و من کتاب له علیهالسلام
إلى قُثَمِ بْنِ الْعَبَّاسِ(1) وَهُوَ عامِلُهُ عَلى مَکَّةَ
از نامههاى امام علیه السلام
به قثم بن العباس فرماندار مکه است.(2)
نامه در یک نگاه
این نامه در واقع از سه بخش تشکیل شده است: بخش اوّل دستوراتى است
که امام به «قثم بن العباس» والى مکه مىدهد که با مردم به خوبى رفتار کند و آموزشهاى لازم را به آنها بدهد و احکام الهى را براى آنها روشن سازد.
در بخش دوم دستوراتى درباره اموال بیتالمال مىدهد که بخشى از آن را به نیازمندان و ارباب حاجت اختصاص دهد و مازاد را براى امام ارسال دارد تا در مصارف شرعیه هزینه کند.
در بخش سوم دستور خاصى به ساکنان مکه و مالکان خانههاى این شهر مىدهد و مىفرماید: به آنها دستور بده از کسانى که در خانههاى آنها (در ایام حج و زیارت خانه خدا) ساکن مىشوند اجرتى نگیرند و رایگان در اختیار آنها بگذارند. در این مورد به آیهاى از قرآن مجید نیز استناد فرموده است.
أَمَّا بَعْدُ، فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ، وَاجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ، فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِیَ، وَعَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَذَاکِرِ الْعَالِمَ. وَلَا یَکُنْ لَکَ إِلَى النَّاسِ سَفِیرٌ إِلَّا لِسَانُکَ، وَلَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُکَ. وَلَا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِکَ بِهَا، فَإِنَّهَا إِنْ ذِیدَتْ عَنْ أَبْوَابِکَ فِی أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِیمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا. وَانْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مَالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَکَ مِنْ ذَوِی الْعِیَالِ وَالْمَجَاعَةِ، مُصِیباً بِهِ مَوَاضِعَ الْفَاقَةِ وَالْخَلَّاتِ، وَمَا فَضَلَ عَنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ إِلَیْنَا لِنَقْسِمَهُ فِیمَنْ قِبَلَنَا. وَمُرْ أَهْلَ مَکَّةَ أَلَّا یَأْخُذُوا مِنْ سَاکِنٍ أَجْراً، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ:«سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَالْبادِ» فَالْعَاکِفُ: الْمُقِیمُ بِهِ، وَالْبَادِی: الَّذِی یَحُجُّ إِلَیْهِ مِنْ غَیْرِ أَهْلِهِ. وَفَّقَنَا اللَّهُ وَإِیَّاکُمْ لِمَحَابِّهِ، وَالسَّلَامُ.
ترجمه
اما بعد (از حمد و ثناى الهى) مراسم حج (و زیارت خانه خدا را به نحو احسن) براى مردم برپا دار. ایام اللَّه و روزهاى الهى را به آنها یادآور شو. صبح و عصر براى رسیدگى به امور مردم جلوس کن، حکم الهى را براى کسانى که پرسش دینى دارند بیان کن، جاهلان را تعلیم ده و با دانشمندان مذاکره نما و نباید در میان تو و مردم واسطه و سفیرى جز زبانت و حاجب و دربانى جز چهرهات باشد. افرادى را که به تو حاجت دارند از ملاقات با خویش محروم مساز، چرا که اگر آنها در ابتدا از در خانهات رانده شوند بعداً براى حل مشکلاتشان تو را نخواهند ستود و درباره اموالى که نزد تو از مال اللَّه جمع شده دقت کن و آن را به مصرف عیالمندان و گرسنگانى که نزد تو هستند برسان آنگونه که دقیقاً به دست
فقرا و نیامندان برسد و ما زاد آن را نزد ما بفرست تا میان نیازمندانى که در اینجا هستند تقسیم کنیم.
به مردم مکه دستور ده تا از کسانى که در این شهر مسکن مىگزینند اجاره بها نگیرند، زیرا خداوند سبحان مىفرماید: «و در این سرزمین «عاکف» و «بادى» یکسانند؛ منظور از «عاکف» کسى است که در آن سرزمین اقامت دارد و منظور از «بادى» کسى است که از غیر اهل مکه براى حج به مکه مىآید. خداوند ما و شما را توفیق انجام اعمالى دهد که موجب رضا و محبّت اوست والسلام.
