جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نامه 66

زمان مطالعه: 4 دقیقه

و من کتاب له علیه‏السلام

إلى‏ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ وَقَدْ تَقَدَّمَ ذِکْرُهُ بِخِلافِ هذهِ الرِّوایَةِ

از نامه‏هاى امام علیه السلام است‏

که به عبد اللَّه بن عباس نگاشته و این نامه قبلًا به صورت دیگرى‏

(نامه 22) آمده است.(1)

نامه در یک نگاه‏

این نامه گرچه خطاب به ابن عباس است ولى به یقین همه انسان‏ها مخاطب واقعى آن مى‏باشند و حاصل نامه این است که نباید به امور مادى دلبستگى‏

داشت نه از روى آوردنش شادمانى کرد و نه از دست رفتنش غمگین بود، چرا که همگى گذراست. آنچه باید به آن دل بست کارهاى خیرى است که انسان مى‏تواند انجام دهد و پیش از خود به عالم برزخ و قیامت بفرستد و آنچه باید درباره آن متأسف شد چیزهایى است که انسان مى‏توانسته انجام دهد ولى از دستش رفته است.

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْمَرْءَ لَیَفْرَحُ بِالشَّیْ‏ءِ الَّذِی لَمْ یَکُنْ لِیَفُوتَهُ، وَیَحْزَنُ عَلَى الشَّیْ‏ءِ الَّذِی لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ، فَلَا یَکُنْ أَفْضَلَ مَا نِلْتَ فِی نَفْسِکَ مِنْ دُنْیَاکَ بُلُوغُ لَذَّةٍ أَوْ شِفَاءُ غَیْظٍ، وَلَکِنْ إِطْفَاءُ بَاطِلٍ أَوْ إِحْیَاءُ حَقٍّ. وَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا قَدَّمْتَ، وَأَسَفُکَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ، وَهَمُّکَ فِیمَا بَعْدَ الْمَوْتِ.

ترجمه‏

اما بعد (از حمد و ثناى الهى) (بسیار مى‏شود که) انسان از یافتن چیزى خشنود مى‏گردد که هرگز از دست او نمى‏رفت (و به عکس) از فوت چیزى اندوهناک مى‏گردد که هرگز نصیب او نمى‏شد، بنابراین نباید بهترین و برترین چیز نزد تو رسیدن به لذات دنیا یا فرو نشاندن خشم (از طریق انتقام از دشمن) باشد، بلکه خاموش کردن آتش باطل و یا زنده کردن حق باید مورد علاقه تو باشد.

آنچه باید مایه سرور و خوشحالى تو گردد چیزى است که از پیش (براى روز قیامت) فرستاده‏اى و آنچه باید مایه تأسف تو گردد چیزى است که به جاى مى‏گذارى (و مى‏روى و از آن براى ذخیره یوم المعاد استفاده نمى‏کنى و در یک کلام) تمام همّ تو باید متوجه جهان پس از مرگ باشد.

شرح و تفسیر

چه چیز باید مورد علاقه تو باشد؟

امام علیه السلام در آغاز این نامه مى‏فرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) (بسیار

مى‏شود که) انسان از یافتن چیزى خشنود مى‏گردد که هرگز از دست او نمى‏رفت (و به عکس) از فوت چیزى اندوهناک مى‏گردد که هرگز نصیب او نمى‏شد»؛(أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْمَرْءَ لَیَفْرَحُ بِالشَّیْ‏ءِ الَّذِی لَمْ یَکُنْ لِیَفُوتَهُ، وَیَحْزَنُ عَلَى الشَّیْ‏ءِ الَّذِی لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ).

اشاره به اینکه از نظر مقدرات الهى و یا به بیانى دیگر از نظر عالم اسباب، گاه مواهبى نصیب انسان مى‏شود که تلاش و کوششى براى آن نکرده و از نظر ظاهر به طور حتم به او مى‏رسید در این گونه موارد شادمانى چندان مفهومى ندارد و به عکس از نظر مقدرات و عالم اسباب امورى است که انسان هرچه تلاش کند به آن نخواهد رسید و به تعبیر دیگر قسمت او نیست گاه در اینجا غمگین مى‏شود در حالى که تأسف خوردن بر این گونه امور منطقى نیست و همانند آن است که انسان تأسف بخورد چرا بال و پر ندارد که بر فراز آسمان‏ها پرواز کند.

