امام علیه السلام در این حکمت پرمعنا مىفرماید: «در فتنهها همچون شتر کم سن و سال باش؛ نه پشت او قوى شده که سوارش شوند نه پستانى دارد که بدوشند»؛ (قَالَ علیه السلام: کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ، لَاظَهْرٌ فَیُرْکَبَ، وَلَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ).
براى روشن شدن محتواى این کلام بسیار پرمعنا لازم است قبلًا دو واژه «فتنه» و «ابن لبون» تفسیر شود:
فتنه، از ماده «فتن» (بر وزن متن) در اصل به معناى قرار دادن طلا در کوره است تا خالص از ناخالص جدا شود سپس به معناى هرگونه آزمایش و امتحان و بلا و عذاب و حتى شرک و بتپرستى و آشوبهاى اجتماعى آمده است و در اینجا منظور همان آشوبهاى اجتماعى است.
لبون، به شترى گفته مىشود که به جهت زائیدن مکرر پیوسته در پستانش شیر است (لبون به معناى شیر دار است از ماده لبن) و ابن لبون به بچه چنین شترى گفته مىشود که دو سال آن تمام شده و وارد سال سوم شده است؛ نه قوت و قدرت چندانى دارد که بتوان بر پشت او سوار شد و نه پستان پر شیرى (زیرا هم کم سن و سال است و هم نر) و به این ترتیب هیچ گونه استفادهاى از آن در آن سن و سال نمىتوان کرد.
از اینجا روشن مىشود که هدف امام این است که انسان به هنگام
شورشهاى اهل باطل و فتنههاى ناشى از خصومت آنها با یکدیگر نباید آلت دست این و آن شود؛ باید خود را دور نگه دارد و به هیچ یک از دو طرف که هر دو اهل باطلاند کمک نکند.
در این گونه موارد معمولًا هر کدام از طرفین به سراغ افراد بانفوذ و باشخصیت مىآیند تا از نفوذ و قدرت آنها براى کوبیدن حریف استفاده کنند. در این هنگام باید این افراد بلکه تمام افراد، خواه ضعیف باشند یا قوى نهایت مراقبت را به خرج دهند که در دام فتنهگران و غوغاسالاران نیفتند مبادا دین و یا دنیاى آنها آسیب ببیند و همان گونه که در بالا آمد در بعضى از روایات جمله «ولا وَبَر فَیُسْلَب» نیز به آن افزوده شده است یعنى شتر دو ساله پشمى هم ندارد که آن را بچینند و از آن استفاده کنند.
نمونه این فتنهها در صدر اسلام و قرون نخستین فراوان بود که امامان اهلبیت و یارانشان همواره از آن کنارهگیرى مىکردند حتى داستان قیام ابو مسلم بر ضد بنىامیه گرچه در ظاهر براى کوبیدن باطلى بود ولى در باطن براى تبدیل باطلى به باطل دیگر و حکومت بنى عباس به جاى بنىامیه بود. به همین دلیل هنگامى که ابو مسلم به وسیله نامهاى پیشنهاد حکومت و خلافت را به امام صادق علیه السلام کرد امام آن را نپذیرفت زیرا مىدانست در پشت پرده این قیام چه اشخاصى کمین کردهاند و به تعبیر دیگر امام مىدانست این یک فتنه است که دو گروه باطل به جان هم افتادهاند و نباید به هیچ کدام امتیازى داد.
روایاتى که از ائمه هدى علیهم السلام درباره فضیلت عزلت و گوشهگیرى به ما رسیده است غالباً ناظر به اینگونه شرایط است.
