امام علیه السلام در این بخش از کلام خود نیز داد سخن را درباره تبیین پایههاى کفر داده و مىفرماید: «کفر بر چهار پایه قرار دارد: تعمق (رفتن به دنبال اوهام به گمان کنجکاوى از اسرار) و ستیزهجویى (جدال و مراء) و انحراف از حق (به سبب هوا و هوسها و تعصبها) و دشمنى با حق (به سبب لجاجت)»؛(وَ الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ: دَعَائِمَ عَلَى التَّعَمُّقِ، وَالتَّنَازُعِ، وَالزَّیْغِ، وَالشِّقَاقِ).
امام در واقع موانع شناخت و عوامل انحراف از حق و حجابهایى که در برابر فکر انسان قرار مىگیرد و مانع از مشاهده حقایق مىگردد را بیان فرموده، زیرا هر یک از عوامل چهارگانه بالا به تنهایى کافى است انسان را از معرفت حق باز دارد و در بیراههها سرگردان سازد تا چه رسد به اینکه چهار عامل جمع شود.
آنگاه در ادامه این سخن مىفرماید: «آنکس که تعمق و کنجکاوى ناصواب پیشه کند هرگز به حق باز نمىگردد»؛(فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَى الْحَقِّ).
منظور از «تعمق» جستجوگرى بیش از حد است مخصوصاً در امورى که رسیدن به کنه آن مشکل یا غیر ممکن است.
در روایات اسلامى آمده است که درباره ذات خدا فکر نکنید، بلکه در صفات و خلق او بیندیشید (زیرا ذات او نامتناهى از هر جهت است و فکر هیچ انسانى به کنه ذات او نمىرسد).
در حدیثى از امام باقر علیه السلام نقل شده که مىفرماید:«تَکَلَّمُوا فِی خَلْقِ اللَّهِ وَلَا تَتَکَلَّمُوا فِی اللَّهِ فَإِنَّ الْکَلَامَ فِی اللَّهِ لَایَزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلَّا تَحَیُّراً؛درباره آفرینش خداوند سخن بگویید (و بیندیشید) و درباره ذات او سخن مگویید (و نیندیشید) زیرا بحث و گفت و گو در اینباره چیزى جز بر حیرت
انسان نمىافزاید».(1)
چه بسیار افرادى که بر اثر این تفکر ممنوع در بیراهه گرفتار شده یا وجود خدا را انکار نمودهاند و یا قائل به وحدت وجود (به معناى وحدت موجود) شدهاند.
نیز در کلمات قصار (کلمه 287) آمده است که وقتى از امام علیه السلام درباره قضا و قدر سؤال کردند فرمود:«وَ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکُوهُ وَبَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَسِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَکَلَّفُوهُ؛راه تاریکى است در آن پا ننهید و دریاى ژرفى است در آن وارد نشوید و سرّ الهى است، براى پى بردن به آن خود را به زحمت نیفکنید».
البته در اینگونه موارد به مقدارى که از طریق وحى یا در کلمات معصومان علیهم السلام وارد شده، انسان مىتواند وارد شود و بیش از آن نباید خود را گرفتار سازد. در روایتى از على بن الحسین علیهما السلام آمده است که درباره توحید از حضرتش سؤال کردند در پاسخ فرمود:«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَالْآیَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِیدِ إِلَى قَوْلِهِهُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذَلِکَ فَقَدْ هَلَکَ؛خداوند متعال مىدانست در آخر الزمان اقوامى مىآیند که در مسائل (مربوط به ذات و صفات خدا) تعمق و دقت مىکنند، از این رو سوره «توحید» و آیات آغازین سوره «حدید» تا (عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ) را نازل فرمود. پس هرکس ماوراى آن را بطلبد هلاک مىشود».(2) از این حدیث استفاده مىشود که این آیات، حداکثر معرفت ممکن را به تشنهکامان مىدهد.
