و من کتاب له علیهالسلام
کَتَبَهُ بَیْنَ رَبیعَةَ وَالْیَمَنِ وَنُقِلَ مِنْ خَطِّ هِشام بْنِ الْکَلْبی
از عهدنامههاى امام علیه السلام
براى قبیله ربیعه و یمن مىباشد که از خط هشام بن کلبى نقل شده است.(1)
نامه در یک نگاه
همانگونه قبلا اشاره شد این کلام، متن پیماننامهاى است که حضرت على علیه السلام براى اهل یمن و طایفه ربیعه نگاشته و مفاد آن این است که آنها باید
دعوت قرآن را بپذیرند و هرکس آنها را به سوى قرآن فرا خواند اجابت کنند و همه با هم در برابر مخالفان متحد باشند و یکدیگر را یارى دهند و با هیچ عذر و بهانهاى این پیمان را نشکنند. منظور از اهل یمن همان طایفه قحطان بودند که در آنجا مىزیستند و ربیعه از طایفه عدنان بودند.
ابن ابىالحدید در اینجا سخنى دارد که شایان دقت است. او مى گوید در حدیثى وارد شده است:«کُلُّ حِلفٍ کانَ فِى الْجاهِلِیَّةِ فَلا یَزیدُهُ الإسْلامُ إلّاشِدَّةً وَلا حِلْفَ فِى الْإسلام؛هر پیمانى که در جاهلیت بسته شد (و هدف والایى را در بر داشت) در اسلام به قوت خود باقى، بلکه قوىتر خواهد بود؛ ولى در اسلام پیمانى وجود ندارد».
مطابق این سخن پیماننامه مورد بحث زیر سؤال مىرود؛ ولى ابن ابىالحدید در اینجا مىافزاید: «کار امیرمؤمنان على علیه السلام بر این خبر واحد ترجیح دارد و باید از آن پیروى نمود. به خصوص اینکه عرب بعد از اسلام بارها پیمانهایى برقرار ساخت که در کتب تاریخ شرح آن آمده است».(2)
افزون بر این، حدیث مزبور با فعل پیغمبر اکرم نیز سازگار نیست، زیرا همه مىدانیم که پیامبر در حدیبیه پیمانى با مشرکان برقرار ساخت و شاید به همین دلیل است که بعضى مىگویند حدیث مزبور بعد از جریان فتح مکه بوده است. به هر حال این حدیث قابل اعتماد به نظر نمىرسد، زیرا در تاریخ تمام امتها و ملتها حوادثى پیش مىآید که آنها را ناگزیر به پیمان بستن با مخالفان خود مىکند.
هَذَا مَا اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَهْلُ الْیَمَنِ حَاضِرُهَا وَبَادِیهَا، وَرَبِیعَةُ حَاضِرُهَا وَبَادِیهَا، أَنَّهُمْ عَلَى کِتَابِ اللَّهِ یَدْعُونَ إِلَیْهِ، وَیَأْمُرُونَ بِهِ، وَیُجِیبُونَ مَنْ دَعَا إِلَیْهِ وَأَمَرَ بِهِ، لَایَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً، وَلَا یَرْضَوْنَ بِهِ بَدَلًا، وَأَنَّهُمْ یَدٌ وَاحِدَةٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ ذَلِکَ وَتَرَکَهُ، أَنْصَارٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ. دَعْوَتُهُمْ وَاحِدَةٌ، لَایَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ لِمَعْتَبَةِ عَاتِبٍ، وَلَا لِغَضَبِ غَاضِبٍ، وَلَا لِاسْتِذْلَالِ قَوْمٍ قَوْماً، وَلَا لِمَسَبَّةِ قَوْمٍ قَوْماً! عَلَى ذَلِکَ شَاهِدُهُمْ وَغَائِبُهُمْ، وَسَفِیهُهُمْ وَعَالِمُهُمْ، وَحَلِیمُهُمْ وَجَاهِلُهُمْ. ثُمَّ إِنَّ عَلَیْهِمْ بِذَلِکَ عَهْدَ اللَّهِ وَمِیثَاقَهُ إِنَّ عَهْدَ اللَّهِ کَانَ مَسْئُولًا. وَکَتَبَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
ترجمه
این پیمانى است که اهل یمن؛ شهرنشینها و بیاباننشینهایش و (قبیله) ربیعه اعم از شهرنشین و بیابانگرد بر آن اتفاق کردند که به آنچه در قرآن است پایبند باشند و به سوى آن دعوت کنند و به آن امر نمایند و هرکس آنها را به قرآن فرا خواند و امر کند دعوت او را اجابت نمایند. آن را به هیچ بهایى نفروشند و چیزى را به جاى آن نپذیرند.
