امام علیه السلام در این سخن حکمتآمیزش به حقیقتى قابل توجه اشاره مىکند که آثارش در طول تاریخ زندگى امام علیه السلام دیدنى است. مىفرماید: «اگر با این شمشیرم بر بن بینى مؤمن بزنم که مرا دشمن بدارد دشمن نخواهد داشت و اگر تمام دنیا را بر منافق بریزم که مرا دوست بدارد دوست نخواهد داشت»؛(لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی هَذَا عَلَى أَنْ یُبْغِضَنِی؛ مَا أَبْغَضَنِی؛ وَلَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلى أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی).
آنگاه امام علیه السلام به گفتارى از پیغمبر اکرم در این زمینه استناد مىجوید و مىفرماید: «این به دلیل آن است که مقدر شده و بر زبان پیامبر امّى و درس نخوانده جارى شده که فرمود: اى على! هیچ مؤمنى تو را دشمن نمىدارد و هیچ منافقى تو را دوست نخواهد داشت»؛(وَذَلِکَ أَنَّهُ قُضِیَ فَانْقَضى عَلى لِسَانِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ صلى الله علیه و آله؛ أَنَّهُ قَالَ: یَا عَلِیُّ، لَایُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ، وَلَا یُحِبُّکَ مُنَافِقٌ).
جمله«قُضِیَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِیِ…» اشاره به این است که این حقیقت که مؤمنان هرگز على را مبغوض نمىدارند و منافقان هرگز او را دوست نخواهند داشت نخست در علم الهى گذشته و مقدر گشته سپس بر لسان پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله جارى شده است.
از این حدیث شریف استفاده مىشود که وجود مبارک امیرمؤمنان على بن
ابىطالب علیه السلام با آن معرفت بالا و آن صفات والا، معیار سنجش مؤمن و منافق بود.مؤمنان که صفات خود را پرتوى از صفات آن بزرگوار مىدیدند به مناسبت تجانس روحى و اعتقادى و اخلاقى به آن حضرت عشق مىورزیدند و منافقان که صفات و اعتقاد خود را در تضاد با صفات و معارف اعتقادى على علیه السلام مشاهده مىکردند بغض و کینه او را در دل مىپروراندند.
راستى شگفتانگیز است که عالمان معروف اهل سنّت این حدیث را در اکثر منابع خود آوردهاند و در عین حال، غیر على علیه السلام را بر او ترجیح دادهاند.
اینکه امام علیه السلام مىفرماید: «اگر خیشوم مؤمن (خیشوم به معناى نقطه بالاى بینى است که اگر قطع شود در واقع تمام بینى قطع شده) را با شمشیر بزنم مرا مبغوض نخواهد داشت» براى این است که مؤمن مىداند به یقین در آن مصلحتى بوده و نیز اینکه مىفرماید:«لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیا بِجَمَّاتِها(1) عَلَى الْمُنافِقِ …»مفهومش این است که منافقان به قدرى تعصب و کینه و عداوت دارند که تمام دنیا را هم اگر به آنها بدهند دست از راه و روش زشت و انحرافى خود بر نمىدارند.
امام علیه السلام به کلام پیغمبر صلى الله علیه و آله استناد مىجوید و حدیث معروف آن حضرت را بازگو مىکند، زیرا همه مدعىاند که سخن پیغمبر صلى الله علیه و آله براى آنها قول فصل و آخرین سخن است.
این سخن ادعا نیست بلکه واقعیت است و در طول تاریخ زندگى امام علیه السلام نمونههاى زندهاى دارد از جمله مرحوم «کلینى» در کتاب کافى از «حارث بن حصیره» (یکى از یاران على علیه السلام) نقل مىکند که در اطراف مدینه مرد سیاهپوستى از اهل حبشه را دیدم که مشغول آبیارى است و انگشتان یک دستش قطع شده است. به او گفتم: چه کسى انگشتان تو را قطع کرده؟ گفت: بهترین مردم دنیا.
