و من کتاب له علیهالسلام
إلَى الْعُمّالِ الَّذینَ یَطَأُ الْجَیشُ عَمَلَهُمْ
از نامههاى امام علیه السلام
به فرماندهان شهرهایى است که لشکر از آن عبور مىکند.(1)
نامه در یک نگاه
این نامه در واقع خطاب به فرمانداران و مأموران جمع آورى زکات در شهرهاى مختلفى است که لشکریان به هنگام اعزام به میدان نبرد از آنجا عبور مىکردند. در گذشته چنین بود که لشکر به هنگام عبور از شهرها و آبادىهاى مختلف به خود اجازه مىداد هرچه از مواد غذایى و اموال مردم مورد علاقه آنهاست برگیرند و این امر سبب مىشد که مشکل بزرگى در مناطقى که لشکر از
آن عبور مىکرد به وجود آید.
امام علیه السلام در این نامه به والیان این مناطق و همچنین جمع آورى کنندگان زکات توصیه مىکند که به مقدار نیاز مواد غذایى در اختیار آنها بگذارند و به لشکر نیز توصیه مىکند که از مزاحمت مردم جز در موارد ضرورت خوددارى کنند و به مردم محل نیز سفارش مىفرماید که از درگیرى با لشکریان در این امور بپرهیزند و اگر کسانى تخلّف کردند شکایت آنها را به امام برسانند.
روشن است این توصیه جامع الاطراف اگر عمل مىشد امنیّت را به همراه داشت و مشکلى براى بلادى که لشکر از آن مىگذشت فراهم نمىگشت.
مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى مَنْ مَرَّ بِهِ الْجَیْشُ مِنْ جُبَاةِ الْخَرَاجِ وَعُمَّالِ الْبِلَادِ. أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی قَدْ سَیَّرْتُ جُنُوداً هِیَ مَارَّةٌ بِکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَقَدْ أَوْصَیْتُهُمْ بِمَا یَجِبُ لِلَّهِ عَلَیْهِمْ مِنْ کَفِّ الْأَذَى، وَصَرْفِ الشَّذَى، وَأَنَا أَبْرَأُ إِلَیْکُمْ وَإِلَى ذِمَّتِکُمْ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَیْشِ، إِلَّا مِنْ جَوْعَةِ الْمُضْطَرِّ، لَایَجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَى شِبَعِهِ فَنَکِّلُوا مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ شَیْئاً ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ، وَکُفُّوا أَیْدِیَ سُفَهَائِکُمْ عَنْ مُضَارَّتِهِمْ، وَالتَّعَرُّضِ لَهُمْ فِیمَا اسْتَثْنَیْنَاهُ مِنْهُمْ. وَأَنَا بَیْنَ أَظْهُرِ الْجَیْشِ فَارْفَعُوا إِلَیَّ مَظَالِمَکُمْ، وَمَا عَرَاکُمْ مِمَّا یَغْلِبُکُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ، وَمَا لَاتُطِیقُونَ دَفْعَهُ إِلَّا بِاللَّهِ وَبِی، فَأَنَا أُغَیِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللَّهِ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
ترجمه
فرمانى است از سوى بنده خدا على امیرمؤمنان به مأموران جمع خراج و حاکمان بلاد که سپاه از منطقه آنها مىگذرد.
اما بعد از حمد و ثناى الهى من سپاهیانى را (براى مبارزه با دشمنان) بسیج کردم که به خواست خدا از سرزمین شما مىگذرند و به آنها سفارشهاى لازم را کردهام که از آزار مردم و ایجاد ناراحتى براى آنها بپرهیزند و من بدین وسیله در برابر شما و کسانى (از یهود و نصارى) که در پناه شما هستند از مشکلاتى که سپاهیان به وجود مىآورند از خود رفع مسئولیت مىکنم و بیزارى مىجویم (و تأکید مىکنم که آنها حق ندارند زیانى به کسى برسانند) جز اینکه آنها سخت گرسنه شوند و راهى براى سیر کردن خود نیابند (که در این صورت مىتوانند به مقدار نیازشان از اموال شما بهره برگیرند) بنابراین هرگاه کسى از آنان
(لشکریان) چیزى را به ظلم از مردم بگیرد او را از این کار باز دارید و همچنین از زیان رساندن بىخردان به سپاهیان و تعرض به ایشان در مواردى که براى آنها استثنا کردهایم بگیرید (در مواردى که نیاز شدید دارند و مردم موظفند نیاز آنها را برطرف سازند) و من خود پشت سر سپاه (یا در میان سپاه) در حرکتم؛ شکایات خود را پیش من آورید و آنجا که ستمى از سوى سپاه به شما مىرسد و در آنچه شما جز به کمک خدا و من قادر بر دفع آن نیستید به من مراجعه کنید که من به یارى خداوند آن را تغییر مىدهم إنشاءاللَّه.