شرح و تفسیر
ضرورت رسیدگى به نیازمندان و امور مربوط به حج
گرچه مخاطب در این نامه «قثم بن عباس» فرماندار مکه است(3) ولى دستورات جامعى در آن داده شده که قسمت عمده آن شامل حال همه مدیران در سطوح مختلف اجتماعى مىشود و سزاوار است همه گوش جان به آن بسپارند و آنها را به کار بندند.
در بخش اوّل این نامه چند دستور مهم به او مىدهد. نخست مىفرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) مراسم حج (و زیارت خانه خدا را به نحو احسن) براى مردم برپا دار»؛(أَمَّا بَعْدُ، فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ).
مىدانیم مراسم حج اگر با مدیریت صحیح انجام شود هم بجا آورندگان حج خاطره خوبى از این عبادت پرفیض مىبرند و هم آثار و برکاتى براى همه مسلمانان دارد، زیرا این برنامه همانگونه که در روایات فلسفه احکام آمده است، براى تقویت پایههاى آیین اسلام است:«وَالْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدِّینِ».(4)
دومین دستورى که امام به او مىدهد این است که مىفرماید: «ایام اللَّه و روزهاى الهى را به آنها یادآور شو»؛(وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ).
این تعبیر برگرفته از آیهاى است که در سوره ابراهیم آیه 5 آمده است که خداوند خطاب به موسى مىفرماید: بنىاسرائیل را به یاد «ایام اللَّه» بینداز.مفسّران براى «ایاماللَّه» تفسیرهاى متعددى ذکر کردهاند از جمله اینکه: منظور از آن روزهاى درخشان و پربارى است که در تاریخ امتها به وجود آمده و نعمتهاى الهى شامل حال امتها شده و یادآورى آن روح تازهاى به انسانها مىدهد و انگیزه حرکت جدید مىشود. بعضى نیز گفتهاند: منظور روزهاى سختى است که بر بعضى از امتها گذشته و گرفتار عذاب شدید الهى شدهاند و یادآورى آن مایه بیدارى و بازگشت به سوى حق است.
این احتمال نیز هست که واژه «ایام اللَّه» همه این ایام را شامل شود، همانگونه که در حدیثى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مىخوانیم:«أَیَّامُ اللَّهِ نَعْمَاؤُهُ وَبَلَاؤُهُ وَمَثُلَاتُهُ سُبْحَانَه؛ایام اللَّه روزهاى نعمت خداوند و آزمایشهاى او بهوسیله بلاهاست».(5)
به یقین یادآورى این روزها تأثیر فراوانى در تربیت نفوس و تهذیب ارواح و هدایت مردم به صراط مستقیم دارد.
سومین دستورى را که آن حضرت به «قثم بن عباس» مىدهد این است که مىفرماید: «صبح و عصر براى رسیدگى به امور مردم جلوس کن، حکم الهى را براى کسانى که پرسش دینى دارند بیان کن، جاهلان را تعلیم ده و با دانشمندان مذاکره نما»؛(وَاجْلِسْ لَهُمُالْعَصْرَیْنِ(6)، فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِیَ، وَعَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَذَاکِرِ الْعَالِمَ).
اشاره به اینکه نباید در قصر فرماندارى بروى و درها را به روى خود ببندى و از مردم بیگانه شوى؛ تو باید صبح و عصر با مردم در تماس باشى و سه مشکل
را حل کنى: نخست به سؤالات دینى پاسخ دهى. دوم جاهلان را علم بیاموزى و دیگر اینکه با عالمان و دانشمندان به گفتوگو بنشینى و مسائل پیچیده دینى را به کمک آنها حل کنى و براى انجام امور مهم منطقه حکومت خود از آنان مشورت بطلبى.
این دستور امام نشان مىدهد که «قثم بن عباس» مردى دانشمند و صاحب نظر در مسائل دینى بوده که هم به سؤالات دینى مردم پاسخ مىگفته و هم مجلس درس براى جاهلان تشکیل مىداده است و نیز نشان مىدهد که در محیط فرماندارى او عالمان دیگرى هم بودهاند که امام تشکیل مجالس مشورتى را با آنان لازم مىشمرد.
آنگاه در دستور چهارمى مىفرماید: «نباید در میان تو و مردم واسطه و سفیرى جز زبانت و حاجب و دربانى جز چهرهات باشد»؛(وَلَا یَکُنْ لَکَ إِلَى النَّاسِ سَفِیرٌ إِلَّا لِسَانُکَ، وَلَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُکَ).
