جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرح و تفسیر: ارکان کفر و شک‏

زمان مطالعه: 6 دقیقه

امام علیه السلام در این بخش از کلام خود نیز داد سخن را درباره تبیین پایه‏هاى کفر داده و مى‏فرماید: «کفر بر چهار پایه قرار دارد: تعمق (رفتن به دنبال اوهام به گمان کنجکاوى از اسرار) و ستیزه‏جویى (جدال و مراء) و انحراف از حق (به سبب هوا و هوس‏ها و تعصب‏ها) و دشمنى با حق (به سبب لجاجت)»؛(وَ الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ: دَعَائِمَ عَلَى التَّعَمُّقِ، وَالتَّنَازُعِ، وَالزَّیْغِ، وَالشِّقَاقِ).

امام در واقع موانع شناخت و عوامل انحراف از حق و حجاب‏هایى که در برابر فکر انسان قرار مى‏گیرد و مانع از مشاهده حقایق مى‏گردد را بیان فرموده، زیرا هر یک از عوامل چهارگانه بالا به تنهایى کافى است انسان را از معرفت حق باز دارد و در بیراهه‏ها سرگردان سازد تا چه رسد به این‏که چهار عامل جمع شود.

آن‏گاه در ادامه این سخن مى‏فرماید: «آن‏کس که تعمق و کنجکاوى ناصواب پیشه کند هرگز به حق باز نمى‏گردد»؛(فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَى الْحَقِّ).

منظور از «تعمق» جستجوگرى بیش از حد است مخصوصاً در امورى که رسیدن به کنه آن مشکل یا غیر ممکن است.

در روایات اسلامى آمده است که درباره ذات خدا فکر نکنید، بلکه در صفات و خلق او بیندیشید (زیرا ذات او نامتناهى از هر جهت است و فکر هیچ انسانى به کنه ذات او نمى‏رسد).

در حدیثى از امام باقر علیه السلام نقل شده که مى‏فرماید:«تَکَلَّمُوا فِی خَلْقِ اللَّهِ وَلَا تَتَکَلَّمُوا فِی اللَّهِ فَإِنَّ الْکَلَامَ فِی اللَّهِ لَایَزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلَّا تَحَیُّراً؛درباره آفرینش خداوند سخن بگویید (و بیندیشید) و درباره ذات او سخن مگویید (و نیندیشید) زیرا بحث و گفت و گو در این‏باره چیزى جز بر حیرت‏

انسان نمى‏افزاید».(1)

چه بسیار افرادى که بر اثر این تفکر ممنوع در بیراهه گرفتار شده یا وجود خدا را انکار نموده‏اند و یا قائل به وحدت وجود (به معناى وحدت موجود) شده‏اند.

نیز در کلمات قصار (کلمه 287) آمده است که وقتى از امام علیه السلام درباره قضا و قدر سؤال کردند فرمود:«وَ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکُوهُ وَبَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَسِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَکَلَّفُوهُ؛راه تاریکى است در آن پا ننهید و دریاى ژرفى است در آن وارد نشوید و سرّ الهى است، براى پى بردن به آن خود را به زحمت نیفکنید».

البته در این‏گونه موارد به مقدارى که از طریق وحى یا در کلمات معصومان علیهم السلام وارد شده، انسان مى‏تواند وارد شود و بیش از آن نباید خود را گرفتار سازد. در روایتى از على بن الحسین علیهما السلام آمده است که درباره توحید از حضرتش سؤال کردند در پاسخ فرمود:«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَالْآیَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِیدِ إِلَى قَوْلِهِ‏هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذَلِکَ فَقَدْ هَلَکَ؛خداوند متعال مى‏دانست در آخر الزمان اقوامى مى‏آیند که در مسائل (مربوط به ذات و صفات خدا) تعمق و دقت مى‏کنند، از این رو سوره «توحید» و آیات آغازین سوره «حدید» تا (عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ) را نازل فرمود. پس هرکس ماوراى آن را بطلبد هلاک مى‏شود».(2) از این حدیث استفاده مى‏شود که این آیات، حداکثر معرفت ممکن را به تشنه‏کامان مى‏دهد.

