امام علیه السلام در این بخش از سخنان حکمتآمیز خود اشارات لطیفى به عظمت آفرینش انسان و تدبیر عظیم خالق بشر مىکند و مخصوصاً بر این معنا تکیه دارد که یکى از ویژگىهاى خلقت خداوند قادر توانا این بوده که با وسایل کوچکى مسائل مهمى را ایجاد کرده و مىکند.
در اینجا به چهار قسمت از این شگفتىهاى آفرینش اشاره مىکند، نخست مىفرماید: «از این انسان تعجب کنید که با یک قطعه پیه مىبیند»؛ (اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ یَنْظُرُ بِشَحْمٍ).
مىدانیم بافتهاى بدن انسان عمدتا از گوشت تشکیل شده؛ گوشتى که استخوانها آن را برپا مىدارد؛ ولى چشم در واقع یک قطعه پیه شفاف است که ساختمان بسیار عجیب و دقیقى دارد؛ از هفت طبقه که روى هم قرار گرفتهاند و سه ماده سیال و شفّاف که در میان آنها قرار دارند تشکیل شده و یک دنیا نظم و حساب بر آن حاکم است. دقیقترین وسایل فیلمبردارى هرگز قدرت چشم را ندارد، زیرا بدون اینکه نیاز به این داشته باشد که فیلمى در آن بنهند گاه هفتاد یا هشتاد سال کار فیلمبردارى خود را انجام مىدهد و تمام فیلمهاى او سه بعدى است و در آن واحد مىتواند خود را بر دور و نزدیک منطبق کند و در جهات چهارگانه با سرعت حرکت مىکند بىآنکه نیاز به تنظیم کردن داشته باشد.
از عجایب چشم اینکه به طور خودکار خود را براى عکسبردارى از صحنههاى مختلف آماده مىکند؛ در جایى که نور زیاد باشد مردمک چشم به سرعت تنگ مىشود تا نور کمترى وارد شود نه چشم آسیب ببیند و نه عکسبردارى خراب شود و در جایى که کم باشد مردمک چشم بسیار فراخ مىشود تا نور بیشترى را وارد چشم کند.
به هنگام عکسبردارى از صحنههاى دور و نزدیک عدسى چشم به وسیله عضلات بسیار ظریفى که در اطراف آن قرار دارد گاه کشیده مىشود تا صحنههاى دور را کاملًا تصویربردارى کند و گاه رها مىشود تا عدسى قطور گشته براى صحنههاى نزدیک آماده باشد.
بسیار شده است که ناگهان در شب تاریک چراغها خاموش مىشود، وقتى به اطراف نگاه مىکنیم هیچ چیز را نمىبینیم؛ ولى پس از چند لحظه چشم خود را بر آن تطبیق مىکند و کم کم اشیاى اطراف خود را مىبینیم و راه رفت و آمد خود را پیدا مىکنیم.
از شگفتىهاى دیگر اینکه همه ذرات چشم موجود زندهاى هستند و باید تغذیه شوند و تغذیه از طریق خون صورت مىگیرد و اگر خون به همان شکلى که وارد اعضا مى شود وارد چشم بشود همه جا در نظر ما تاریک مىگردد ولى آفریدگار جهان پیش از آنکه خون وارد یاختههاى چشم شود آن را چنان تصفیه و زلال مىسازد که کمترین رنگى از خود نشان نمىدهد.
از دیگر عجایب چشم این است که دائماً به وسیله چشمههاى بسیار کوچک اشک و حرکت پلکها نرم و مرطوب نگهدارى مىشود که اگر نباشد چشم مىخشکد و کارآیى خود را از دست مىدهد چشمههاى اشک این آب زلال را تدریجاً روى چشم مىفرستد و از مجراى دیگرى که به منزله فاضلاب است عبور مىکند و به داخل حلق مىریزد و به هنگام گریه فعالیت این چشمهها به
صورت خودکار فزونى مىیابد. اشک چشم از بیش از بیست ماده ترکیب شده که براى تغذیه چشم و شست و شو و ضد عفونى کردن آن کاملًا مؤثر است و اگر بشر بتواند مادهاى مانند اشک چشم بسازد به گفته بعضى یک غذاى کامل مقوى خواهد بود و اشکهاى مصنوعى که امروز ساختهاند هیچ کدام به پاى اشک چشم نمىرسند.
