امام علیه السلام در این گفتار گهربار به سه نکته شایان توجه اشاره مىکند: نخست مىفرماید: «کسى که خود را در مقام پیشوایى و امامت بر مردم قرار مىدهد باید پیش از آنکه به تعلیم دیگران مىپردازد به تعلیم خویش بپردازد»؛ (مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ).
کلام امام علیه السلام در اینجا مطابق ظاهر اطلاق کلام، هم رئیس حکومت بر مردم را شامل مىشود و هم تمام کسانى را که به نوعى ارشاد و هدایت مردم را بر عهده مىگیرند. این جمله اشاره به یک واقعیت مسلم عقلانى است که تا انسان خودش چیزى را نداشته باشد نمىتواند به دیگران اهدا کند.
خشک ابرى که بود ز آب تهى
کى شود منصب او آب دهى
ضرب المثلى در میان عرب است که مىگویند: «چوبى که کج است چگونه ممکن است سایه آن راست باشد».
اضافه بر این، مردم سخنان کسى را که به گفتار خود پایبند و آثارش در زندگى او نمایان نیست، هرگز نمىپذیرند و به خود مىگویند: اگر او این سخنان را باور مىداشت نخست خودش به آن عمل مىکرد.
به همین دلیل امام علیه السلام در دومین جمله مىفرماید: «باید تأدیب و تعلیم او نسبت به دیگران پیش از آنکه با زبانش باشد با عمل صورت گیرد»؛(وَ لْیَکُنْ
تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ).
اصلى مسلم در روانشناسى است که مردم سخنان کسى را مىپذیرند که به گفته خود معتقد باشد و به تعبیر معروف: تا سخن از دل بر نیاید بر دل ننشیند و نشانه روشن این اعتقاد این است که به گفته خود عمل کند.
فى المثل اگر طبیبى سخنرانىهاى متعددى درباره زیانهاى دخانیات ایراد کند و بیمارىهاى متعدد ناشى از آن را یکى پس از دیگرى برشمرد؛ ولى مردم ببینند از دهانش بوى سیگار مىآید هیچ کس سخن او را جدى نخواهد گرفت.
به همین دلیل در حدیثى که در کتاب کافى آمده از امام صادق علیه السلام مىخوانیم: «إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ یَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَمَا یَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا؛ هنگامى که عالم به علمش عمل نکند موعظه او از دلها فرو مىریزد همانگونه که قطرههاى باران از سنگ سخت فرو مىریزد».(1)
اشاره به اینکه دلهاى مردم حالت مقاومت و نفوذناپذیرى در برابر مواعظ آنها به خود مىگیرد. نیز به همین دلیل امیر مؤمنان على علیه السلام در خطبه 175 مىفرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی وَاللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّاأَسْبِقُکُمْ إِلَیْهَا وَلَا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ إِلَّا وَأَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا؛ اى مردم به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتى ترغیب نمىکنم مگر اینکه خودم پیش از شما به آن عمل مىنمایم و شما را از هیچ معصیتى باز نمىدارم مگر اینکه خودم پیش از شما از آن دورى مىجویم».
سپس در سومین و آخرین جمله بر آنچه در جملههاى پیش آمد تأکید نهاده مىفرماید: «کسى که معلم و ادب کننده خویشتن است به احترام سزاوارتر از کسى است که معلم و مربى مردم است»؛ (وَمُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَمُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَمُؤَدِّبِهِمْ)
اشاره به اینکه هرگاه انسان نخست به تعلیم و تادیب خویشتن پردازد، تأثیر سخنانش بیشتر و عمیقتر است در حالى که اگر کسى تنها به تأدیب مردم پردازد و از خویش غافل بماند روزى فرا مىرسد که مردم از این امر آگاه مىشوند و از او روى برمىگردانند.
بلکه از روایات استفاده مىشود که این کار از نشانه منافقان است که انسان دیگران را به نیکىها و ترک بدىها دعوت کند و خود به این اندرز عمل ننماید: در حدیثى از امام سجاد على بن الحسین علیه السلام مىخوانیم که فرمود: «إِنَّ الْمُنَافِقَ یَنْهَى وَلَا یَنْتَهِی وَیَأْمُرُ بِمَا لَایَأْتِی؛ منافق دیگران را از بدىها باز مىدارد؛ ولى خویشتن را باز نمىدارد و دیگران را به نیکىها دعوت مىکند و خود بدان عمل نمىنماید».(2)
1) کافى، ج 1، ص 44، ح 3.
2) کافى، ج 2، ص 396، ح 3.