از جمله امام امیرالمؤمنین علیه السلام طبق آنچه در غررالحکم آمده مىفرماید: «الْعُزْلَةُ أَفْضَلُ شِیَمِ الْأَکْیَاسِ؛ گوشهگیرى برترین خصلت افراد باهوش و زیرک
است».(1) و در حدیث دیگرى از آن حضرت مىخوانیم: «سَلَامَةُ الدِّینِ فِی إعْتِزَالِالنَاسِ؛ سلامت دین انسان درکنارهگیرى از مردم است».(2)
در حدیث گویا و روشنى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم هنگامى از آن حضرت سؤال کردند: چرا گوشهگیرى را انتخاب کردهاید؟ فرمود: «فَسَدَ الزَّمَانُ وَتَغَیَّرَ الْإِخْوَانُ فَرَأَیْتُ الانْفِرَادَ أَسْکَنَ لِلْفُؤَاد؛ زمانه فاسد شده و برادران تغییر روش دادهاند به همین دلیل، آرامش دل را در تنهایى یافتم».(3)
قرآن مجید نیز اشاراتى به این معنا دارد از جمله درباره حضرت ابراهیم مىخوانیم که او گروه بتپرستان را مخاطب قرار داد و گفت: ««وَأَعْتَزِلُکُمْ وَما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُوا رَبِّی»؛ از شما و آنچه غیر از خدا مىخوانید و مىپرستید کنارهگیرى مىکنم و (تنها) پروردگارم را مىخوانم».(4)
در داستان اصحاب کهف نیز در آیه 16 سوره «کهف» اشاره به گوشهگیرى آنها از گروه فاسد و مفسد شده است.
از آنچه گفته شد به خوبى روشن مىشود که هرگز منظور امام علیه السلام این نبوده است که اگر گروهى باطل بر ضد مؤمنان و طرفداران حق برخیزند نباید به حمایت مؤمنان حقجو برخاست؛ این سخن بر خلاف صریح قرآن است که مىفرماید: ««فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتى تَبْغى حَتَّى تَفىءَ إِلى أَمْرِ اللَّه»؛ اگر گروهى از مسلمانان بر گروه دیگرى ظلم و ستم روا داشتند (و اصلاح در میان آن دو از طریق مسالمتآمیز امکانپذیر نشد) با جمعیت ستمگر پیکار کنید تا به سوى حق باز گردند».(5)
ممکن است تفاوت بین جمله «لا ظَهْرٌ فَیُرْکَبُ» و جمله «وَلا ضَرْعٌ فَیُحْلَبُ» در این باشد که نه کمکهاى مستقیم به فتنهجویان کن (مانند سوارى دادن مرکب) که خودش وارد معرکه شود و نه کمکهاى غیر مستقیم مانند کمکهاى مادى به این گروهها کردن رواست شبیه شیر دادن براى تغذیه افراد.
همانگونه که در سند این حکمت اشاره شد این کلام امیرمؤمنان على علیه السلام بخشى از وصیت طولانى است که امام امیر مؤمنان على علیه السلام به فرزند گرامىاش امام حسن مجتبى علیه السلام فرموده است که قسمتى از آغاز آن را براى مزید فایده در اینجا مىآوریم. فرمود: «کَیْفَ وَأَنِّى بِکَ یَا بُنَیَّ إِذَا صِرْتَ فِی قَوْمٍ صَبِیُّهُمْ غَاوٍ وَشَابُّهُمْ فَاتِکٌ وَشَیْخُهُمْ لَایَأْمُرُ بِمَعْرُوفٍ وَلَا یَنْهَى عَنْ مُنْکَرٍ وَعَالِمُهُمْ خَبٌّ مَوَّاهٌ مُسْتَحْوِذٌ عَلَیْهِ هَوَاهُ مُتَمَسِّکٌ بِعَاجِلِ دُنْیَاهُ أَشَدُّهُمْ عَلَیْکَ إِقْبَالًا یَرْصُدُکَ بِالْغَوَائِلِ وَیَطْلُبُ الْحِیلَةَ بِالتَّمَنِّی وَیَطْلُبُ الدُّنْیَا