شرح و تفسیر
نباید سپاهیان به مردم مسیر زیان برسانند
همانگونه که در بالا اشاره شد در زمانهاى گذشته با توجّه به طول مسافرتها، لشکریانى که به میدان نبرد اعزام مىشدند گاه هفتهها در راه بودند و نمىتوانستند تمام نیازها و ما یحتاج خود را همراه ببرند و معمول بود نیازهاى غذایى و غیر آن را از اهل هر محل تأمین مىکردند که گاه حد اعتدال و نیاز را رعایت نکرده و دست به ظلم و تعدى بر کسانى که در مسیر راه آنها بودند مىزدند و این سبب نارضایتى شدید مردم و کینه آنها نسبت به لشکریان مىشد و در موقع حساس حمایت خود را از آنها دریغ مىداشتند.
امام علیه السلام در این نامه کوتاه و پر معنا که مخاطبش حاکمان و مأموران جمع زکات و خراج هستند دستورات لازم را در این زمینه صادر مىکند.
نخست مىفرماید: «فرمانى است از سوى بنده خدا على امیرمؤمنان به مأموران جمع خراج و حاکمان بلاد که سپاه از منطقه آنها مىگذرد.
اما پس از حمد و ثناى الهى، من سپاهیانى را (براى مبارزه با دشمنان) بسیج کردم که به خواست خدا از سرزمین شما مىگذرند و به آنها سفارشهاى لازم را
کردهام که از آزار مردم و ایجاد ناراحتى براى آنها بپرهیزند»؛(مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى مَنْ مَرَّ بِهِ الْجَیْشُ مِنْ جُبَاةِ الْخَرَاجِ وَعُمَّالِ الْبِلَادِ، أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی قَدْ سَیَّرْتُ جُنُوداً هِیَ مَارَّةٌ بِکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَقَدْ أَوْصَیْتُهُمْ بِمَا یَجِبُ لِلَّهِ عَلَیْهِمْ مِنْ کَفِّ الْأَذَى، وَصَرْفِ الشَّذَى(2)).
به این ترتیب وظیفه سپاهیان را معین مىفرماید که از آزار مردم بپرهیزند و دست به ظلم و ستم بر مردمى که در مسیر راه قرار دارند دراز نکنند و آن را به عنوان واجبى الهى ذکر مىفرماید.
سپس در تأکید این معنا مىافزاید: «و من بدین وسیله در برابر شما و کسانى (از یهود و نصارى) که در پناه شما هستند از مشکلاتى که سپاهیان به وجود مىآورند از خود رفع مسئولیت مىکنموبیزارى مىجویم (وتأکید مىکنم که آنهاحق ندارند زیانى به کسى برسانند)»؛
(وَأَنَا أَبْرَأُ إِلَیْکُمْ وَإِلَى ذِمَّتِکُمْ مِنْ مَعَرَّةِ(3) الْجَیْشِ).
آنگاه امام تنها استثنایى را که به این حکم مىخورد بیان مىدارد و مىفرماید:«جز اینکه آنها سخت گرسنه شوند و راهى براى سیر کردن خود نیابند (که در این صورت مىتوانند به مقدار نیازشان از اموال شما بهره برگیرند)»؛(إِلَّا مِنْ جَوْعَةِ الْمُضْطَرِّ، لَایَجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَى شِبَعِهِ).
به این ترتیب امام نخست سخن از سفارش اکید به لشکر در میان آورده که هیچ گونه مزاحمتى به مردمى که در مسیر قرار دارند نداشته باشند و ابراز بیزارى و تنفر از کسانى که از این فرمان تخلّف مىکنند فرموده سپس وظیفه مردمى را که در مسیر قرار دارند نیز مشخص کرده و آن اینکه اگر لشکر نیاز به چیزى در حد اضطرار داشت از آنها دریغ نکنند، زیرا آنها در خدمت مردمند و نمىتوانند تمام
ما یحتاج خویش را در سفرهاى طولانى با خود ببرند.
