جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرح و تفسیر: چهار جمله پربار

زمان مطالعه: 4 دقیقه

امام علیه السلام در این کلام حکیمانه و پرمایه خود در ضمن چهار جمله کوتاه به چهار مطلب مهم اشاره کرده، مى‏فرماید:

«هیچ ثروت و بى‏نیازى چون عقل»؛ (لَا غِنَى کَالْعَقْلِ)

؛ «و هیچ فقرى همچون جهل»؛ (وَلَا فَقْرَ کَالْجَهْلِ)

؛ «و هیچ میراثى چون ادب»؛ (وَلَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ)

؛ «و هیچ پشتیبانى چون مشورت نمى‏باشد»؛ (وَلَا ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَةِ).

درباره اهمیت عقل همین بس که اگر عقل و تدبیر باشد همه چیز به دنبال آن خواهد آمد مال و ثروت را با عقل و تدبیر به دست مى‏آورند، مقام و شخصیت نیز زاییده عقل است و آسایش و آرامش و سعادت دو جهان با عقل حاصل مى‏شود.

به گفته بعضى از شارحان نهج‏البلاغه در قرآن مجید واژه عقل و علم و مشتقات آنها 880 مرتبه آمده است و این نشانه اهمیت فوق‏العاده قرآن و اسلام به مسأله عقل است.(1)

روایات اسلامى نیز درباره اهمیت عقل فوق حد احصا و شمارش است.مرحوم کلینى در جلد اول کافى در کتاب العقل والجهل احادیث بسیار فراوان‏

و پرمایه‏اى درباره اهمیت عقل از پیغمبر اکرم و امامان معصوم علیهم السلام نقل کرده است.

ابن ابى‏الحدید بخشى از آن را در شرح خود ذیل همین کلام حکمت‏آمیز از کتاب کامل مبرد نقل کرده از جمله این‏که رسول خدا فرمود: «ما قَسَمَ لِلْعِبادِ أفْضَلُ مِنَ الْعَقْلِ فَنَوْمُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجاهِلِ وَفِطْرُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ صَوْمِ الْجاهِلِ وَ إقامَةُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجاهِلِ وَما بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا حَتَّی یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلَ وَحَتَّی یَکُونَ عَقْلُهُ أفْضَلَ مِنْ عُقُولِ جَمیعِ أُمَّتِهِ؛ خداوند هیچ نعمتى را برتر از عقل در میان بندگانش تقسیم نکرده است. خواب عاقل از شب زنده‏دارى جاهل (و عبادت شبانه او) برتر و روزه نگرفتنش از روزه (مستحبى) جاهل برتر و توقفش از سفر جاهل (براى اطاعت پروردگار یا جهاد) مهم‏تر است و خداوند هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد مگر این‏که عقلش کامل شد و عقل او برتر از عقول تمام امتش بود.

در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم: «صَدیقُ کُلُّ أمْرءٍ عَقْلُهُ وَعَدُوُّهُ جَهْلُهُ؛ دوست هر کس عقل اوست و دشمنش جهل اوست».

در نقطه مقابل عقل جهل و نادانى بدترین فقر و تنگدستى است، زیرا انسان جاهل و نادان هم ثروتش را از دست مى‏دهد و هم آبرو و حیثیتش را و در یک کلمه دین و دنیایش را تباه مى‏کند.(2)

البته منظور از عقل، همان‏گونه که در روایات اسلامى آمده همان هوش و فراستى است که انسان را به خدا و اطاعت او نزدیک مى‏کند و از زشتى‏ها دور مى‏سازد. در دنیاى دیروز و امروز افراد ظاهراً عاقلى بوده‏اند که سال‏ها بر کشورهایى حکومت کرده‏اند ولى بسیارى از آنها فاقد عقل به معنایى که در بالا آمد بوده‏اند. هوش و ذکاوت آنها نوعى شیطنت بوده است، همان‏گونه که در

