و من کتاب له علیهالسلام
إلى مَصْقَلَةِ بْنِ هُبَیْرَةِ الشَیْبانی وَهُوَ عامِلُهُ عَلى أَرْدِشیرخُرّة
از نامههاى امام علیه السلام
به مصقلة بن هبیره شیبانى فرماندار اردشیرخرّه
(بخش مهمى از فارس) است. (1)«1»
نامه در یک نگاه
این نامه نیز بىشباهت به نامه 41 نیست و عصاره آن ملامت و سرزنش شدید امام علیه السلام نسبت به فرماندار دیگرى به نام مصقلة بن هبیره شیبانى است، زیرا به خدمت امام علیه السلام گزارش داده بودند که او اموال بیتالمال را بىحساب و کتاب به قوم و قبیله خود مىدهد. امام علیه السلام او را سخت بر این کار ملامت مىکند و نصیحت مىفرماید که آخرت خود را به دنیا و دین خود را به دینار نفروشد؛
ولى بهطور قطع او را متهم نمىکند و مىفرماید: اگر خبرى که به من رسیده راست باشد تو کار بسیار بدى کردهاى.
بَلَغَنِی عَنْکَ أَمْرٌ إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَکَ، وَعَصَیْتَ إِمَامَکَ: أَنَّکَ تَقْسِمُ فَیْءَ الْمُسْلِمِینَ الَّذِی حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَخُیُولُهُمْ، وَأُرِیقَتْ عَلَیْهِ دِمَاؤُهُمْ، فِیمَنِ اعْتَامَکَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِکَ، فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ، لَئِنْ کَانَ ذَلِکَ حَقّاً لَتَجِدَنَّ لَکَ عَلَیَّ هَوَاناً، وَلَتَخِفَّنَّ عِنْدِی مِیزَاناً، فَلَا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّکَ، وَلَا تُصْلِحْ دُنْیَاکَ بِمَحْقِ دِینِکَ، فَتَکُونَ مِنَ الْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا. أَلَا وَإِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَقِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْءِ سَوَاءٌ: یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ، وَیَصْدُرُونَ عَنْهُ.
ترجمه
گزارشى از تو به من رسیده است که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشى، پروردگارت را به خشم آورده و امامت را عصیان کردهاى. به من گزارش دادهاند، تو غنایم مسلمانان را که با نیزهها و اسبهایشان (در جنگ با دشمن) به دست آمده و خونهایشان در این راه ریخته شده در میان گروهى از بادیهنشینان قبیلهات که تو را به ریاست خود برگزیدهاند تقسیم مىکنى. سوگند به کسى که دانه را (در زیر خاک) شکافت و روح انسانى را آفرید، اگر گزارشى که به من رسیده درست باشد، تو در نزد من منزلت پستى خواهى داشت و ارزش و مقدارت در پیشگاه من سبک خواهد شد، بنابراین حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودى دینت سامان مده که اگر چنین کنى از زیانکارترین افراد خواهى بود. آگاه باش! حق مسلمانانى که نزد تو هستند با آنهایى که نزد منند در تقسیم بیتالمال یکسان است. و ورود وخروج همگى بر آن باید به نظر من باشد.
شرح و تفسیر
همه مسلمین در بیتالمال یکسانند
همانگونه که از عنوان نامه و همچنین از خطبه 44 استفاده مىشود مصقلة بن هبیره شیبانى یکى از کارگزاران و فرمانداران امام علیه السلام بر بخش مهمى از فارس به نام اردشیرخُرّه بود که شامل چندین شهر و آبادى مىشد. به گفته ابن ابىالحدید او از نوادههاى نزار بن معد بن عدنان بود. (2)«1»
وى داستانى در مورد اسیران بنى ناجیه دارد که در خطبه 44 گذشت.بنىناجیه گروهى از نصارا بودند که مسلمان شده و جمعى هم بر آیین خود باقى مانده بودند و یا از اسلام باز گشته بودند. بعد از شکست خوردن اصحاب جمل در بصره تمام مردم آن منطقه با على علیه السلام بیعت کردند به جز بنى ناجیه که بر علیه امام علیه السلام لشکرکشى کردند؛ امام علیه السلام معقل بن قیس را فرستاد و او آنها را شکست داد و گروهى را به اسارت در آورد. هنگامى که این اسیران را به سوى کوفه مىبردند، چون به منطقه اردشیر خُرّه رسیدند که در آنجا مصقله به عنوان فرماندار امام علیه السلام حکومت مىکرد. وى آنها را که پانصد نفر بودند از معقل در برابر پرداخت غرامتى معادل پانصد هزار درهم گرفت و آزاد کرد او این اموال را از بیتالمال پرداخت به این نیت که بعداً آن را به بیتالمال برگرداند؛ ولى در این کار تعلّل مىورزید. او پس از مدّتى خدمت امام علیه السلام به کوفه آمده مبلغى را پرداخت و انتظار داشت امام علیه السلام بقیه را به او ببخشد؛ ولى حضرت موافقت نکرد، زیرا ممکن بود بدعتى شود و بخششهاى عثمان را از حقوق بیتالمال در اذهان تداعى کند. سرانجام چون از عدالت امام علیه السلام بیمناک بود فرار کرد و به معاویه پیوست.
