و من کتاب له علیهالسلام
لَمّا اسْتُخْلِفَ إلى أُمَراءِ الأَجْنادِ
از نامههاى امام علیه السلام
به فرماندهان لشکر است، در آن هنگام که زمام خلافت را به دست گرفت.(1)
نامه در یک نگاه
امام در این نامه بسیار کوتاه و پرمعنا به عوامل هلاکت گروههایى از اقوام پیشین اشاره مىکند و عامل آن را دو چیز مىشمرد: باز داشتن مردم از حق و تشویق آنها به باطل.
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ، وَأَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ.
ترجمه
اما بعد (از حمد و ثناى الهى) امتهایى که پیش از شما بودند تنها دو چیز مایه هلاکت و بدبختى آنها شد: نخست اینکه آنها مردم را از حقشان باز داشتند، ازاینرو ناچار شدند حق خود را (از طریق رشوه) بهدست آورند نند و دیگر اینکه مردم را به باطل سوق دادند و آنان نیز از آن پیروى کردند.
شرح و تفسیر
دو عامل بدبختى
امام در این نامه کوتاه و پر معنا به فرماندهان لشکرش هشدار مىدهد و عوامل زوال امتهاى پیشین را براى آنها در دو چیز خلاصه مىکند و مىفرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) امتهایى که پیش از شما بودند تنها دو چیز مایه هلاکت و بدبختى آنها شد: نخست اینکه آنها مردم را از حقشان بازداشتند، ازاینرو ناچار شدند حق خود را (از طریق رشوه) به دست آورند و دیگر اینکه مردم را به باطل سوق دادند و آنان نیز از آن پیروى کردند»؛(أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ، وَأَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ).
اشاره به اینکه هنگامى که امیران بلاد و فرماندهان حاضر نشوند حق مردم از طریق صحیح به آنها برسد، مردم براى رسیدن به حق خود از طرق فاسد وارد
مىشوند. در این صورت بازار رشوهخوارى داغ مىگردد و فساد و بىاعتمادى و ظلم همه جا را فرا مىگیرد و امتها در سراشیبى سقوط وارد مىشوند.
دیگر اینکه چون امرا و زمامداران براى رسیدن به اهدافشان از طریق باطل و نادرست وارد شوند مردم نیز به حکم«النَّاسُ عَلى دینِ مُلُوکِهِمْ»به آنان اقتدا کرده و در مسائل مربوط به رابطه آنها با حکومت و رابطه خودشان با یکدگر بهسوى باطل مىروند و تمام روابط اجتماعى به خود شکل باطل مىگیرد و از آنجا که باطل بیراهه است و انسان را به پرتگاه سوق مىدهد، جامعه رو به فنا مىرود.
اما اگر زمامداران حق را به حقدار، خواه قوى باشد یا ضعیف برسانند و براى رسیدن به اهدافشان راه صحیح پیش گیرند نه رشوهخوارى و فساد، جامعه را فرا مىگیرد و نه رابطههاى مردم با حکومت و با خودشان در مسیر باطل مىافتد.جامعه نیز امن و امان مىشود و در مسیر پیشرفت و ترقى قرار خواهد گرفت.نمونه این مطلب را نه تنها در زندگانى پیشینیان همچون فراعنه و نمرودیان مشاهده مىکنیم که در عصر خود نیز همین مطلب را با چشم در روابط میان کشورها ملاحظه مىکنیم.(2)
سخن پایانى بخش نامهها
اکنون که شرح و تفسیر بخش نامههاى امام امیرمؤمنان على علیه السلام پایان مىگیرد با تمام وجود خدا را شکر مىگوییم که توفیق الهى را شامل حال مجموعه ما کرد
و توانستیم این دیْن را تا بدینجا ادا کنیم. امیدواریم براى همه علاقهمندان به اسلام و مکتب اهلبیت علیهم السلام مفید و سودمند باشد و خوانندگان عزیز چه ما باشیم یا نباشیم از ما یاد و در حق ما دعا کنند.
بارالها این خدمت ناچیز را از ما بپذیر و ذخیره روز معاد قرار ده و توفیق عمل به این دستورات گرانبها و برنامههاى حیاتبخش مولا امیرمؤمنان على علیه السلام را به ما و دیگران مرحمت فرما«إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَبِالْإِجَابَةِ جَدِیر»و در اینجا در پیشگاهت سر به سجده شکر مىگذاریم. (همه برادران در اینجا سجده شکر بجا آوردند).
پایان جلد یازدهم
ربیع الأوّل 1430 مطابق اسفند 1387
1) سند نامه:صاحب کتاب مصادر تنها مدرکى که براى این نامه جز نهجالبلاغه ذکر کرده همان است که ابن عبدالبر (از معاصران مرحوم سیّد رضى) در کتاب بهجة المجالس با کمى تفاوت آورده است (مصادر نهجالبلاغه، ج 3، چاپ چهارم).
2) مطابق تفسیرى که در بالا آمد ضمیر جمع «اشْتَرُوهُ» و «اقْتَدَوْهُ» به امتها و مردم باز مىگردد (الناس) هرچند بعضى از شارحان احتمال دیگرى نیز دادهاند که این دو ضمیر به امرا و زمامداران بر گردد ولى بسیار بعید است و در این صورت «اشْتَروْهُ» به معناى «باعُوا» است شبیه آنچه در قرآن درباره برادران یوسف آمده است: «وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ» (یوسف، آیه 20).