تعمق و سؤال بیش از اندازه حتى در مورد تکالیف شرعى نیز مورد نهى واقع
شده است؛ قرآن مجید مىفرماید: ««یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ»؛ از امورى سؤال نکنید که اگر براى شما آشکار گردد شما را به زحمت مىافکند و ناراحت مىکند».(3)
مىدانیم بنىاسرائیل در داستان معروف ذبح گاو که در اوایل سوره «بقره» آمده بر اثر کثرت سؤال و تعمق در بیان تکلیف، خود را به زحمت فوق العادهاى افکندند.
آنگاه امام درباره تنازع مىفرماید: «آنکس که بر اثر جهل، بسیار به نزاع و ستیز برخیزد، نابینایى او نسبت به حق پایدار خواهد ماند»؛(وَمَنْ کَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ)
منظور از تنازع در اینجا همان جدال و نزاع در مباحث مختلف است که هرگاه ادامه یابد و هر یک از دو طرف بخواهند سخن خود را به کرسى بنشانند و نسبت به دیگرى برترىجویى کنند تدریجاً حق در نظر آنها پنهان مىشود و خودخواهىها و برترىجویىها مانع مشاهده حق مىگردد و چه بسیار هیچکدام در آغاز بحث به گفته خود چندان مؤمن نباشد؛ ولى با ادامه جدال و نزاع کم کم باور مىکند که آنچه مىگوید عین حق و سخن طرف مقابل عین باطل است.
حال هرگاه این جداع و نزاع در مسائلى مربوط به خداشناسى و سایر عقاید دینى صورت گیرد، سبب مىشود که از راه راست منحرف گردد و گاه منجر به کفر گردد و گاه مىشود که نسبت به عقاید اصیل شک و تردید به خود راه مىدهد، زیرا هنگامى انسان مىتواند در راه راست گام بگذارد که اینگونه حجابها را از خود دور سازد و مخلصانه بیندیشد و به مصداق «وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(4)به سرمنزل مقصود برسد.
قرآن مجید مىفرماید: ««الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ»؛ همانان که در آیات الهى بىآنکه براى آنها آمده باشد به مجادله برمى خیزند، کارى که خشم عظیمى نزد خداوند و نزد کسانى که ایمان آوردهاند بار مى آورد، اینگونه خداوند بر قلب هر متکبر جبارى مهر مى نهد».(5)
آنگاه امام درباره زیغ که از موانع معرفت و حجاب شناخت است و سبب شک و انحراف از حق مىگردد مىفرماید: «کسى که از راه حق منحرف شود (و به دنبال هوسها برود) خوبى در نظرش بدى و بدى نزدش خوب جلوه مىکند و گرفتار مستى گمراهى مىشود»؛(وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ، وَحَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ، وَسَکِرَ سُکْرَ الضَّلَالَةِ)
مىدانیم هرگاه انسان از حق منحرف شود و در شهوات و هوا و هوسها غوطهور گردد تدریجا به بدىها خو مىگیرد و بر اثر تمایلات باطنى، زشتىها را زیبایى مىپندارد و بر اثر فاصله گرفتن از خوبىها، خوبىها در نظر او زشت و ناپسند مىشود و همانطور که امام علیه السلام فرموده در مستى گمراهى فرو مىرود و چنین کسى ممکن است حتى در بدیهىترین امور مانند وجود خدا که آثارش در تمام پهنه آفرینش نمایان است شک و تردید به خود راه دهد و حتى او را منکر شود.
قرآن مجید مىفرماید: ««ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَکانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ»؛ سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به سخریه گرفتند».(6)
حدیث معروفى هم در کلمات پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله آمده و هم در سخنان على علیه السلام
که مىفرماید:«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَطُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَأَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَة؛خطرناکترین چیزى که بر شما از آن بیمناکم دو چیز است: پیروى از هواى نفس و آرزوهاى دور و دراز، زیرا پیروى از هوا انسان را از حق باز مىدارد و آرزوهاى دور و دراز سبب فراموشى آخرت مىگردد»(7) نیز اشاره به همین است.
