جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نامه 75

زمان مطالعه: 4 دقیقه

و من کتاب له علیه‏السلام

إلى‏ مُعاوِیَةَ فی أَوَّلِ ما بُویِعَ لَهُ ذَکَرَهُ الْواقِدی فی کِتابِ «الْجَمَل»

از نامه‏هاى امام علیه السلام‏

است که در آغاز بیعت مردم با آن حضرت براى معاویه نگاشت. این نامه را واقدى در کتاب «الجمل» آورده است.(1)

نامه در یک نگاه‏

با توجّه به اینکه این نامه در آغاز خلافت ظاهرى امیرمؤمنان على علیه السلام و بیعت مردم با آن حضرت نوشته شده هدف از آن این بوده است که از معاویه هرچه‏

زودتر بیعت گرفته شود، زیرا اگر کار به درازا کشد مشکلات مهم‏ترى در پیش خواهد بود.

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى مُعَاوِیَةَ بْنِ أَبِی‏سُفْیَانَ: أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِی فِیکُمْ، وَإِعْرَاضِی عَنْکُمْ، حَتَّى کَانَ مَا لَابُدَّ مِنْهُ وَلَا دَفْعَ لَهُ؛ وَالْحَدِیثُ طَوِیلٌ، وَالْکَلَامُ کَثِیرٌ، وَقَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ، وَأَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ. فَبَایِعْ مَنْ قِبَلَکَ، وَأَقْبِلْ إِلَیَّ فِی وَفْدٍ مِنْ أَصْحَابِکَ. وَالسَّلَامُ.

ترجمه‏

این نامه‏اى است از سوى بنده خدا على امیرمؤمنان به معاویه فرزند ابوسفیان.اما بعد (از حمد و ثناى الهى) (اى معاویه) از اتمام حجتم درباره شما و اعراضم از شما به خوبى آگاهى دارى تا آنجا که آن حادثه‏اى که چاره‏اى از آن نبود واقع شد و راهى براى دفع آن نبود (اشاره به ماجراى قتل عثمان است). این داستان، طولانى است و سخن در اینجا فراوان است. گذشته گذشته است و آینده روى آورده (بنابراین سخن درباره این‏گونه مسائل را بگذار) اکنون تو مأمورى از تمام کسانى که نزد تو هستند براى من بیعت بگیرى(2) و با گروهى از یارانت (براى بیعت مستقیم با من) به سوى من بیا والسلام.

شرح و تفسیر

این نامه پانزدهمین و آخرین نامه‏اى است که در نهج‏البلاغه خطاب به معاویه‏

آمده است و هدف از آن دعوت معاویه در اوّلین فرصت به قبول بیعت با امام بوده است.

در آغاز مى‏فرماید: «این نامه‏اى است از سوى بنده خدا على امیرمؤمنان به معاویه فرزند ابوسفیان»؛(مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى مُعَاوِیَةَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ).

سپس مى‏فرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) (اى معاویه) از اتمام حجتم درباره شما و اعراضم از شما به خوبى آگاهى دارى تا آنجا که آن حادثه‏اى که چاره‏اى از آن نبود واقع شد و راهى براى دفع آن نبود (اشاره به ماجراى قتل عثمان است)»؛(أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِی(3) فِیکُمْ، وَإِعْرَاضِی عَنْکُمْ، حَتَّى کَانَ مَالَا بُدَّ مِنْهُ وَلَا دَفْعَ لَهُ).

امام علیه السلام در این بخش از نامه به‏طور سربسته به مسائل مربوط به قتل عثمان اشاره مى‏کند و تمام بنى‏امیّه و خاندان عثمان را مخاطب قرار مى‏دهد و مى‏فرماید: من تا آنجا که مى‏توانستم تلاش و کوشش کردم چنین حادثه‏اى رخ ندهد، اشتباهات عثمان را به او یادآورى کردم و کرارا به او هشدار دادم و هنگامى که نپذیرفت و من مأیوس شدم او را رها ساختم؛ نتیجه اعمالش دامان او را گرفت و شورش بر ضدش چنان شدید بود که راهى براى جلوگیرى از آن پیدا نمى‏شد، بنابراین من وظیفه خود را به طور کامل انجام دادم که این حادثه واقع نشود ولى چه سود که عثمان و اطرافیانش با من همکارى نکردند.