سپس افزود: ما هشت نفر بودیم که دست به سرقتى زدیم. ما را دستگیر کردند و خدمت على بن ابىطالب بردند و ما به گناه خود اقرار کردیم. امام علیه السلام فرمود: از حرام بودن سرقت با خبر نبودید؟ گفتیم: مىدانستیم. دستور داد چهار انگشت ما را (به عنوان حد سرقت) قطع کردند. سپس دستور داد در خانهاى از ما پذیرایى کنند و روغن و عسل (و مواد غذایى مقوى) به ما بدهند تا جاى زخمها خوب شود سپس ما را از آن خانه بیرون آورند و لباسى نو بر ما پوشاند و فرمود: اگر توبه کنید و راه صلاح را پیش گیرید به نفع شماست و انگشتان شما به شما در بهشت باز مىگردد و اگر چنین نکنید در دوزخ به شما باز مىگردد.(2)
در داستان ابن ملجم قاتل امام على بن ابىطالب علیه السلام نیز مىخوانیم: هنگامى که ضربهاى بر سر مبارک آن حضرت وارد ساخت او را خدمت على آوردند. به او فرمود: اى دشمن خدا مگر من به تو نیکى نکردم؟ گفت: آرى به من نیکى کردى.فرمود پس چه چیزى باعث شد که این جنایت را انجام دهى؟ گفت: چهل روز شمشیر خود را تیز کردم و از خدا خواستم که به وسیله آن بدترین خلق خدا را به قتل برسانم (و چنین شد.) امام علیه السلام فرمود:«فَلَا أَرَاکَ إِلَّا مَقْتُولًا بِهِ وَمَا أَرَاکَ إِلَّا مِنْ شَرِّ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّوَجَل»(دعاى تو مستجاب شده است زیرا) تو را با همین شمشیر خواهند کشت و تو بدترین خلق خدایى.(3)
جالب توجه اینکه روایات فراوانى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و صحابه آن حضرت درباره شناختن مؤمنان با محبت على بن ابىطالب علیه السلام و منافقان با بغض و کینه او در کتب معروف اهل سنت و شیعه به طور گسترده نقل شده است. از جمله «بلاذرى» در انساب الاشراف (ج 2، ص 96) و «ترمذى» در سنن (ج 5، 635 در باب مناقب على بن ابىطالب) از «ابوسعید خدرى» نقل کردهاند که مىگفت:«کُنَّا
لَنَعْرِفُ الْمُنافِقینَ نَحْنُ مَعاشِرُ الْأنْصارِ بِبُغْضِهِمْ عَلىَّ بْنَ أبىطالِبٍ؛ما جمعیت انصار، منافقان را به سبب بغضشان به على بن ابىطالب مىشناختیم».
این بیان را با سخنى از ابن ابىالحدید پایان مىدهیم. او مىگوید: استادم من «ابوالقاسم بلخى» مىگفت:«قَدِ اتَّفَقَتِ الْأخْبارُ الصَّحیحَةِ الَّتِی لارَیْبَ فِیها عِنْدَ الْمُحَدِّثینَ عَلى أنَّ النَّبیَّ قالَ: لایَبْغِضُکَ إلّامُنافِقٌ وَلا یُحِبُّکَ إلّامُؤمِنٌ؛اخبار صحیحى که اتفاق بر این در نزد راویان اخبار شکى در آن نیست متفق است که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: دشمن نمىدارد تو را جز منافق و دوست نمىدارد تو را جز مؤمن».(4)
1) «جَمّات» جمع «جَمَّة» به معناى محل تجمع آب است.
2) کافى، ج 7، ص 264، ح 25.
3) شرح نهجالبلاغه علامه شوشترى، ج 7، ص 435.
4) شرح نهج البلاغه ابن ابىالحدید، ج 4، ص 83.