شگفتىهاى ساختمان چشم بیش از آن است که در یک کتاب بگنجد و از اینجا به عظمت کلام مولى مىتوان پى برد که مىفرماید: «انسان با یک قطعه چربى کوچک مىتواند این همه صحنهها را ببیند».
قرآن مجید نیز به آفرینش چشمها در مسئله خداشناسى اشاره کرده و مىفرماید: ««أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ»؛ آیا براى انسان دو چشم نیافریدیم؟».(1)
این نکته نیز شایان توجه است که در مورد چگونگى بینایى فلاسفه قدیم معتقد بودند که شعاعى از درون چشم انسان بیرون مىآید و با جسم برخورد مىکند و انسان آن را مىبیند در حالى که امروز عکس آن مسلم است درست همانگونه که نور از بیرون به دستگاههاى عکسبردارى مىتابد تا عکس اشیاء را منتقل کند چشم انسان نیز از نور بیرونى براى عکسبردارى بهره مىگیرد.
مرحوم مغنیه در شرح نهجالبلاغه خود به نکته قابل ملاحظهاى در اینجا اشاره کرده که با ذکر آن سخن را درباره چشم پایان مىدهیم او مىگوید: چشم دو کار مهم مىکند نخست اینکه صحنههاى خارج را به درون دل منتقل مىسازد و انسان را از آنچه در اطرافش مىگذرد آگاه مىکند و دیگر اینکه آنچه در درون قلب است از محبت و عداوت و هوشیارى و بلاهت و خیر و شر به چشم منتقل مىسازد و چشم مىتواند آیینه اسرار درون انسان باشد.
آنگاه امام دومین شگفتى وجود انسان را بیان مىفرماید که: «و (تعجب کنید
که انسان) با قطعه گوشتى سخن مىگوید»؛ (وَیَتَکَلَّمُ بِلَحْمٍ).
با اینکه سخن گفتن براى ما کار بسیار سادهاى به نظر مىرسد که حتى از کودکى با آن آشنا بودهایم ولى اگر درست بیندیشیم کار بسیار پیچیدهاى است. به هنگام اداى یک جمله زبان باید با سرعت روى مخارج متعدد حروف بچرخد و مخرج لازم را مثلا براى حرف «ز» انتخاب کند و بلافاصله به سراغ حرف «ب» برود و آنگاه آرام بگیرد و اجازه دهد حرف «الف» از فضاى دهان پخش شود بلافاصله روى مخرج «نون» قرار گیرد تا واژه زبان تلفظ شود. حال فکر کنید وراى خواندن یک مقاله یا بیان سخنرانى این زبان چه جوالانى باید در درون دهان داشته باشد که مسلسلوار جاى خود را تغییر دهد که اگر دیر بجنبد کلمه غلطى بر زبان جارى مىشود و جالب این است که چنان این جابجایى عادت انسان مىشود که گویى به صورت خودکار در آمده است و انسان مىتواند همه حوادث عالم هستى را با همین قطعه گوشت بسیار ساده ادا کند و این نکته نیز قابل توجه است که صدها یا هزاران زبان براى تکلم در دنیا وجود دارد و همگى با حرکات زبانشان مىتوانند مقاصد خود را بیان کنند.
از آنجا که اگر این زبان دائماً تر و تازه نباشد نمىتواند چنین حرکات سریعى از خود نشان بدهد خداوند چشمههایى جوشان در زیر زبان و دهان انسان قرار داده است که مرتباً بزاق از آن تراوش مىکند و زبان را نرم و فعال نگه مىدارد و دیدهایم به هنگام تشنگى شدید و کم شدن آب دهان انسان بسیار به زحمت سخن مىگوید.
نکته مهم در مسئله سخن گفتن این است که مطالبى را که انسان مىخواهد براى دیگران بیان کند نخست به صورت کلى در روح و مغزش حاضر مىشود و بعد کلمات را براى اداى آن انتخاب مىکند سپس به زبان فرمان مىدهد که با استفاده از مخارج حروف، کلمات را تنظیم کند و سپس جملهها را آماده سازد تا
دیگران از مقاصد دورنى او آگاه شوند. حال فکر کنید یک کودک پنج ساله شیرین زبان هنگامى که مىخواهد سخن بگوید تمام این مراحل پیچیده و بسیار حساس را طى مى کند تا مقصود خود را به دیگران برساند. بزرگ است خدایى که چنین قدرتى به انسان و مخصوصاً به یک قطعه گوشت ساده در دهان او داده است.
