امام علیه السلام در این کلام حکیمانه و پرمایه خود در ضمن چهار جمله کوتاه به چهار مطلب مهم اشاره کرده، مىفرماید:
«هیچ ثروت و بىنیازى چون عقل»؛ (لَا غِنَى کَالْعَقْلِ)
؛ «و هیچ فقرى همچون جهل»؛ (وَلَا فَقْرَ کَالْجَهْلِ)
؛ «و هیچ میراثى چون ادب»؛ (وَلَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ)
؛ «و هیچ پشتیبانى چون مشورت نمىباشد»؛ (وَلَا ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَةِ).
درباره اهمیت عقل همین بس که اگر عقل و تدبیر باشد همه چیز به دنبال آن خواهد آمد مال و ثروت را با عقل و تدبیر به دست مىآورند، مقام و شخصیت نیز زاییده عقل است و آسایش و آرامش و سعادت دو جهان با عقل حاصل مىشود.
به گفته بعضى از شارحان نهجالبلاغه در قرآن مجید واژه عقل و علم و مشتقات آنها 880 مرتبه آمده است و این نشانه اهمیت فوقالعاده قرآن و اسلام به مسأله عقل است.(1)
روایات اسلامى نیز درباره اهمیت عقل فوق حد احصا و شمارش است.مرحوم کلینى در جلد اول کافى در کتاب العقل والجهل احادیث بسیار فراوان
و پرمایهاى درباره اهمیت عقل از پیغمبر اکرم و امامان معصوم علیهم السلام نقل کرده است.
ابن ابىالحدید بخشى از آن را در شرح خود ذیل همین کلام حکمتآمیز از کتاب کامل مبرد نقل کرده از جمله اینکه رسول خدا فرمود: «ما قَسَمَ لِلْعِبادِ أفْضَلُ مِنَ الْعَقْلِ فَنَوْمُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجاهِلِ وَفِطْرُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ صَوْمِ الْجاهِلِ وَ إقامَةُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجاهِلِ وَما بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا حَتَّی یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلَ وَحَتَّی یَکُونَ عَقْلُهُ أفْضَلَ مِنْ عُقُولِ جَمیعِ أُمَّتِهِ؛ خداوند هیچ نعمتى را برتر از عقل در میان بندگانش تقسیم نکرده است. خواب عاقل از شب زندهدارى جاهل (و عبادت شبانه او) برتر و روزه نگرفتنش از روزه (مستحبى) جاهل برتر و توقفش از سفر جاهل (براى اطاعت پروردگار یا جهاد) مهمتر است و خداوند هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد مگر اینکه عقلش کامل شد و عقل او برتر از عقول تمام امتش بود.
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم: «صَدیقُ کُلُّ أمْرءٍ عَقْلُهُ وَعَدُوُّهُ جَهْلُهُ؛ دوست هر کس عقل اوست و دشمنش جهل اوست».
در نقطه مقابل عقل جهل و نادانى بدترین فقر و تنگدستى است، زیرا انسان جاهل و نادان هم ثروتش را از دست مىدهد و هم آبرو و حیثیتش را و در یک کلمه دین و دنیایش را تباه مىکند.(2)
البته منظور از عقل، همانگونه که در روایات اسلامى آمده همان هوش و فراستى است که انسان را به خدا و اطاعت او نزدیک مىکند و از زشتىها دور مىسازد. در دنیاى دیروز و امروز افراد ظاهراً عاقلى بودهاند که سالها بر کشورهایى حکومت کردهاند ولى بسیارى از آنها فاقد عقل به معنایى که در بالا آمد بودهاند. هوش و ذکاوت آنها نوعى شیطنت بوده است، همانگونه که در
حدیثى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم که بعضی از یاران آن حضرت درباره عقل از محضرش سؤال کردند فرمود: «ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمانُ وَاکْتُسِبَ بِهِ الْجِنانُ؛ عقل چیزى است که انسان به وسیله آن خدا را پرستش مىکند و بهشت را به دست مىآورد». راوى عرض کرد مىگویند معاویه عاقل است؟ فرمود: این نوعى شیطنت شبیه عقل است و عقل نیست.(3)
اما در مورد ادب همین بس که امیرمؤمنان على علیه السلام در حدیثى که در غررالحکم آمده مىفرماید: «خَیْرُ ما وَرَّثَ الْاباءُ لِلْأبْناءِ الْأدَبُ؛ بهترین چیزى که پدران براى فرزندان به ارث مىگذارند ادب است». و در حدیث دیگرى در همان کتاب از آن حضرت مىخوانیم: «قَلیلُ الْأدَبِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ النَّسَبِ؛ کمى ادب بهتر از برجستگى بسیار نسب است».
