مرحوم سیّد رضى در این بخش از کتاب خود 480 سخن کوتاه از کلمات حکمتآمیز امیر مؤمنان على علیه السلام را گردآورده است؛ ولى در میان جمله 260 و 261 فصلى گشوده که عنوانش سخنان کوتاهى از آن حضرت است که ظاهرا پیچیده است و احتیاج به تفسیر دارد و در این بخش به 9 جمله از کلمات قصار امام اشاره کرده است و چه خوب بود این بخش را در آخر کلمات قصار قرار مىداد تا ترتیب طبیعى آن به هم نخورد.
نگاهى اجمالى به مجموع این کلمات قصار نکات مهمى را روشن مىسازد:1. این کلمات، سخنان حکمتآمیزى است که کمتر نظیرى جز در آیات قرآن و کلمات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دارد. گنجینه گرانبهایى است از درسهاى بسیار آموزنده که دین و دنیاى هر انسانى با آن مرتبط است و گاه جملهاى از آن مىتواند عنوان یک مقالهاى سودمند و یا موضوع یک کتاب گردد و به یقین منطبق ساختن زندگى بر آنها سبب پیشرفت و سربلندى و نجات در دنیا و آخرت است.
2. این کلمات تنها ناظر به موضوع خاصى نیست، بلکه مانند گلستانى است که از مجموعه گلهاى زیبا، معطر و روحنواز تشکیل شده است؛ گاه از معارف الهى سخن مىگوید و گاه از مسائل فقهى و زمانى از مسائل اخلاقى و در مواردى
از مسائل اجتماعى و سیاسى و خلاصه آنچه انسان در شئون مختلف حیات خود به آن نیاز دارد جمله یا جملههایى درباره آن در این کلمات قصار هست.
3. بعضى از این کلمات جمله بسیار جالبى بوده که در لابهلاى یک خطبه یا یک نامه از سوى آن حضرت آمده است؛ ولى به سبب برجستگى آن، بعداً جدا شده و در بخش کلمات قصار جاى گرفته است در حالى که بعضى دیگر به طور مستقل از هر مطلب دیگرى از آن حضرت صادر شده و گاه پاسخ برخى از سؤالات است و به همین دلیل از تنوع خاصى برخوردار است.
4. بخش مهمى از این کلمات به قدرى در افکار عمومى مسلمانان جا افتاده که به صورت ضرب المثل در آمده و هر کس براى اثبات مقصود خود از آن کمک مىگیرد.
5. گرچه این کلمات به عنوان سخنان کوتاه مطرح شده؛ ولى بهندرت بخشهایى در آن است که سخن کوتاه نیست بلکه نسبتاً مفصل و طولانى است مانند استوار دانستن ایمان بر چهار پایه (کلمه 31)، سخن امام به کمیل بن زیاد (کلمه 147) و صفات یکى از دوستان بسیار بزرگوار امام که در کلمه 289 آمده است و گفتار امام درباره وضع دنیا (کلمه 367).
6. بعضى معتقدند تمام این جملههاى کوتاه از خطبه یا نامهاى گرفته شده و در ابتدا به این صورت نبوده است.(1) هر چند اثبات این مطلب احتیاج به تتبّع کامل دارد.
7. جالب اینکه تمام آنچه در این کلمات نورانى و پرمعنا آمده بدون استثنا با موازین عقل و فطرت هماهنگ است و به همین دلیل نیاز به سند خاصى ندارد. به علاوه صدور چنین کلمات والایى معمولًا از غیر امام معصوم عادتا ناممکن است، هرچند در کتاب مصادر نهجالبلاغه براى بسیارى از آنها منابعى غیر از
نهجالبلاغه نیز ذکر شده است.