این سخن تأکید بیشترى است بر آنچه در دستور پیش است و اشاره به این حقیقت که حل مشکلات مردم و اداره امور کشور با پیام و پیغام میسر نمىشود، بلکه رئیس حکومت باید با مردم در تماس مستقیم باشد و حضورا مشکلات را دریابد و به حل آنها بپردازد.
در دستور پنجم که باز هم تأکید بیشترى بر دستورات پیشین است مىفرماید:«افرادى را که به تو حاجت دارند از ملاقات با خویش محروم مساز، چرا که اگر آنها در ابتدا از در خانهات رانده شوند بعداً براى حل مشکلاتشان تو را نخواهند ستود»؛(وَلَا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِکَ بِهَا، فَإِنَّهَا إِنْ ذِیدَتْ(7) عَنْ أَبْوَابِکَ فِی أَوَّلِوِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِیمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا).
این همان چیزى است که روانشناسان امروز بعد از مطالعات خود به آن
رسیدهاند که ملاقات چهره به چهره تأثیر فوقالعادهاى در جذب افراد و فرونشاندن آتش خشم آنها و برآوردن حاجاتشان دارد.
شبیه همین معنا در نامه مالک اشتر (نامه 53) آمده است آنجا که مىفرماید:«وَأَمَّا بَعْدُ فَلَا تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَکَ عَنْ رَعِیَّتِکَ فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلَاةِ عَنِ الرَّعِیَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّیقِ وَقِلَّةُ عِلْمٍ بِالْأُمُورِ؛و اما بعد هیچ گاه خود را در زمانى طولانى از رعایا پنهان مدار زیرا پنهان ماندن زمامداران از چشم رعایا موجب نوعى محدودیت و کماطلاعى نسبت به امور (کشور) مىشود».
آنگاه امام در ششمین دستور مىفرماید: «درباره اموالى که نزد تو از مالاللَّه جمع شده دقت کن و آن را به مصرف عیالمندان و گرسنگانى که نزد تو هستند برسان آنگونه که دقیقا به دست فقرا و نیازمندان برسد و ما زاد آن را نزد ما بفرست تا میان نیازمندانى که در اینجا هستند تقسیم کنیم»؛(وَانْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مَالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَکَ مِنْ ذَوِی الْعِیَالِ وَالْمَجَاعَةِ، مُصِیباً بِهِ مَوَاضِعَ الْفَاقَةِ وَالْخَلَّاتِ(8)، وَمَا فَضَلَ عَنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ إِلَیْنَا لِنَقْسِمَهُ فِیمَنْقِبَلَنَا).
این تعبیر نشان مىدهد که اموال خراجیه و زکات که از یک محل گردآورى مىشود باید بخش مهمى از آن صرف نیازمندان محل گردد و آنچه اضافه مىماند به مرکز حکومت ارسال تا در نیازمندىهاى آن مرکز صرف شود.
البتّه ممکن است سؤال شود که پس چگونه در حالات پیامبراکرم صلى الله علیه و آله مىخوانیم:«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یَقْسِمُ صَدَقَةَ أَهْلِ الْبَوَادِی فِی أَهْلِ الْبَوَادِی وَصَدَقَةَ أَهْلِ الْحَضَرِ فِی أَهْلِ الْحَضَرِ؛رسول خدا زکات بادیه نشینان را در میان محرومان آنها تقسیم مىکرد و زکات شهرنشینان را در میان محرومان آنها».(9) یعنى به جاى
دیگر منتقل نمىکردند؟
جوابش این است که صدقه در این روایت به معناى زکات است در حالى که در محل بحث، بخش مهمى از اموال بیتالمال را مالالخراج تشکیل مىدهد و آن تعلق به همه مسلمانان دارد، بنابراین نظر امام در این نامه تنها به زکات نیست و تعبیر به«مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مالِ اللَّهِ»شامل همه اینها مىشود و لذا بخشى از آن را باید در محل و بخشى را در مرکز حکومت صرف کرد.
تفاوت«ذَوِی الْعِیَالِ»با«الْمَجَاعَةِ»این است که در دومى تنها به گرسنگان اشاره مىکند؛ خواه عیالاتى داشته باشند یا نه و عنوان اوّل اشاره به کسانى است که افرادى تحت تکفل دارند و براى غذا یا مسکن و نظیر آن نیازمندند.