آنها باید در برابر کسى که با این پیمان مخالفت کند متحد باشند و او را ترک گویند و (نیز) یکدیگر را یارى کنند (همچنین) همه یک صدا باشند و (در نهایت) هرگز پیمان خود را به سبب سرزنش سرزنشکنندهاى و یا خشم کسى و یا خوار کردن و دشنام دادن به یکدیگر نشکنند. بر این عهد و پیمان، حاضران و غائبان، کمخردان و عالمان، عاقلان و جاهلان همه متحد خواهند بود. آنها با
این پیمان در برابر پیمان الهى و میثاق او مسئولاند (همانگونه که قرآن مجید مىگوید:) «پیمان الهى مورد بازخواست قرار خواهد گرفت». این عهدنامه را على بن ابى طالب نوشته است.
شرح و تفسیر
پیمانى با دو قبیله بزرگ
این پیماننامه که امام علیه السلام در میان این دو قبیله بزرگ از مسلمانان برقرار ساخته به یقین براى پایان دادن به اختلافاتى بوده که در میان آنها وجود داشته است؛ ولى مفسّران نهجالبلاغه درباره اینکه که این اختلاف از کجا سرچشمه گرفته ساکتاند. تنها مرحوم مغنیه در فى ظلال نوشته است که بین این دو قبیله در زمان جاهلیت دشمنىها و جنگهایى بود که اسلام به آنها پایان داد و تألیف قلوب کرد و امام با این پیماننامه بر آن تأکید نهاد.(3) ولى بعید به نظر نمىرسد که پس از اسلام نیز درگیرىهایى داشتهاند تا نیاز به نوشتن چنین پیمانى باشد.
به هر حال امام علیه السلام در آغاز این عهدنامه مىفرماید: «این پیمانى است که اهل یمن؛ شهرنشینها و بیاباننشینهایش و (قبیله) ربیعه اعم از شهرنشین و بیابانگرد بر آن اتفاق کردند که به آنچه در قرآن است پایبند باشند و بهسوى آن دعوت کنند و به آن امر نمایند و هرکس آنها را به قرآن فرا خواند و امر کند دعوت او را اجابت نمایند. آن را به هیچ بهایى نفروشند و چیزى را به جاى آن نپذیرند»؛(هَذَا مَا اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَهْلُ الْیَمَنِ(4) حَاضِرُهَا(5)
وَبَادِیهَا(6)، وَرَبِیعَةُ(7) حَاضِرُهَا وَبَادِیهَا، أَنَّهُمْ عَلَى کِتَابِ اللَّهِ یَدْعُونَ إِلَیْهِ، وَیَأْمُرُونَ بِهِ،وَیُجِیبُونَ مَنْ دَعَا إِلَیْهِ وَأَمَرَ بِهِ، لَایَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً، وَلَا یَرْضَوْنَ بِهِ بَدَلًا)
در واقع امام علیه السلام زیربناى این عهدنامه و عامل اصلى وحدت و اتحاد را قرآن مجید شمرده است؛ چیزى که هیچ مسلمانى در آن بحث و اختلاف و گفتوگو ندارد.
ولى نه تنها با خواندن الفاظ قرآن، بلکه پذیرش دعوت قرآن و گردن نهادن به اوامر آن و ترجیح ندادن چیزى بر آن را پذیرا باشند.
به تعبیر دیگر امام علیه السلام درباره این حلقه اتصال مسلمانان؛ یعنى قرآن مجید بر پنج مطلب تأکید مىکند: نخست اینکه همگان را به سوى قرآن فرا بخوانیم و دیگر اینکه به عمل کردن به قرآن امر نماییم و از سوى سوم اگر کسى ما را به قرآن و عمل به آن فرا خواند پذیرا شویم و چهارم اینکه اگر منافع شخصى ما با قرآن هماهنگ نبود قرآن را فداى منافع شخصى خود نکنیم و پنجم اینکه هیچ چیز را جانشین قرآن ندانیم.
جمله«لَا یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً»معناى ظاهرى آن این است که بهایى با قرآن نخرند در حالى که منظور این است که قرآن را به بهایى نفروشند. این تعبیر و این جابجایى بین ثمن و مثمن در کلمات عرب دیده شده و در قرآن مجید نیز وارد شده است آنجا که مىفرماید: ««وَلا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلًا»؛ آیات مرا به بهاى ناچیزى نفروشید».(8) که مفهوم اصلىاش این است که آیات مرا به بهاى اندکى نخرید.آنگاه امام بعد از دعوت به قرآن به عنوان عامل اصلى وحدت بر چهار امر تأکید مىنهد و مىفرماید: «آنها باید در برابر کسى که با این پیمان مخالفت کند
متّحد باشند و او را ترک گویند و (نیز) یکدیگر را یارى کنند (همچنین) همه یک صدا باشند و (در نهایت) هرگز پیمان خود را به سبب سرزنش سرزنشکنندهاى و یا خشم کسى و یا خوار کردن و دشنام دادن به یکدیگر نشکنند»؛(وَأَنَّهُمْ یَدٌ وَاحِدَةٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ ذَلِکَ وَتَرَکَهُ، أَنْصَارٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: دَعْوَتُهُمْ وَاحِدَةٌ، لَا یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ لِمَعْتَبَةِ(9) عَاتِبٍ، وَلَا لِغَضَبِ غَاضِبٍ، وَلَا لِاسْتِذْلَالِ قَوْمٍ قَوْماً، وَلَالِمَسَبَّةِ(10) قَوْمٍ قَوْماً عَلَى ذَلِکَ).