این سخن به اصطلاح از قبیل دفع دَخْل است، چون امام علیه السلام پیش‏بینى مى‏کرد که معاویه به بهانه خون عثمان از پذیرفتن بیعت صرف‏نظر کند. با این سخن به بهانه‏هاى او پایان داد، هرچند معاویه بعداً از طریق دیگرى وارد شد؛ بى‏آنکه ابتدا امام را در خون عثمان متهم کند قاتلان عثمان را از امام مطالبه کرد و آن را

بهانه‏اى براى سر باز زدن از بیعت قرار داد.

سپس مى‏افزاید: «این داستان، طولانى است و سخن در اینجا فراوان است.گذشته گذشته است و آینده روى آورده (بنابراین سخن درباره این‏گونه مسائل را بگذار) اکنون تو مأمورى از تمام کسانى که نزد تو هستند براى من بیعت بگیرى و با گروهى از یارانت (براى بیعت مستقیم با من) به سوى من بیا. والسلام»؛(وَالْحَدِیثُ طَوِیلٌ، وَالْکَلَامُ کَثِیرٌ، وَقَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ، وَأَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ. فَبَایِعْ مَنْ قِبَلَکَ، وَأَقْبِلْ إِلَیَّ فِی وَفْدٍ(4) مِنْ أَصْحَابِکَ. وَالسَّلَامُ).

اشاره به اینکه فعلا مشکل مهم مسلمانان مسأله بیعت و تحکیم پایه‏هاى حکومت اسلامى است؛ مسائل فرعى را باید براى وقت دیگر گذارد. باید با یارانت به‏طور دسته جمعى به صفوف مسلمانان بپیوندى که همه (جز اندکى) با من بیعت کردند.

جمله‏«أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَأَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ»شبیه چیزى است که ما مى‏گوییم: گذشته‏ها گذشته و باز نمى‏گردد؛ آنچه مهم است مسائل امروز و آینده است که باید براى آن فکرى کرد.

جمله‏«فَبَایِعْ مَنْ قِبَلَکَ»اشاره به این است که تو از طرف من با یارانت بیعت کن.


1) سند نامه:همان‏گونه که در عنوان آمده است مرحوم سیّد رضى این نامه را از کتاب الجمل واقدى (محمد بن عمر بن واقد المدائنى متوفاى 207) گرفته است. قابل توجّه اینکه «واقدى» از کسانى است که خطبه‏هاى امیرمؤمنان على علیه السلام و سخنان آن حضرت را گردآورى کرده است (مصادر نهج‏البلاغه، ج 3، ص 477). به گفته «ابن ندیم» واقدى شیعه بود، هرچند در برابر مخالفان متعصب تقیه مى‏کرد. از او نقل شده است که على علیه السلام از معجزات رسول خداست، همچون عصا براى موسى و زنده کردن مردگان براى عیسى بن مریم. او اهل مدینه بود سپس به بغداد منتقل شد و در عصر مأمون به منصب قضاوت رسید. او اطلاعات وسیعى از تاریخ اسلام و همچنین حدیث و فقه و احکام و اخبار داشت (مصادر نهج‏البلاغه، ج 1، ص 57).

2) این نکته قابل توجّه است که بیعت در لغت عرب امرى طرفینى است؛ همان‏گونه که بیعت کردن از سوى‏مردم با پیغمبر اکرم در قرآن مطرح شده، بیعت کردن از سوى پیغمبر نیز مطرح است؛ یعنى هم به بیعت و هم به قبول بیعت هر دو بیعت کردن اطلاق شده است. این معنا در آیه 12 سوره ممتحنه در مورد بیعت زنان با پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله به خوبى منعکس است‏.

3) «إعذار» به معناى اتمام حجت است‏.

4) «وفد» به معناى گروه است‏.