8. البته کلمات قصار امام امیرالمؤمنین منحصر به آنچه در این بخش از نهجالبلاغه ذکر شده نیست شاهد این سخن کتاب غررالحکم نوشته «شیخ عبدالواحد آمدى» از علماى قرن ششم است که در آن بیش از چهار هزار از کلمات قصار آن حضرت به صورت حروف تهجى و به گونهاى منظم و جالب گردآورى شده است. همچنین در گفتار دانشمندان دیگر مانند «ابن ابىالحدید» بخش دیگرى از کلمات قصار آن حضرت که در نهجالبلاغه نیامده است دیده مىشود.
نامبرده در جلد آخر شرح نهج البلاغه خود حدود یک هزار کلمه دیگر بر این کلمات قصار افزوده که به طور مستقل نیز در سال 1929 میلادى در بیروت به چاپ رسیده است.
شایان توجه اینکه یکى از محققان (مصطفى درایتى) اخیراً در مقدمه کتاب غررالحکم نام گروهى از کسانى که کلمات قصار امام علیه السلام را گردآورى کردهاند و بالغ بر ده نفر مىشوند با ذکر کتابهایشان آورده است و اولین آنها را «جاحظ» از علماى قرن سوم هجرى مىشمرد که کتابش به عنوان مأة کلمة (یکصد کلمه) منتشر شده و آخرین آنها را نویسنده کتاب زبدة الحقایق (مرحوم میر قارى کوکبى گیلانى) ذکر مىکند که کلمات قصار پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و امام على بن ابىطالب علیه السلام در همین کتاب جمعآورى شده است.
این مقدمه را با کلام جالبى از شعبى (از علماى قرن اول و فقیه و شاعر، متوفاى 104) درباره بخشى از کلمات قصار امیرمؤمنان على علیه السلام پایان مىدهیم او مىگوید: «امیرمؤمنان على نُه جمله کوتاه بهصورت ارتجالى و بدون مقدمه بیان فرموده که چشم و چراغ بلاغت و گوهرهاى ناب حکمت است و هیچ کس نتوانسته است حتى مثل یکى از آنها را بیان کند؛ سه جمله درباره مسائل
حکیمانه و سه جمله در مورد مناجات و سه جمله در مورد آداب است.
اما آن سه جملهاى که درباره مناجات است این است که در پیشگاه الهى عرضه داشت: «إِلَهِى کَفَى بِى عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً؛ خدایا براى عزت من همین بس که بنده تو باشم» و «کَفَى بِى فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِى رَبّاً؛ و این افتخار براى من بس است که تو پروردگار من باشى» و «أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِى کَمَا تُحِبُّ؛ تو آن گونه هستى که من دوست دارم مرا نیز آن گونه قرار ده که تو دوست دارى».
و اما سه جملهاى که در موضوعات حکمت آمیز است این است که فرمود: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ؛ ارزش هر کس به اندازه کارهاى خوب و پرارزشى است که مىتواند انجام دهد» و «مَا هَلَکَ امْرُؤٌ عَرَفَ قَدْرَهُ؛ آن کس که قدر و مقام خود را بشناسد هرگز هلاک نمىشود» و «الْمَرْءُ مَخْبُوٌّ تَحْتَ لِسَانِهِ؛ انسان در زیر زبانش پنهان شده است (و شخصیتش هنگام سخن گفتن آشکار مىشود)».
و اما آن سه جمله که درباره آداب اجتماعى است چنین است که فرمود: «امْنُنْ عَلَى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَمِیرَهُ؛ به هر کس مىخواهى نعمت ببخش تا امیر او باشى» و «احْتَجْ إِلَى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَسِیرَهُ؛ به هر کس مىخواهى نیازمند باش تا اسیرش باشى» و «اسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَکُنْ نَظِیرَهُ؛ از هر کس مىخواهى بىنیاز شو تا همسان و همانندش باشى».(2)
1) کتاب تمام نهجالبلاغه، بخش مقدمه، ص 21.
2) خصال شیخ صدوق، ج 2، ص 420؛ بحار الانوار، ج 74، ص 402، ح 23.