تمام این چهار دستور برگرفته از قرآن مجید است:
در یکجا مىفرماید: ««وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَلا تَفَرَّقُوا»؛ همگى به ریسمان خدا [/ قرآن و هرگونه وسیله وحدت الهى] چنگ زنید، و پراکنده نشوید».(11)
در جاى دیگر مىفرماید: ««تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوى»؛ (همواره) در راه نیکى و پرهیزگارى به یکدیگر کمک کنید».(12)
همچنین مىفرماید: ««إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَالَّذینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض»؛ کسانى که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد کردند و کسانى که (به مؤمنان مهاجر) پناه دادند و یارى نمودند، آنها پشتیبان یکدیگرند».(13)
نیز مىفرماید: ««وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَلا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها»؛ و هنگامى که با خدا عهد بستید به عهد او وفا کنید، و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید».(14)
در ضمن امام علیه السلام انگیزههاى نقض عهد را در چهار چیز خلاصه فرموده است: سرزنش سرزنشکنندگان، خشم افرادى که در برابر این پیمانِ وحدت خشمگین هستند و طرفدار اختلاف و جنگاند و یا خشمى که در میان دوستان واقع مىشود که هیچ یک از این امور، نباید منشأ بر هم زدن پیمان شود و یا اگر گروهى گروه دیگر را خوار بشمرند نباید منشأ پیمان شکنى گردد و نیز اگر به سبب مسایلى شخصى، گروهى به گروه دیگر دشنام دادند این گونه امور نباید به حریم پیمان وارد شود و به آن لطمهاى بزند.
سپس امام علیه السلام بر این نکته تأکید مىورزد که این پیمان براى همه حجت و واجبالاجراست مىفرماید: «بر این عهد و پیمان، حاضران و غائبان، کمخردان و عالمان، عاقلان و جاهلان همه متحد خواهند بود»؛(شَاهِدُهُمْ وَغَائِبُهُمْ، وَسَفِیهُهُمْ وَعَالِمُهُمْ، وَحَلِیمُهُمْ(15) وَجَاهِلُهُمْ).
اشاره به اینکه وقتى نخبگان و افراد سرشناس دو طایفه آمدند و بر مطلبى توافق کردند و عهدنامهاى نوشتند این عهدنامه براى همه لازم العمل است.همانگونه که در تمام دنیا و در میان تمام اقوام عهد و پیمانها به همین صورت منعقد مىشود؛ چنان نیست که همه افراد حاضر شوند و پاى آن را امضا کنند.
آنگاه امام علیه السلام در پایان این عهدنامه مىفرماید: «آنها با این پیمان در برابر پیمان الهى و میثاق او مسئولاند (همانگونه که قرآن مجید مىگوید:) پیمان الهى مورد بازخواست قرار خواهد گرفت»؛(ثُمَّ إِنَّ عَلَیْهِمْ بِذَلِکَ عَهْدَ اللَّهِ وَمِیثَاقَهُ إِنَّ عَهْدَ اللَّهِ کَانَ مَسْئُولًا).
اشاره به اینکه گرچه این پیمان میان دو قبیله «ربیعه» و «یمن» منعقد شده؛ ولى در واقع نوعى پیمان الهى است، زیرا آنها در پیشگاه خدا متعهد شدهاند که این
پیمان را نشکنند و به آن وفادار باشند.
جمله«إنّ عهداللَّه کان مسئولًا»برگرفته از آیه 15 سوره احزاب است آنجا که مىفرماید: ««وَلَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَکانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا»؛ با اینکه آنان قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند، و عهد الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و در برابر آن مسئولاند)».(16)
سپس امام علیه السلام در پایان این عهدنامه براى تأکید و تحکیم پایههاى آن مىفرماید: «این عهدنامه را على بن ابى طالب نوشته است»؛(وَکَتَبَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ)
نکتهها
1. چگونگى برقرار ساختن پیمانها در گذشته و حال
پیمان در میان دو قبیله یا دو گروه اجتماعى یا دو کشور هنگامى پذیرفتنى است که از سوى همه آحاد آن دو گروه پذیرفته شود. از آنجا که حضور همه آنها به هنگام انعقاد پیمان عادتاً غیر ممکن است باید نمایندگانشان این کار را به عهده گیرند.