سپس امام علیه السلام براى جلوگیرى از هر گونه درگیرى در میان مردم مخصوصاً جوانان ناآگاه و لشکر، دو دستور به حاکمان و مأموران جمع آورى زکات این مناطق مىدهد، مىفرماید: «بنابراین هرگاه کسى از آنان (لشکریان) چیزى را به ظلم از مردم بگیرد او را از این کار باز دارید و همچنین از زیان رساندن بىخردان به سپاهیان و تعرض به ایشان در مواردى که براى آنها استثنا کردهایم بگیرید (در مواردى که نیاز شدید دارند و مردم موظفند نیاز آنها را برطرف سازند)»؛(فَنَکِّلُوا(4) مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ شَیْئاً ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ، وَکُفُّوا أَیْدِیَ سُفَهَائِکُمْ عَنْمُضَارَّتِهِمْ، وَالتَّعَرُّضِ لَهُمْ فِیمَا اسْتَثْنَیْنَاهُ مِنْهُمْ).
روشن است در این گونه موارد ممکن است تخلّفاتى از طرفین صورت گیرد؛ گاه بعضى از سپاهیان بعضى از اموال مردم یا اشیاى گران قیمت را به ظلم از آنها بگیرند و گاه ممکن است افراد نادان حتى از دادن مواد غذایى ضرورى به آنها خوددارى کرده و درگیر شوند. هر یک از این دو عمل ممکن است اسباب شورش در محل گردد. امام به حاکمان هر محل دستور مىدهد از این دو کار جلوگیرى کنند.
از آنجا که ممکن است ستمهایى واقع شود و حاکمان نتوانند از آن پیشگیرى کنند براى اینکه منجر به شورش و درگیرى میان سپاه و مردم نشود، در ادامه این سخن مىافزاید: «و من خود پشت سر سپاه (یا در میان سپاه) در حرکتم؛ شکایات خود را پیش من آورید و آنجا که ستمى از سوى سپاه به شما مىرسد و در آنچه شما جز به کمک خدا و من قادر بر دفع آن نیستید به من مراجعه کنید
که من به یارى خداوند آن را تغییر مىدهم انشاءاللَّه»؛(وَأَنَا بَیْنَ أَظْهُرِ(5) الْجَیْشِفَارْفَعُوا إِلَیَّ مَظَالِمَکُمْ، وَمَا عَرَاکُمْ(6) مِمَّا یَغْلِبُکُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ، وَمَا لَاتُطِیقُونَ دَفْعَهُ إِلَّابِاللَّهِ وَبِی، فَأَنَا أُغَیِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللَّهِ، إِنْشَاءَاللَّهُ).
اشاره به اینکه کشور اسلام سرپرست دارد و ظالمان نمىتوانند به ظلم خود ادامه دهند؛ اگر شکایتى دارید نباید خودتان وارد عمل شوید که منجر به هرج و مرج مىشود، بلکه شکایات را نزد من آورید تا با داورى عادلانه حق را به حقدار برسانم و ظالم را کیفر دهم و مظلوم را رهایى بخشم.
این نامه کوتاه و پر معنا گواه بر نهایت تدبیر امام براى حفظ نظم و آرامش و احقاق حقوق مردم و جلوگیرى از ظلم و ستم و هرگونه هرج و مرج در کشور اسلامى است که اگر به محتوایش عمل شود مزاحمتها و ضایعات در این گونه موارد به حد اقل خواهد رسید. به عکس بسیارى از حکّام جور که براى جلب خاطر سپاهیان جور، آنها را آزاد مىگذاشتند که هر گونه ظلم و ستمى بر مردمى که در مسیر راه بودند روا دارند و گاه اموال گرانبهاى آنها را به زور بگیرند و همین امر سبب شود افراد بیشترى از ارباب طمع در لشکر آنها شرکت کنند.
