امام علیه السلام در این گفتار پرمعناى خود به چهار جمله اشاره مىکند و آن را مایه خوشبختى انسان مىداند که جمله سوم و چهارم آن با حکمت 43 مشترک است.
در جمله اول و دوم مىفرماید: «خوشا به حال کسى که (پیوسته) به یاد معاد باشد و براى روز حساب عمل کند»؛ (طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ، وَعَمِلَ لِلْحِسَابِ).
هنگامى که واژه معاد گفته مىشود دنیایى در برابر انسان مجسم مىگردد که در آن موازین سنجش اعمال برپاست و نامههاى اعمال به دست افراد است؛ گروهى (نیکوکاران) به دست راست و گروهى (بدکاران) به دست چپ؛ همان نامه عملى که ««لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلّا أَحْصَاهَا»؛ هیچ عمل کوچک و بزرگى از صاحب آن سر نزده مگر اینکه در آن احصا شده است»(1) همه از سرنوشت خود نگرانند و اضطراب بر همه حاکم است. تمام اعضاى بدن انسان در آن دادگاه بزرگ گواه بر اعمال او هستند و نیازى به گواهى فرشتگان ثبت اعمال نیست، هرچند آنها نیز گواهى مىدهند.
آنکس که چنین دادگاهى را باور داشته باشد و به یاد آن بیفتد به یقین به سراغ گناه و ظلم و فساد نمىرود، زیرا چنین ایمانى انگیزه عمل است؛ عملى پاک و خالى از هرگونه آلودگى و اگر لغزشى از او سر زند به زودى توبه مىکند و به
سراغ جبران مىرود. ممکن نیست ایمان به چیزى در دل انسان راسخ باشد و عملى هماهنگ آن انجام ندهد.
در حدیثى از امام صادق علیه السلام در کتاب شریف کافى آمده است که شخصى از او سؤال کرد «أَلَا تُخْبِرُنِى عَنِ الْإِیمَانِ أَقَوْلٌ هُوَ وَعَمَلٌ أَمْ قَوْلٌ بِلَا عَمَلٍ؛ عرض کرد آیا به من خبر نمىدهى که ایمان اعتقاد و عمل هر دو است یا فقط اعتقاد است» امام در پاسخ فرمود: «الْإِیمَانُ عَمَلٌ کُلُّهُ وَالْقَوْلُ بَعْضُ ذَلِکَ الْعَمَلِ؛ تمام ایمان عمل است و ایمان بعضى از آن عمل است. (اشاره به اینکه رکن اصلى ایمان عمل است)».(2)
آنگاه در سومین و چهارمین جمله مىفرماید: «به مقدار کفایت قانع گردد و از خدا راضى باشد»؛ (وَقَنِعَ بِالْکَفَافِ، وَرَضِیَ عَنِ اللَّهِ).
منظور از قانع بودن به مقدار کفایت این است که حداقل لازم زندگى را داشته باشد، زیرا بالاتر از آن خالى از مسئولیت نیست و کمتر از آن خالى از ذلت.
قانع بودن به مقدار کفایت به قدرى اهمیت دارد که در حدیث معروفى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده که با یارانش از بیابانى مىگذشت، ساربانى در آنجا بود، حضرت براى رفع عطش یا براى نیاز به غذا مقدارى شیر از او طلب کردند (البته در برابر وجه) و او بخل ورزید و گفت: آنچه از شیر در پستان و یا در ظرفهاست همه براى صبحانه و شام قبیله است و به دیگرى نمىرسد. پیامبر در حق او دعا کرد: خداوندا مال و فرزندانش را افزایش ده. بعدا به چوپان دیگرى رسید و همین درخواست را نمود. چوپان نه تنها شیرى را که در ظرف داشت بلکه آنچه در پستان گوسفند بود را نیز دوشید و به عنوان هدیه، با احترام به نزد پیامبر آورد و به آن حضرت تقدیم کرد. پیغمبر در حق او نیز دعا کرد؛ ولى چنین عرضه داشت: «اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ الْکَفافِ؛ خداوندا به حد کفاف به او مرحمت
کن» بعضى از یاران تعجب کردند که چگونه در حق آن بخیل پیغمبر اکرم دعاى فزونى مال و فرزند کرد ولى درباره این مؤمن سخاوتمند دعایى کمتر از آن فرمود. از این مطلب سؤال کردند و پیامبر در جواب فرمود: «إِنَّ مَا قَلَّ وَکَفَى خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ وَأَلْهَى؛ مقدار کم که براى زندگانى انسان کافى باشد بهتر از مقدار فراوانى است که آدمى را از خدا غافل سازد».(3)
منظور از رضایت پروردگار که در سخن پربار بالا به آن اشاره شده همان رضایت از مقدارات خداست چه مطابق میل انسان باشد و چه بر خلاف میل او همانگونه که در حدیثى از امام صادق مىخوانیم:«رَأْسُ طَاعَةِ اللَّهِ الصَّبْرُ وَالرِّضَا عَنِ اللَّهِ فِیمَا أَحَبَّ الْعَبْدُ أَوْ کَرِهَ وَلَا یَرْضَى عَبْدٌ عَنِ اللَّهِ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ إِلَّا کَانَ خَیْراً لَهُ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ؛برترین طاعت الهى صبر و شکیبایى و رضایت و خشنودى از خداست؛ چه در امورى که بنده او دوست دارد یا دوست ندارد و هیچ بندهاى از مقدرات الهى در آنچه دوست دارد یا دوست ندارد راضى نمىشود مگر اینکه در هر دو صورت خیر اوست».(4)
1) کهف، آیه 49.
2) کافى، ج 2، ص 33، ح 1.
3) کافى، ج 2، ص 140، ح 4 با تلخیص.
4) همان، ص 60، ح 1.