تعمق و سؤال بیش از اندازه حتى در مورد تکالیف شرعى نیز مورد نهى واقع‏

شده است؛ قرآن مجید مى‏فرماید: ««یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ»؛ از امورى سؤال نکنید که اگر براى شما آشکار گردد شما را به زحمت مى‏افکند و ناراحت مى‏کند».(3)

مى‏دانیم بنى‏اسرائیل در داستان معروف ذبح گاو که در اوایل سوره «بقره» آمده بر اثر کثرت سؤال و تعمق در بیان تکلیف، خود را به زحمت فوق العاده‏اى افکندند.

آن‏گاه امام درباره تنازع مى‏فرماید: «آن‏کس که بر اثر جهل، بسیار به نزاع و ستیز برخیزد، نابینایى او نسبت به حق پایدار خواهد ماند»؛(وَمَنْ کَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ)

منظور از تنازع در اینجا همان جدال و نزاع در مباحث مختلف است که هرگاه ادامه یابد و هر یک از دو طرف بخواهند سخن خود را به کرسى بنشانند و نسبت به دیگرى برترى‏جویى کنند تدریجاً حق در نظر آنها پنهان مى‏شود و خودخواهى‏ها و برترى‏جویى‏ها مانع مشاهده حق مى‏گردد و چه بسیار هیچ‏کدام در آغاز بحث به گفته خود چندان مؤمن نباشد؛ ولى با ادامه جدال و نزاع کم کم باور مى‏کند که آنچه مى‏گوید عین حق و سخن طرف مقابل عین باطل است.

حال هرگاه این جداع و نزاع در مسائلى مربوط به خداشناسى و سایر عقاید دینى صورت گیرد، سبب مى‏شود که از راه راست منحرف گردد و گاه منجر به کفر گردد و گاه مى‏شود که نسبت به عقاید اصیل شک و تردید به خود راه مى‏دهد، زیرا هنگامى انسان مى‏تواند در راه راست گام بگذارد که این‏گونه حجاب‏ها را از خود دور سازد و مخلصانه بیندیشد و به مصداق «وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(4)به سرمنزل مقصود برسد.

قرآن مجید مى‏فرماید: ««الَّذینَ یُجادِلُونَ فی‏ آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ»؛ همانان که در آیات الهى بى‏آنکه براى آنها آمده باشد به مجادله برمى خیزند، کارى که خشم عظیمى نزد خداوند و نزد کسانى که ایمان آورده‏اند بار مى آورد، این‏گونه خداوند بر قلب هر متکبر جبارى مهر مى نهد».(5)

آن‏گاه امام درباره زیغ که از موانع معرفت و حجاب شناخت است و سبب شک و انحراف از حق مى‏گردد مى‏فرماید: «کسى که از راه حق منحرف شود (و به دنبال هوس‏ها برود) خوبى در نظرش بدى و بدى نزدش خوب جلوه مى‏کند و گرفتار مستى گمراهى مى‏شود»؛(وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ، وَحَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ، وَسَکِرَ سُکْرَ الضَّلَالَةِ)

مى‏دانیم هرگاه انسان از حق منحرف شود و در شهوات و هوا و هوس‏ها غوطه‏ور گردد تدریجا به بدى‏ها خو مى‏گیرد و بر اثر تمایلات باطنى، زشتى‏ها را زیبایى مى‏پندارد و بر اثر فاصله گرفتن از خوبى‏ها، خوبى‏ها در نظر او زشت و ناپسند مى‏شود و همان‏طور که امام علیه السلام فرموده در مستى گمراهى فرو مى‏رود و چنین کسى ممکن است حتى در بدیهى‏ترین امور مانند وجود خدا که آثارش در تمام پهنه آفرینش نمایان است شک و تردید به خود راه دهد و حتى او را منکر شود.

قرآن مجید مى‏فرماید: ««ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَکانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ»؛ سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به سخریه گرفتند».(6)

حدیث معروفى هم در کلمات پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله آمده و هم در سخنان على علیه السلام‏

که مى‏فرماید:«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَطُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَأَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَة؛خطرناک‏ترین چیزى که بر شما از آن بیمناکم دو چیز است: پیروى از هواى نفس و آرزوهاى دور و دراز، زیرا پیروى از هوا انسان را از حق باز مى‏دارد و آرزوهاى دور و دراز سبب فراموشى آخرت مى‏گردد»(7) نیز اشاره به همین است.