بِالْاجْتِهَادِ خَوْفُهُمْ آجِلٌ وَرَجَاؤُهُمْ عَاجِلٌ لَا یَهَابُونَ إِلَّا مَنْ یَخَافُونَ لِسَانَهُ وَلَا یُکْرِمُونَ إِلَّا مَنْ یَرْجُونَ نَوَالَهُ دِینُهُمُ الرِّبَا کُلُّ حَقٍّ عِنْدَهُمْ مَهْجُورٌ یُحِبُّونَ مَنْ غَشَّهُمْ وَیَمَلُّونَ مَنْ دَاهَنَهُمْ قُلُوبُهُمْ خَاوِیَةٌ لَایَسْمَعُونَ دُعَاءً وَلَا یُجِیبُونَ سَائِلًا قَدِ اسْتَوْلَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَةُ الْغَفْلَةِ إِنْ تَرَکْتَهُمْ لَمْ یَتْرُکُوکَ وَإِنْ تَابَعْتَهُمْ اغْتَالُوکَ إِخْوَانُ الظَّاهِرِ وَأَعْدَاءُ السَّرَائِرِ یَتَصَاحَبُونَ عَلَى غَیْرِ تَقْوَى فَإِذَا افْتَرَقُوا ذَمَّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً تَمُوتُ فِیهِمُ السُّنَنُ وَتَحْیَا فِیهِمُ الْبِدَعُ فَأَحْمَقُ النَّاسِ مَنْ أَسِفَ عَلَى فَقْدِهِمْ أَوْ سُرَّ بِکَثْرَتِهِمْ فَکُنْ عِنْدَ ذَلِکَ یَا بُنَیَّ کَابْنِ اللَّبُونِ لَاظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَلَا وَبَرٌ فَیُسْلَبَ وَلَا ضَرْعٌ فَیُحْلَب؛ فرزندم چگونه خواهى بود هنگامى که در میان قومى گرفتار شوى که کودک آنها گمراه و جوانشان هواپرست و پیرانشان امر به معروف و نهى از منکر نمىکنند، عالم آنها حیلهگر فریبکارى است که هواى نفس بر او چیره شده و به دنیاى زودگذر چسبیده و از همه بیشتر (ظاهرا) به تو روى مىآورد و در انتظار حوادث دردناکى براى توست و با آرزوها چارهجویى مىکند و دنیا را با تمام قدرت مىطلبد.
(مردم آن زمان) ترسشان از نظر دور و امیدشان نزدیک است (به عذابهاى آخرت بىاعتنا و به مواهب دنیا شدیداً علاقهمند هستند) تنها از کسى حساب مىبرند که از زبانش مىترسند و اکرام نمىکنند مگر کسى را که امید بخششى از او دارند. دینشان ربا و هر حقى نزد آنها به فراموشى سپرده شده، افراد فریبکار را دوست دارند و سراغ کسانى مىروند که از همه بیشتر چاپلوسى کنند.
دلهاى آنها خالى (از یاد خدا) است، سخن حقى را نمىشنوند و به درخواست سائلى پاسخ نمىگویند، مستى غفلت بر آنها غالب شده، اگر آنها را رها کنى دست از تو بر نمىدارند و اگر از آنها پیروى کنى فریبت مىدهند، در ظاهر برادرند و در باطن دشمن، رفاقت آنها با یکدیگر بر اساس بىتقوایى است و هنگامى که از هم جدا شوند یکدیگر را نکوهش مىکنند، سنتهاى الهى در میان آنها مىمیرد و بدعتها زنده مىشود نادانترین مردان کسى است که از فقدان آنها متاثر شود یا از کثرت آنها خوشحال. فرزندم در چنین شرایطى که (آتش فتنهها شعلهور است) همچون شتر کم سن و سال باش نه پشتى دارد که سوار شوند و نه پشمى که بچینند و نه پستانى که بدوشند ….(6)
1) غررالحکم، ص 318، ح 7350.
2) همان، ص 319، ح 7365.
3) میزان الحکمه، ج 8، ماده عزلت، ح 12911.
4) مریم، آیه 48.
5) حجرات، آیه 9.
6) بحار الانوار، ج 74، ص 234، ح 3.