حدیثى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم که بعضی از یاران آن حضرت درباره عقل از محضرش سؤال کردند فرمود: «ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمانُ وَاکْتُسِبَ بِهِ الْجِنانُ؛ عقل چیزى است که انسان به وسیله آن خدا را پرستش مى‏کند و بهشت را به دست مى‏آورد». راوى عرض کرد مى‏گویند معاویه عاقل است؟ فرمود: این نوعى شیطنت شبیه عقل است و عقل نیست.(3)

اما در مورد ادب همین بس که امیرمؤمنان على علیه السلام در حدیثى که در غررالحکم آمده مى‏فرماید: «خَیْرُ ما وَرَّثَ الْاباءُ لِلْأبْناءِ الْأدَبُ؛ بهترین چیزى که پدران براى فرزندان به ارث مى‏گذارند ادب است». و در حدیث دیگرى در همان کتاب از آن حضرت مى‏خوانیم: «قَلیلُ الْأدَبِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ النَّسَبِ؛ کمى ادب بهتر از برجستگى بسیار نسب است».

منظور از ادب حسن معاشرت با مردم و تواضع در برابر خلق و خالق و برخورد پسندیده با همه افراد است.

معنى اصلى واژه ادب دعوت کردن است و از آنجایى که اخلاق نیک و برخورد شایسته مردم را به خوبى‏ها دعوت مى‏کند آن را ادب نامیده‏اند.

جمله زیبایى نیز از حکیم ایرانى بزرگمهر در این زمینه نقل شده است که مى‏گوید: بهترین میراثى که پدران براى فرزندان گذارده‏اند ادب است، زیرا کسى که داراى ادب باشد به وسیله آن مى‏تواند اموال فراوانى کسب کند؛ ولى اگر پدر مال فراوانى بدون ادب براى فرزند گذاشته باشد فرزند با بى‏ادبى و نادانى همه را تلف کرده و از مال و ادب تهى دست مى‏شود.

آنچه امام علیه السلام درباره مشورت در اینجا بیان فرموده و آن را بهترین پشتیبان شمرده است مطلبى است که به تعبیرات دیگر در سایر سخنان امام علیه السلام وارد شده است.

حقیقت این است که اسلام دین استبداد به راى نیست؛ اسلام مى‏گوید: خداوند تمام علم و دانش و عقل را به یک یا چند نفر نداده بلکه در میان بندگان خدا تقسیم کرده است. اگر کسى مى‏خواهد به کمالِ علم و دانش و عقل برسد باید از افکار دیگران استفاده کند و چه بسا یک مشورت، جلوى خطاهاى بسیارى را مى‏گیرد به خصوص این‏که کسى که قصد کارى را دارد آنچه را مطابق میل اوست بر غیر آن ترجیح مى‏دهد و نمى‏تواند به قضاوت بى‏طرفانه بنشیند و به همین دلیل ممکن است گرفتار اشتباهات وسیعى شود؛ اما افرادى که از محدوده کار او خارجند بهتر و روشن‏تر مى‏توانند درباره آن قضاوت و داورى کنند.

همان‏گونه که در روایات متعدد وارد شده باید طرف مشورت عاقل و خداترس و راستگو و راز نگه‏دار و شجاع و خیرخواه باشد تا بتوان از مشورت او بهره گرفت.

درست است که غیر معصومین ممکن است گرفتار خطا شوند؛ ولى ضریب خطا در یک نفر هر قدر باشد در دو نفر نصف مى‏شود و در ده نفر به یک دهم مى‏رسد و احتمال آن بسیار کمتر مى‏شود، از این رو نقل است که مرد عربى مى‏گفت: من هرگز مغبون نمى‏شوم مگر این‏که تمام قبیله من مغبون شوند. به او گفتند: چرا و چگونه؟ گفت: براى اینکه من بدون مشورت آنها کارى انجام نمى‏دهم. اگر همه اشتباه کنند آن‏گاه من هم اشتباه مى‏کنم.

شاعر مى‏گوید:

مشورت ادراک و هشیارى دهد

عقل‏ها مر عقل را یارى دهد

گفت پیغمبر بکن اى راى زن

مشورت المُسْتَشارُ مُؤتَمَن‏


1) فى ظلال نهج‏البلاغه، ج 4، ص 249.

2) شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج 18، ص 185 به بعد.

3) اصول کافى، ج 1، ص 11.