به عکس، تقوا و پرهیزگارى سبب روشنبینى و به مقتضاى «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»(8)موجب درک حقایق مىشود.
آنگاه امام علیه السلام از پیامدهاى شقاق (دشمنى لجوجانه با حق) سخن مىگوید و مىفرماید: «آن کس که به عناد و لجاج پردازد طرق رسیدن (به حق) براى او ناهموار مىشود و کارها بر او سخت و پیچیده مىگردد و در تنگنایى که خارج شدن از آن مشکل است گرفتار خواهد شد»؛(وَمَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ، وَأَعْضَلَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ، وَضَاقَ عَلَیْهِ مَخْرَجُهُ)
با توجه به اینکه «وَعُرَتْ» از ماده «وَعْر» به معناى زمین ناهموار و سنگلاخ است و اینکه «اعْضَل» از ماده «عَضْل» به معناى مشکل شدن و ممنوع گشتن است روشن مىشود که اینگونه افراد در چه تنگناهایى قرار مىگیرند.
مىدانیم یکى از موانع شناخت همان حجاب خطرناک لجاجت و دشمنى با حق است. اینگونه افراد در پیمودن راه خداشناسى یا معرفت پیغمبر صلى الله علیه و آله و امام علیه السلام به کسى مىماند که در سنگلاخ خطرناکى گرفتار شده و هرگز نمىتواند خود را به مقصد برساند. لجاجت به او اجازه نمىدهد که از پیشداورىهاى غلط و تعصبهاى بىجا دست بردارد.
قرآن مجید از گروهى خبر مىدهد که براى ایمان آوردن خود شرایط عجیب و غریبى قائل شدند و حتى با آن شرایط نیز تسلیم حق نگشتند: ««وَقَالُوا لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأرْضِ یَنبُوعاً – أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِّن نخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْانْهَرَ خِلَلَهَا تَفْجِیراً – أَوْ تُسقِطَ السَّمَاءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفاً أَوْ تَأْتِىَ بِاللَّهِ وَالْمَلَئِکَةِ قَبِیلًا – أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِى السَّمَاءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَاباً نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّى هَلْ کُنتُ إِلّا بَشَراً رَّسولًا»؛ و گفتند ما هرگز به تو ایمان نمى آوریم مگر اینکه چشمهاى از این سرزمین (خشک و سوزان) براى ما خارج سازى – یا باغى از نخل و انگور در اختیار تو باشد و نهرها در لابلاى آن به جریان اندازى – یا قطعات (سنگهاى) آسمان را آنچنان که مىپندارى بر سر ما فرود آرى یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بیاورى – یا خانهاى پر نقش و نگار از طلا داشته باشى یا به آسمان بالا روى، حتى به آسمان رفتنت ایمان نمى آوریم مگر آنکه نامه اى بر ما نازل کنى که آنرا بخوانیم. بگو منزه است پروردگارم (از این سخنان بىارزش) مگر من جز بشرى هستم فرستاده خدا؟!».(9)
به این ترتیب امام علیه السلام، کافران را گروهى محجوب از حق مىشمرد و حجاب آنها را عمدتا در چهار چیز خلاصه مىکند: تعمق و کنجکاوى ناصواب، ستیزهجویى با حق، انحراف به سبب هواپرستى و عناد و لجاج و تعصب.
1) کافى، ج 1، ص 92، ح 1.
2) همان، ص 91، ح 3.
3) مائده، آیه 101.
4) عنکبوت، آیه 69.
5) غافر، آیه 35.
6) روم، آیه 10.
7) نهجالبلاغه، خطبه 42. همچنین این حدیث در بحارالانوار، ج 67، ص 75، از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده است.
8) انفال، آیه 29.
9) اسراء، آیه 90-/ 93.