امام علیه السلام در این سخن پربار مىفرماید: «کسى که در نسبت دادن امورى که مردم ناخوش دارند به آنها شتاب کند، مردم نسبتهاى ناروایى به او مىدهند»؛(مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا یَکْرَهُونَ، قَالُوا فِیهِ بِمَا لَایَعْلَمُونَ)
عیبجویى و ذکر عیوب مردم هرچند آشکار باشد کارى است بسیار ناپسند و اگر کسى نیت امر به معروف و نهى از منکر داشته باشد نباید منکراتى را که از بعضى سر زده آشکارا و در ملأ عام بگوید، بلکه اینگونه تذکرات باید خصوصى و مخفیانه باشد؛ ولى به هر حال از آنجا که مردم از گفتن عیوب و کارهاى زشتشان به صورت آشکارا ناراحت مىشوند و در مقام دفاع از خود بر مىآیند یکى از طرق دفاع این است که گوینده را متهم به امورى مىکنند که چه بسا واقعیت هم نداشته باشد تا از این طریق ارزش سخنان او را بکاهند و بگویند: فرد آلوده حق ندارد دیگران را به آلوده بودن متهم کند.
بنابراین اگر انسان بخواهد مردم احترام او را حفظ کنند و نسبتهاى ناروا به او ندهند و حتى عیوب پنهانى او را آشکار نسازند باید از تعبیراتى که سبب ناراحتى مردم مىشود بپرهیزد و در یک کلمه، باید احترام مردم را حفظ کرد تا آنها احترام انسان را حفظ کنند و لذا در ذیل این جمله در خطبه «وسیله» آمده است:«وَمَنْ تَتَبَّعَ مَسَاوِئَ الْعِبَادِ فَقَدْ نَحَلَهُمْ عِرْضَهُ. وَمَنْ سَعى بِالنَّمیمَةِ حَذِرَهُ
الْبَعیدُ وَمَقَتَهُ الْقَریبُ؛کسى که در جستجوى عیوب مردم باشد آبروى خود را به آنها بخشیده و کسى که سخنچینى کند افراد دور از او اجتناب مىکنند و نزدیکانش او را دشمن مىدارند».(1)
مرحوم علامه مجلسى در جلد 72 بحار الانوار در باب «تَتَبَّعُ عُیُوبِ النَّاسِ وَإفْشاءِها» روایت جالبى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل مىکند که فرمود:«کَانَ بِالْمَدِینَةِ أَقْوَامٌ لَهُمْ عُیُوبٌ فَسَکَتُوا عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ فَأَسْکَتَ اللَّهُ عَنْ عُیُوبِهِمُ النَّاسَ فَمَاتُوا وَلَا عُیُوبَ لَهُمْ عِنْدَ النَّاسِ وَکَانَ بِالْمَدِینَةِ أَقْوَامٌ لَاعُیُوبَ لَهُمْ فَتَکَلَّمُوا فِی عُیُوبِ النَّاسِ فَأَظْهَرَ اللَّهُ لَهُمْ عُیُوباً لَمْ یَزَالُوا یُعْرَفُونَ بِهَا إِلَى أَنْ مَاتُوا؛در مدینه اقوامى داراى عیوبى بودند آنها از ذکر عیوب مردم سکوت کردند، خداوند هم مردم را از ذکر عیوب آنها ساکت کرد. آنها از دنیا رفتند در حالى که مردم آنها را از هرگونه عیب پاک مىدانستند و (به عکس) در مدینه اقوام (دیگرى) بودند که عیبى نداشتند ولى درباره عیوب مردم سخن گفتند خداوند براى آنها عیوبى آشکار ساخت که پیوسته به آن شناخته مىشدند تا از دنیا رفتند».(2)
در تواریخ داستانهاى بسیارى در این زمینه ذکر شده که بعضى از افراد جسور در مجلسى ابتدا به ساکن با فرد دیگرى شوخى اهانتآمیزى کردند و آنها پاسخ کوبندهاى دادند که آبروى او را برد و گاه نام زشتى از این رهگذر بر او ماند از جمله در تاریخ آمده است که «مغیرة بن اسود» (یکى از شعراى عرب) معروف به لقب «اقیشر» بود. او از این لقب سخت خشمگین مىشد. (زیرا اقیشر به معناى کسى است که صورتش سرخ شده و پوست آن ریخته است) روزى یک نفر از قبیله «بنىعبس» او را صدا زد «یا اقیشر» او ناراحت شد و پس از چند لحظه سکوت، این شعر را درباره او انشا کرد:
أَتَدْعُونى الأَقیشَر ذاکَ اسْمى
وَأدْعُوکَ ابْنَ مُطْفِئَةِ السِّراجِ
تُناجى خِدْنَها بِاللَّیْلِ سِرّاً
وَربُّ النَّاسِ یَعْلَمْ ما تُناجى
«تو به من اقیشر مىگویى آرى این اسم من است ولى من به تو مىگویم:«ابْنِ مُطْفِئَةُ السِّراج»یعنى فرزند زنى که چراغ را نیمه شب خاموش کرد، زیرا با دوست فاسقش شبانه آهسته سخن مىگفت و خدا مىداند چه سخنانى مىگفت».(3)
از آن به بعد این لقب زشت بر آن مرد و فرزندانش باقى ماند.
و نیز نقل شده مرد عربى نزد معاویه سخنى گفت که معاویه ناراحت شد.معاویه گفت: دروغ گفتى. مرد اعرابى گفت: به خدا سوگند دروغگو کسى است که در لباسهاى توست. معاویه گفت: این جزاى کسى است که در قضاوتش عجله مىکند.
ابن ابىالحدید از کامل مبرد نقل مىکند: هنگامى که «قتیبة بن مسلم» سمرقند را فتح کرد اثاث و وسایلى در کاخهاى آنجا دید که امثال آن دیده نشده بود تصمیم گرفت بار عام دهد و مردم بیایند و موفقیتهایى را که نصیب او شده ببینند. مردم از هر سو به آنجا آمدند و به ترتیب مقاماتشان در آن مجلس نشستند.از جمله پیرمردى بود به نام «حُضَین». هنگامى که وارد شد برادر قتیبه گفت به من اجازه بده سخن درشتى به او بگویم. قتیبه گفت: این کار را نکن او جوابهاى تند و بدى مىدهد. برادر قتیبه اصرار کرد و رو به حضین کرد و گفت:اى ابو ساسان آیا از در وارد شدى یا از دیوار؟ حضین گفت: آرى (من از در وارد شدم زیرا) عمویت (اشاره به خودش کرد) سنش بیش از آن است که بتواند از دیوار وارد شود (و این اشاره به عمل زشتى بود که برادر قتیبه قبلا انجام داده بود و از دیوار خانه زنى بالا رفته بود و به او تجاوز کرده بود).(4)
امثال این داستانها فراوان است و همه گواهى است بر آنچه امام علیه السلام بیان فرموده که هرگاه کسى به مردم چیزى بگوید که ناخوش دارند آنها نیز به او نسبتهاى ناروا مىدهند (یا اعمال زشت مخفیانه آنها را آشکار مىکنند).
1) تمام نهجالبلاغه، ص 150.
2) بحارالانوار، ج 72، ص 213، ح 4.
3) شرح نهجالبلاغه علامه شوشترى، ج 13، ص 387.
4) شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج 18، ص 152.