منظور از ادب حسن معاشرت با مردم و تواضع در برابر خلق و خالق و برخورد پسندیده با همه افراد است.
معنى اصلى واژه ادب دعوت کردن است و از آنجایى که اخلاق نیک و برخورد شایسته مردم را به خوبىها دعوت مىکند آن را ادب نامیدهاند.
جمله زیبایى نیز از حکیم ایرانى بزرگمهر در این زمینه نقل شده است که مىگوید: بهترین میراثى که پدران براى فرزندان گذاردهاند ادب است، زیرا کسى که داراى ادب باشد به وسیله آن مىتواند اموال فراوانى کسب کند؛ ولى اگر پدر مال فراوانى بدون ادب براى فرزند گذاشته باشد فرزند با بىادبى و نادانى همه را تلف کرده و از مال و ادب تهى دست مىشود.
آنچه امام علیه السلام درباره مشورت در اینجا بیان فرموده و آن را بهترین پشتیبان شمرده است مطلبى است که به تعبیرات دیگر در سایر سخنان امام علیه السلام وارد شده است.
حقیقت این است که اسلام دین استبداد به راى نیست؛ اسلام مىگوید: خداوند تمام علم و دانش و عقل را به یک یا چند نفر نداده بلکه در میان بندگان خدا تقسیم کرده است. اگر کسى مىخواهد به کمالِ علم و دانش و عقل برسد باید از افکار دیگران استفاده کند و چه بسا یک مشورت، جلوى خطاهاى بسیارى را مىگیرد به خصوص اینکه کسى که قصد کارى را دارد آنچه را مطابق میل اوست بر غیر آن ترجیح مىدهد و نمىتواند به قضاوت بىطرفانه بنشیند و به همین دلیل ممکن است گرفتار اشتباهات وسیعى شود؛ اما افرادى که از محدوده کار او خارجند بهتر و روشنتر مىتوانند درباره آن قضاوت و داورى کنند.
همانگونه که در روایات متعدد وارد شده باید طرف مشورت عاقل و خداترس و راستگو و راز نگهدار و شجاع و خیرخواه باشد تا بتوان از مشورت او بهره گرفت.
درست است که غیر معصومین ممکن است گرفتار خطا شوند؛ ولى ضریب خطا در یک نفر هر قدر باشد در دو نفر نصف مىشود و در ده نفر به یک دهم مىرسد و احتمال آن بسیار کمتر مىشود، از این رو نقل است که مرد عربى مىگفت: من هرگز مغبون نمىشوم مگر اینکه تمام قبیله من مغبون شوند. به او گفتند: چرا و چگونه؟ گفت: براى اینکه من بدون مشورت آنها کارى انجام نمىدهم. اگر همه اشتباه کنند آنگاه من هم اشتباه مىکنم.
شاعر مىگوید:
مشورت ادراک و هشیارى دهد
عقلها مر عقل را یارى دهد
گفت پیغمبر بکن اى راى زن
مشورت المُسْتَشارُ مُؤتَمَن
1) فى ظلال نهجالبلاغه، ج 4، ص 249.
2) شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج 18، ص 185 به بعد.
3) اصول کافى، ج 1، ص 11.