به یقین توجّه به این دو نکته انسان را از دلبستگى‏هاى فوق‏العاده مادى رها مى‏سازد، زیرا نسبت به تمام نعمت‏هاى مادى که در اختیار اوست یا آنچه از دست او رفته همین احتمال هست، همان چیزى که در قرآن مجید آمده است:««لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى‏ مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ»؛ این به جهت آن است که براى آنچه از دست داده‏اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده شده دلبسته و شادمان نباشید».(2)

سپس امام علیه السلام نتیجه‏گیرى کرده مى‏فرماید: «بنابراین نباید بهترین و برترین چیز نزد تو رسیدن به لذات دنیا یا فرو نشاندن خشم (از طریق انتقام از دشمن) باشد، بلکه خاموش کردن آتش باطل، یا زنده کردن حق باید مورد علاقه تو باشد»؛(فَلَا یَکُنْ أَفْضَلَ مَا نِلْتَ فِی نَفْسِکَ مِنْ دُنْیَاکَ بُلُوغُ لَذَّةٍ أَوْ شِفَاءُ غَیْظٍ، وَلَکِنْ إِطْفَاءُ بَاطِلٍ أَوْ إِحْیَاءُ حَقٍّ).

امام علیه السلام مواهب مادى را در این عبارت در دو چیز خلاصه کرده یکى رسیدن به لذات دنیوى؛ لذت مال و فرزند و همسر و سفره‏هاى رنگین و مانند آن از امورى که همه در گذر است و دائماً متزلزل و دیگر انتقام گرفتن از مخالفان و دشمنان که ظاهرا مایه آرامش او مى‏شود در حالى که اگر بر نفس خویش مسلّط باشد آرامشى که در سایه عفو و گذشت حاصل مى‏گردد به مراتب از آرامش حاصله از انتقام، برتر است و در مقابل، دو چیز را از مهمترین اعمال صالح و ذخایر یوم‏المعاد مى‏شمرد: فرونشاندن آتش باطل و احیاى حق، و از آنجا که حق و باطل مفهوم بسیار وسیع و گسترده‏اى دارد، بیشتر مسائل اجتماعى و فردى را شامل مى‏شود.

حضرت در پایان نامه مى‏افزاید: «آنچه باید مایه سرور و خوشحالى تو گردد چیزى است که از پیش (براى روز قیامت) فرستاده‏اى و آنچه باید مایه تأسف تو گردد چیزى است که به‏جاى مى‏گذارى (و مى‏روى و از آن براى ذخیره یوم‏المعاد استفاده نمى‏کنى و در یک کلام) تمام همّ تو باید متوجه جهان پس از مرگ باشد»؛(وَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا قَدَّمْتَ، وَأَسَفُکَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ(3)، وَهَمُّکَ فِیمَا بَعْدَ الْمَوْتِ).

دلیل آن هم روشن است، زیرا آنچه پایدار و باقى و جاودانى است و همیشه با انسان خواهد بود کارهاى نیکى است که براى روز جزا ذخیره کرده است. باید به دست آوردن آن مایه شادى و از دست دادن آن مایه غم و اندوه باشد.

از ابن عباس نقل شده که مى‏گوید بعد از کلام پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله از هیچ کلامى به اندازه این کلام سود نبردم‏«مَا انْتَفَعْتُ بِکَلامٍ بَعْدَ کَلامِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، کَانْتِفاعی بِهذا الْکَلامِ».(4)


1) سند نامه:در کتاب مصادر نهج‏البلاغه آمده است که این نامه در کتاب صفة الصفة (از ابوالفرج ابن جوزى) و تاریخ دمشق (از ابن عساکر متوفاى 571) آمده است (مصادر نهج‏البلاغه، ج 3، ص 461) و از آنجا که این نامه از نظر محتوا شباهت زیادى با نامه 22 دارد، هرچند الفاظش متفاوت است، مدارکى را که براى آن نامه ذکر کرده‏اند براى این نامه نیز قابل استفاده است. صاحب مصادر در نامه 22 مى‏گوید: نامه مذکور را به صورت گسترده و متواتر کسانى که پیش از سیّد رضى و بعد از او مى‏زیستند در کتاب‏هاى خود آورده‏اند. از جمله کسانى که پیش از سیّد رضى مى‏زیستند: نصر بن مزاحم در کتاب صفین، مرحوم کلینى در روضة الکافى، بلاذرى در انساب الاشراف و یعقوبى در کتاب تاریخ‏اند و بعد از مرحوم سیّد رضى گروه دیگرى نیز این نامه را نقل کرده‏اند (مصادر نهج‏البلاغه، ج 3، ص 234).

2) حدید، آیه 23.

3) «خَلَّفْتَ» از ریشه «خَلف» به معناى پشت سر گرفته شده، بنابراین «ما خلّفت» به معناى چیزى است که پشت سر گذاشته‏اى و اشاره به مواهب دنیوى است که انسان مى‏گذارد و مى‏رود و از آن بهره نمى‏گیرد.

4) نهج‏البلاغه، نامه 22.