به عکس، تقوا و پرهیزگارى سبب روشن‏بینى و به مقتضاى «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»(8)موجب درک حقایق مى‏شود.

آن‏گاه امام علیه السلام از پیامدهاى شقاق (دشمنى لجوجانه با حق) سخن مى‏گوید و مى‏فرماید: «آن کس که به عناد و لجاج پردازد طرق رسیدن (به حق) براى او ناهموار مى‏شود و کارها بر او سخت و پیچیده مى‏گردد و در تنگنایى که خارج شدن از آن مشکل است گرفتار خواهد شد»؛(وَمَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ، وَأَعْضَلَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ، وَضَاقَ عَلَیْهِ مَخْرَجُهُ)

با توجه به این‏که «وَعُرَتْ» از ماده «وَعْر» به معناى زمین ناهموار و سنگلاخ است و این‏که «اعْضَل» از ماده «عَضْل» به معناى مشکل شدن و ممنوع گشتن است روشن مى‏شود که این‏گونه افراد در چه تنگناهایى قرار مى‏گیرند.

مى‏دانیم یکى از موانع شناخت همان حجاب خطرناک لجاجت و دشمنى با حق است. این‏گونه افراد در پیمودن راه خداشناسى یا معرفت پیغمبر صلى الله علیه و آله و امام علیه السلام به کسى مى‏ماند که در سنگلاخ خطرناکى گرفتار شده و هرگز نمى‏تواند خود را به مقصد برساند. لجاجت به او اجازه نمى‏دهد که از پیش‏داورى‏هاى غلط و تعصب‏هاى بى‏جا دست بردارد.

قرآن مجید از گروهى خبر مى‏دهد که براى ایمان آوردن خود شرایط عجیب و غریبى قائل شدند و حتى با آن شرایط نیز تسلیم حق نگشتند: ««وَقَالُوا لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأرْضِ یَنبُوعاً – أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِّن نخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْانْهَرَ خِلَلَهَا تَفْجِیراً – أَوْ تُسقِطَ السَّمَاءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفاً أَوْ تَأْتِىَ بِاللَّهِ وَالْمَلَئِکَةِ قَبِیلًا – أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِى السَّمَاءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَاباً نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّى هَلْ کُنتُ إِلّا بَشَراً رَّسولًا»؛ و گفتند ما هرگز به تو ایمان نمى آوریم مگر این‏که چشمه‏اى از این سرزمین (خشک و سوزان) براى ما خارج سازى – یا باغى از نخل و انگور در اختیار تو باشد و نهرها در لابلاى آن به جریان اندازى – یا قطعات (سنگ‏هاى) آسمان را آن‏چنان که مى‏پندارى بر سر ما فرود آرى یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بیاورى – یا خانه‏اى پر نقش و نگار از طلا داشته باشى یا به آسمان بالا روى، حتى به آسمان رفتنت ایمان نمى آوریم مگر آنکه نامه اى بر ما نازل کنى که آن‏را بخوانیم. بگو منزه است پروردگارم (از این سخنان بى‏ارزش) مگر من جز بشرى هستم فرستاده خدا؟!».(9)

به این ترتیب امام علیه السلام، کافران را گروهى محجوب از حق مى‏شمرد و حجاب آنها را عمدتا در چهار چیز خلاصه مى‏کند: تعمق و کنجکاوى ناصواب، ستیزه‏جویى با حق، انحراف به سبب هواپرستى و عناد و لجاج و تعصب.


1) کافى، ج 1، ص 92، ح 1.

2) همان، ص 91، ح 3.

3) مائده، آیه 101.

4) عنکبوت، آیه 69.

5) غافر، آیه 35.

6) روم، آیه 10.

7) نهج‏البلاغه، خطبه 42. همچنین این حدیث در بحارالانوار، ج 67، ص 75، از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده است.

8) انفال، آیه 29.

9) اسراء، آیه 90-/ 93.