تفاوت«مَوَاضِعَ الْفَاقَةِ»و«الْخَلَّاتِ؛مواضع الخلات» این است که «فاقه» فقر شدیدترى را بیان مىکند. اشاره به اینکه تمام اصناف فقرا و نیازمندان را باید در نظر بگیرند و هر کدام را به تناسب حاجاتشان بهرهاى از مال اللَّه بدهند.
سرانجام در هفتمین و آخرین دستور مىفرماید: «به مردم مکه دستور ده تا از کسانى که در این شهر مسکن مىگزینند اجاره بها نگیرند، زیرا خداوند سبحان مىفرماید: «و در این سرزمین «عاکف» و «بادى» یکسانند»؛(وَمُرْ أَهْلَ مَکَّةَ أَلَّا یَأْخُذُوا مِنْ سَاکِنٍ أَجْراً، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ:«سَواءً الْعاکِفُ(10) فِیهِ وَالْبادِ(11)»).
آنگاه به تفسیر واژه «العاکف» و «الباد» مىپردازد و مىفرماید: «منظور از «عاکف» کسى است که در آن سرزمین اقامت دارد و منظور از «بادى» کسى است که از غیر اهل مکه براى حج به مکّه مىآید»؛(فَالْعَاکِفُ: الْمُقِیمُ بِهِ، وَالْبَادِی: الَّذِی
یَحُجُّ إِلَیْهِ مِنْ غَیْرِ أَهْلِهِ).
آنگاه امام نامه خود را به عنوان حسن ختام با دعاى جامع و کوتاهى پایان مىدهد و مىفرماید: «خداوند ما و شما را توفیق انجام اعمالى دهد که موجب رضا و محبّت اوست والسلام»؛(وَفَّقَنَا اللَّهُ وَإِیَّاکُمْ لِمَحَابِّهِ(12) وَالسَّلَامُ).
نکته
آیا استفاده از خانههاى مکه براى همه مباح است؟
ظاهر عبارت امام در این نامه در بدو نظر این است که اهل مکه حق ندارند از زوار بیت اللَّه که از خارج این شهر مىآیند مال الاجارهاى در برابر سکونت در خانههاى مکه دریافت کنند. در اینکه آیا این حکم به عنوان حرمت است یا کراهت در میان فقهاى شیعه و اهل سنّت اختلاف نظر وجود دارد.
بعضى از فقهاى اهل سنّت؛ مانند «مالک» و «ابو حنیفه» این امر را جایز ندانستهاند، ولى «شافعى» قائل به جواز است و از «احمد حنبل» نیز دو روایت نقل شده است که گفتهاند صحیحتر همان روایت منع است.
در میان فقهاى شیعه نیز نظریه واحدى نیست، هرچند مشهور جواز است ولى از «شیخ طوسى» عدم جواز به طور مطلق نقل شده است و بزرگان متأخرین نیز قائل به جوازند. صاحب جواهر نیز جواز را ترجیح مىدهد.