امروزه نمایندگانى که از طریق انتخابات براى اینگونه مسئولیتها انتخاب شدهاند عهدهدار عقد پیمان مىشوند و حضور آنها به منزله حضور جمیع افرادى است که در طرف پیمان هستند؛ ولى در گذشته که چنین انتخاباتى نبود رؤساى قبایل و سرشناسها و افراد برجسته و معتبر آنها که به صورت یک نوع انتخاب طبیعى در میان آن گروه ظاهر شده بودند عهدهدار عقد پیمان مىشدند و به همین دلیل امام علیه السلام در آغاز این پیماننامه مىفرماید: «این پیمان مورد قبول تمام اهل
یمن و ربیعه است حاضران آنها و عاقل و جاهل را فرا مىگیرد» و به این ترتیب یک نوع پیمان الهى و مردمى محسوب مىشود و در واقع نوعى مردم سالارى دینى است.
2. احترام به پیمانها
شایان توجّه است که همیشه در میان اقوام و قبایل مختلف تنشهایى وجود دارد که از تخلّفات کوچک و بىمهرىها و گاه درگیرى بعضى از افراد و حتى گاهى سوء ظنها ناشى مىشود. اگر بنا باشد این امور پیمانها را متزلزل سازد هیچ پیمانى دوام پیدا نخواهد کرد.
امام علیه السلام با تدبیر والایى که دارد، در این عهدنامه مخصوصاً به این مسأله توجّه داده است که سرزنشها و خشمها و سخنان ناروا هرگز نباید سبب سست شدن پیمانها گردد و اگر همه مردم به این نکته توجّه داشته باشند و در برابر این مسائل جزئى که همیشه وجود داشته و خواهد داشت خویشتن دارى و تحمل کنند پیمانها به این آسانى شکسته نخواهد شد.
براى اطلاع بیشتر به نکتهاى که ذیل بخش بیست و ششم از نامه مالک اشتر تحت عنوان وفاى به عهد و پیمان نوشتهایم مراجعه شود.
1) سند نامه:همانگونه که در عنوان آمده این قسمت از نامه امام نیست، بلکه متن پیمانى است که حضرت براى دو قبیله از قبایل عرب نگاشته است. صاحب کتاب مصادر نهجالبلاغه در ذیل آن چنین مىنویسد که سید رضى مشکل بحث و گفتوگو درباره مصدر اصلى این پیماننامه را براى ما حل کرده، زیرا با صراحت مىگوید: آن را از خط «هشام بن کلبى» نقل کرده است.نویسنده مزبور در پاورقى کتابش «هشام بن کلبى» را چنین معرفى مىکند که نام او «هشام بن محمد» است و از عالمان به تاریخ عرب و اخبار و نسبهاى آنهاست. او یکى از کسانى است که سخنان و خطبههاى امیرمؤمنان على علیه السلام را پیش از سیّد رضى گردآورى کرده بود و در سنه 205 یا 206 چشم از جهان فرو بسته است (در واقع او از معاصران امام على بن موسىالرضا علیه السلام بوده است)، (مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 465).
2) شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج 18، ص 67.
3) فى ظلال نهجالبلاغه، ج 4، ص 196.
4) «یمن» سرزمینى است در جنوب جزیرة العرب که محل ظهور یکى از تمدنهاى بسیار کهن است. این واژهبه تمام فرزندان «قحطان» که چند قبیله را تشکیل مىدهند نیز اطلاق مىشود و عبارت بالا بیشتر ناظر به معناى دوم است، زیرا در مقابل قبیله «ربیعه» قرار گرفته است.
5) «حاضر» به افراد شهرنشین گفته مىشود که در شهر حضور دارند.
6) «بادى» به ساکنان بادیه و بیاباننشینها اطلاق مىگردد.
7) «ربیعة» نام فرزند «نزار بن معد بن عدنان» است و قبایلى از او سرچشمه گرفتهاند.
8) بقره، آیه 41.
9) «مَعْتِبَة» به معناى سرزنش از ریشه «عتاب» به معناى سرزنش کردن گرفته شده است.
10) «مَسَبَّة» از ریشه «سبّ» بر وزن «حد» به معناى دشنام و بدگویى گرفته شده است.
11) آل عمران، آیه 103.
12) مائده، آیه 2.
13) انفال، آیه 72.
14) نحل، آیه 91.
15) «حلیم» به معناى عاقل، از ریشه «حُلم» بر وزن «ظلم» و «حُلُم» بر وزن «نهم» به معناى عقل گرفته شده است.
16) مسئولیت عهد بر عهده انسان است و اینکه در آیه آمده است عهد مسئول است به تقدیر «عنه» است: (مسؤول عنه).