آنگاه امام در سومین جمله از حس شنوایى انسان سخن مىگوید و مىفرماید: «(این مایه تعجب است که) انسان با استخوانى مىشنود»؛ (وَیَسْمَعُ بِعَظْمٍ)
در تفسیر «عظم» (استخوان) بسیارى از شارحان نهجالبلاغه به واسطه عدم آشنایى با تشریح بدن انسان و یا عدم پیشرفت این علم در زمان آنها گرفتار مشکلات زیادى شدهاند در حالى که امروز که این علم پیشرفته است ما به خوبى مىفهمیم که منظور امام علیه السلام چیست. امواج صوتى از مجارى گوش وارد مىشود و در آن پیچ و خم تعدیل مىیابد سپس به پرده گوش مىرسد. در پشت این پرده دو استخوان ظریف به نام استخوانهاى چکشى و سندانى وجود دارد که بى شباهت به چکش و سندان نیست. دسته استخوان چکشى به پرده صماخ متکى است و از ارتعاش آن به حرکت در مىآید. (دانشمندان مىگویند: علاوه بر دو استخوان چکشى و سندانى، استخوان دیگرى به نام استخوان رکابى نیز هست که آن نیز نقش مؤثرى در شنوایى دارد.) این دو استخوان به حرکت درمىآیند و عصبى که در پشت آنهاست از این حرکت متأثر شده پیام را به مغز منتقل مىکند و انسان کلمات و حروفى را که دریافته با آنچه قبلًا آموخته است تطبیق مىدهد و مفاهیم سخنان را درمىیابد و گاه زیر و بم ارتعاش صوتى و شدت و ضعف آن پیامهاى خاصى با خود همراه دارد که آن را نیز درک مىکند مثلًا پیامى که یک ناله ممتد و یا یک فریاد بلند یا نفسهاى سریع و پى در پى با خود دارد همه از طریق این مجرا و این استخوان به درون روح و جان انسان منتقل مىشود.
این نکته نیز حائز اهمّیّت است که بخش مهمى از تعادل بدن به هنگام ایستادن و راه رفتن به وسیله گوش تأمین مىشود، لذا بعضى از بیمارىهاى گوش سبب مى شود که انسان حالت سرگیجه به خود بگیرد و قدرت بر حفظ تعادل خویش نداشته باشد.
سپس امام علیه السلام در پایان این گفتار حکمتآمیز که ناظر به عظمت آفرینش انسان است و قدرت آفریدگار را نشان مىدهد که با ابزار سادهاى آثار مهمى را آفریده، مىفرماید: «و (عجیب اینکه) انسان از شکافى تنفس مىکند»؛ (وَیَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ)
منظور از شکاف همان شکاف دوگانه بینى است که نفس کشیدن انسان غالباً در بیدارى و خواب به وسیله آن انجام مىشود، هرچند گاه به وسیله دهان نیز تنفس مىکند؛ ولى دهان مسلماً مجراى اصلى نیست و تنفس از طریق آن گاه آثار نامطلوبى دارد؛ مخصوصاً در هواى سرد ممکن است به ریهها آسیب برساند در حالى که از طریق بینى هواى سرد تدریجاً گرم مىشود و به داخل ریهها مىرسد.
شایان توجه اینکه این شکاف داراى موهایى است که گرد و غبار را مىگیرد و در مایه لزجى که از بالا ترشح مىشود، به صورت آب بینى در آورده تا انسان بتواند آن را به خارج منتقل کند.
خداوند در این شکاف ساده یکى از مهمترین حواس انسان یعنى حس بویایى را آفریده که به وسیله آن مىتواند خود را از خطراتى حفظ کند یا مطلوب خود را به دست آورد همانگونه که در زبان حس ذائقه و چشیدن را قرار داده که بازرس و مراقب بسیار خوبى جهت تشخیص غذاهاى سالم از ناسالم است.
خداى متعال وسعت این شکاف را دقیقاً به اندازه نیاز براى تنفس قرار داده است؛ اگر تنگتر بود انسان به تنگى نفس دچار مىشد و اگر گشادتر بود ممکن بود فزونى هوا به ریه آسیب برساند «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ».
1) بلد، آیه 8.