
2) کافى، ج 4، ص 30، ح 1.
3) بقره، آیه 274.
4) مستدرک الوسائل، ج 7، ص 133، ح 3.