شایان توجّه است حکام محلى مىتوانند مشکلاتى را که براى آحاد مردم محل پیدا مىشود با داورى صحیح برطرف سازند؛ ولى اگر مشکلاتى میان سپاه و مردم پیدا شود و آنها بخواهند در مقابل لشکر بایستند باز هم منشأ هرج و مرج و درگیرى مىشود، لذا امام دستور مىدهد که حاکمان محل و مأموران جمع آورى زکات در این امور دخالت نکنند و شکایات را نزد امام ببرند که حکم قاطع و فصلالخطاب را داراست.
نکته
چگونگى استفاده سپاهیان از اموال مردم
مىدانیم در اسلام هر گونه تصرف در اموال دیگران بدون رضایت آنها جایز نیست و موجب ضمان و مسئولیت دنیوى و اخروى است. حال این سؤال پیش مىآید چگونه در سابق اجازه داده مىشد سپاهیان از اموال مردمى که در مسیر راهشان به سوى میدان نبرد قرار داشتند بدون رضایت آنها استفاده کنند.
پاسخ این سؤال روشن است، زیرا اولًا در گذشته وسایل نقلیه بسیار سطحى و ابتدایى بود و فاصله مبدا حرکت سپاه تا میدان نبرد و دفاع از مرزهاى اسلام گاه بسیار زیاد بود و امکان جابهجایى آن همه مواد غذایى و سایر وسایل مورد نیاز سپاهیان براى یک مدت طولانى با آن وسایل ابتدایى امکانپذیر نبود. ثانیاً سپاه به عنوان دفاع از کشور اسلام و براى حفظ امنیّت مردم آماده جانفشانى بودند، بنابراین هزینه آنها طبعا بر دوش مردم بود و آنها حق داشتند ضروریات خود را از مردم بگیرند و آنها موظف بودند که راضى باشند حتى اگر راضى نبودند سپاهیان مىتوانستند حق خود را از اموال آنها بردارند.
ولى امروز که فاصلهها به سبب وسایل نقلیه سریع السیر کوتاه شده و امکان حمل نیازها با وسایل امروز بدون زحمت زیادى فراهم گشته و تمام ارتشها مأموران تدارکاتى منظم و با تجربهاى دارند، نیازى به چنین چیزى احساس نمىشود و حکم حرمت غصب همچنان به قوت خود باقى است.
ولى امکان دارد که لشکریان اسلام براى حمله به دشمن از اراضى آباد مردم بگذرند و خساراتى به این اراضى وارد شود و روشن است که این امر اگر ضرورى باشد باز حکم همان نیازهاى زمان سابق را پیدا مىکند. البته چنانچه بیتالمال توان جبران خسارتها را داشته باشد باید پس از پایان جنگ به جبران آنها بپردازد.
1) سند نامه:در مصادر نهجالبلاغه آمده است که این نامه را نصر بن مزاحم (که پیش از سیّد رضى مىزیسته است) در کتاب صفین با تفاوتهایى آورده است (مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 442)، ولى با مراجعه به آنچه نصر در صفین آورده بعید به نظر مىرسد که این دو یک نامه باشد، زیرا تفاوت بسیار زیاد است و به دو نامه شبیهتر است.
2) «شَذا» به معناى شر است. از ریشه «شَذْو» بر وزن «حذف» به معناى شر رسانیدن.
3) «معرّة» به معناى عیب و عار است از ریشه «عَرّ» بر وزن «شر» که در اصل به معناى بیمارى جرب (نوعى بیمارى پوستى) است گرفته شده سپس توسعه یافته و به هر گونه زیان و ضرر و عیبى و عارى اطلاق شده است.
4) «نَکِّلوا» از ریشه «تنکیل» به معناى مجازات کردن و گاه به معناى منع نمودن آمده است. از آنجا کهمجازات سبب منع از انجام کارى مىشود ممکن است هر دو به یک معنا باز گردد و در اصل از ریشه «نَکْل» بر وزن «اکل» به معناى لجام حیوان گرفته شده و ارتباطش با معانى بالا روشن است. به هر حال در جمله بالا مناسب همان معناى منع کردن است.
5) «اظهر» به معناى در میان و در وسط است و گاهى در مواردى که انسان نزدیک جمعیتى باشد مىگوید: من در میان شما هستم یعنى نزدیک به شما هستم. در جمله بالا مناسب، همین معناست.
6) «عَراکُمْ» از ریشه «عَرو» بر وزن «سرو» به معناى رسیدن یا رساندن است و در جمله بالا «عراکم» یعنى بهشما رسیده است.