در حدیثى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم:«کَانَتْ مَکَّةُ لَیْسَ عَلَى شَیْءٍ مِنْهَا بَابٌ وَکَانَ أَوَّلُ مَنْ عَلَّقَ عَلَى بَابِهِ الْمِصْرَاعَیْنِ مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ وَلَیْسَ یَنْبَغِی لِأَحَدٍ أَنْ یَمْنَعَ الْحَاجَّ شَیْئاً مِنَ الدُّورِ وَمَنَازِلِهَا؛در آغاز خانههاى مکه در نداشت نخستین کسى که براى خانه خود در مکه در گذاشت معاویه بود و سزاوار نیست
هیچ کس حجاج را از خانهها و منازل مکه منع کند».(13)
تعبیر به «سزاوار نیست» نیز دلیل بر کراهت است؛ اما کلام امام گرچه ظاهراً دلالت بر حرمت اخذ مالالاجاره مىکند؛ ولى به گفته مرحوم مغنیه در شرح نهجالبلاغه خود استدلال به آیه شریفه «سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَالْبادِ» جلوى این ظهور را مىگیرد، زیرا این جمله که در آیه 25 سوره حج آمده وصف براى مسجد الحرام است و مفهومش این است که همه مسلمانان چه کسانى که از خارج مکه مىآیند و چه اهل مکه در استفاده از مسجد الحرام یکسانند و کار به خانههاى مکه ندارد، بنابراین مسجدالحرام چیزى است و خانههاى مکّه که موضوع سخن ماست چیز دیگرى است و رابطهاى بین این دو از نظر حکم و موضوع نیست جز رابطه جوار و همسایه بودن، و این رابطه تناسب با استحباب دارد نه وجوب، یعنى ظهور کلام را از معناى حقیقى که الزام است به معناى مجازى که استحباب است منصرف مىکند.(14)
به هر حال از مجموع روایات و ادلهاى که در این مسأله وجود دارد همان کراهت استفاده مىشود و شاید سیره مسلمانان نیز این معنا را تأیید کند.(15)
1) «قُثَم» در اصل «قاثم» بوده به معناى شخص سخاوتمند و پربخشش (سپس الف آن افتاده و فتحه تبدیل به ضم شده است). او فرزند «عباس» و برادر «عبیداللَّه» و «عبداللَّه بن عباس» و طبق بعضى از روایات برادر رضاعى امام حسین علیه السلام است. از افتخارات او این بود که آخرین کسى است که وارد قبر پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بعد از رحلت آن حضرت شد و تبرّک جست و طبق روایتى «مغیرة بن شعبة» براى اینکه این افتخار را به دست آورد هنگامى که افراد یکى پس از دیگرى از قبر پیغمبر خارج شدند انگشتر خود را در قبر انداخت تا آخرین نفرى باشد که وارد قبر مىشود؛ ولى «قثم» متوجه شد و وارد قبر شد و انگشتر مغیره را به او داد و او آخرین کسى بود که با جسد پاک پیغمبر وداع کرد. (قاموس الرجال، ج 8، ص 515 به نقل از انساب الاشراف). شرح حال او را در جلد نهم ذیل نامه 33 نوشتهایم.
2) سند نامه:در کتاب مصادر نهجالبلاغه تنها سند دیگرى که براى این نامه ذکر شده همان چیزى است که قطب راوندى در کتاب فقه القرآن آورده است گرچه مرحوم راوندى (متوفاى 573) بعد از مرحوم رضى مىزیسته؛ ولى عبارات او در کتاب فقه القرآن تفاوتهایى با آنچه در نهجالبلاغه آمده است دارد که نشان مىدهد از منبع دیگرى گرفته است (مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 462).
3) درباره شخصیت «قثم بن عباس» در ذیل نامه 33 بحثهایى مطرح کردهایم و در پایان شرح این نامه نیزمطالب دیگرى خواهیم گفت.
4) بحارالانوار، ج 6، ص 110.
5) بحارالانوار، ج 67، ص 20، ح 17.
6) «العصرین» این کلمه گرچه تثنیه «عصر» است؛ ولى از باب تغلیب به معناى صبح و عصر مىآید.
7) «ذِیدَت» از ریشه «ذود» بر وزن «ذوب» به معناى منع کردن گرفته شده است.
8) «الخَلّات» جمع «خَلّه» به معناى فقر و از ریشه «خلل» گرفته شده است، زیرا افراد فقیر خللى در زندگانىآنها وجود دارد.
9) کافى، ج 3، ص 554، ح 8.
10) «الْعاکِف» از ریشه «عکوف» بر وزن «وقوف» به معناى روى آوردن به چیزى و ملازمت و اقامت در چیزى (البته ملازمتى توأم با احترام) گرفته شده و این تعبیر در آیه شریفه اشاره به اهل مکه است که در آنجا اقامت دارند.
11) «الباد» این واژه در اصل «البادى» بوده که یاء آن به جهت تخفیف افتاده است و «بادى» به معناى مسافر است و کسى که از بادیه آمده و در اینجا منظور غیر اهل مکه است.
12) «مَحابّ» اکثر ارباب لغت آن را جمع محبّت مىدانند و بعضى جمع «محبوب»، این احتمال نیز هست که جمع «محب» یعنى حب و محبوبیت باشد البته چندان تفاوتى در معنا ایجاد نمىکند.
13) تهذیب، 5، ص 420، ح 104.
14) فى ظلال نهجالبلاغه، ج 4، ص 174.
15) براى توضیح بیشتر به جواهر الکلام، ج 20، ص 48 به بعد و الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ج 22 (در واژه ربا) مراجعه شود.