امام علیه السلام در این گفتار کوتاه و حکمتآمیز به اهمیت قناعت اشاره کرده مىفرماید: «قناعت مالى است که هرگز تمام نمىشود»؛(الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَایَنْفَدُ).
در تعریف قناعت مىتوان گفت: حالتى است که انسان با داشتن آن به حد اقل ضروریات زندگى مىسازد و به دنبال زرق و برق و اضافاتى که فکر و وقت انسان را پیوسته به خود مشغول مىدارد و آلوده انواع محرمات مىکند نمىرود.
داشتن این روحیه به منزله ثروت پایان ناپذیر است، چرا که انسان را از تمام ثروتهاى دنیا بىنیاز مىسازد؛ همواره سربلند زندگى مىکند و با عزت و آبرو ادامه حیات مىدهد. دست نیاز به سوى دیگران دراز نمىکند و عمر خود را در مسیر تشریفات و تجملات بر باد نمىدهد.
در گفتار حکیمانه 44 که قبلًا گذشت امام علیه السلام در فضیلت قناعتپیشگان فرمود:«طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ وَعَمِلَ لِلْحِسَابِ وَقَنِعَ بِالْکَفَافِ؛خوشا به حال کسى که (پیوسته) به یاد معاد باشد و براى روز حساب عمل کند. به مقدار کفایت قانع گردد و از خدا راضى باشد».
در خطبه 192 نیز امام در میان اوصاف انبیا این وصف برجسته را شمرده بود:«مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَالْعُیُونَ غِنًى؛آنها داراى قناعتى بودند که دلها و چشمها را پر از بىنیازى مىکرد».
در بحارالانوار نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود:«طَلَبْتُ الْغِنَى فَمَا وَجَدْتُ إِلَّا بِالْقَنَاعَةِ عَلَیْکُمْ بِالْقَنَاعَةِ تَسْتَغْنُوا؛من در جستجوى توانگرى برآمدم ولى آن را جز در قناعت نیافتم (زیرا حرص، غالب توانگران را راحت نمىگذارد) بنابراین قناعت پیشه کنید تا غنى شوید».(1)
قابل توجه اینکه این گفتار حکیمانه از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز نقل شده است همانگونه که سیّد رضى مىگوید:«وَقَدْ رُوِیَ هذا الْکَلامُ عَنِ النَّبِیُ صلى الله علیه و آله».
این حدیث را «متقى هندى» در کتاب کنز العمال که از منابع معروف اهل سنت است آورده است.(2)
این نکته نیز حائز اهمیت است که سرچشمه بسیارى از نارضایىهاى مردم و شکایت آنها از وضع زندگى کمبودها و فقر نیست، بلکه گاه مىبینیم همه چیز دارند اما باز ناله و فریاد مىکنند. عامل اصلى آن عدم قناعت و توقعات بىحد و حساب است و اگر همگى به مقدار نیاز قانع باشند آرامش بىمانندى در جامعه حاکم مىشود و بسیارى از پروندههاى جنایى و تجاوز بر اموال برچیده خواهد شد و کرامت انسانى و پاکى دامان از گناه فراهم مىشود.
ابن ابىالحدید در اینجا گفتار زیبایى از «بقراط» (سقراط) نقل مىکند که مردى او را در حال خوردن بعضى از سبزىهاى بیابان دید. به او گفت: اگر در خدمت پادشاه بودى نیاز به خوردن این نداشتى. سقراط گفت: اگر تو نیز اینگونه غذا مىخوردى نیازمند نوکرى پادشاه نبودى.
شاعر مىگوید:
گنج آزادگى و گنج قناعت گنجى است
که به شمشیر میسر نشود سلطان را
1) بحار الانوار، ج 66، ص 399، ح 91.
2) کنز العمال، ج 3، ص 389، ح 7080.