به هر حال نامه مورد بحث نیز نشان مىدهد که او عملًا پیرو مکتب عثمان بود
و قبل از داستان اسیران بنىناجیه نیز اموال بیتالمال را در میان بستگانش تقسیم مىکرد و هنگامى که این خبر به امام علیه السلام رسید، امام علیه السلام نامه مورد بحث را براى وى نوشت.
این نامه به سه نکته پر اهمّیّت اشاره مىکند: نخست مىفرماید: «گزارشى از تو به من رسیده است که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشى، پروردگارت را به خشم آورده و امامت را عصیان کردهاى»؛(بَلَغَنِی عَنْکَ أَمْرٌ إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَکَ، وَعَصَیْتَ إِمَامَکَ).
این تعبیر که به طور سربسته بیان شده، نشان مىدهد که امام علیه السلام خبرى را که به او رسیده بود صد در صد تصدیق نفرمود و جانب احتیاط را رعایت کرد که مبادا شخص بىگناهى متهم گردد.
آنگاه خبرِ رسیده را به طور واضح و مشروح بیان کرده، مىفرماید: «به من گزارش دادهاند، تو غنایم مسلمانان را که با نیزهها و اسبهایشان (در جنگ با دشمن) به دست آمده و خونهایشان در این راه ریخته شده در میان گروهى از بادیهنشینان قبیلهات که تو را به ریاست خود برگزیدهاند تقسیم مىکنى»؛(أَنَّکَ تَقْسِمُ فَیْءَ الْمُسْلِمِینَ الَّذِی حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ، وَخُیُولُهُمْ وَأُرِیقَتْ عَلَیْهِ دِمَاؤُهُمْ، فِیمَنِ اعْتَامَکَ (3)«1» مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِکَ).
به یقین اگر مصقله چنین کارى را انجام داده باشد بسیار کار خلافى مرتکب شده، زیرا دستآورد خون مجاهدان و شهیدان را براى ریاست خود بر قومش هزینه کرده است.
سپس در بخش دوم این نامه مىفرماید: «سوگند به کسى که دانه را (در زیر
خاک) شکافت و روح انسانى را آفرید، اگر گزارشى که به من رسیده درست باشد، تو در نزد من منزلت پستى خواهى داشت و ارزش و مقدارت در پیشگاه من سبک خواهد شد»؛
(فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ (4)«1»، لَئِنْ کَانَ ذَلِکَ حَقّاًلَتَجِدَنَّ لَکَ عَلَیَّ هَوَاناً، وَلَتَخِفَّنَّ عِنْدِی مِیزَاناً).
باز امام علیه السلام در این جمله قضاوت محتاطانهاى درباره او مىکند که مبادا گزارشگران اشتباهى کرده باشند و آبروى انسان با ایمانى بىجهت بریزد و مىفرماید: اگر گزارش صحیح باشد در نظر من بىارزش و بىمقدار خواهى شد.
امام علیه السلام در اینجا او را تهدید به مجازات خشنى نمىکند و لیکن به توبیخ معنوى مىپردازد که از مجازات خشونت آمیز ظاهرى دردناکتر است.
در ادامه سخن، امام علیه السلام او را نصیحت مىکند؛ نصیحتى پر معنا و آشکار.مىفرماید: «بنابراین حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودى دینت سامان مده که اگر چنین کنى از زیانکارترین افراد خواهى بود»؛(فَلَا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّکَ، وَلَا تُصْلِحْ دُنْیَاکَ بِمَحْقِ (5)«2» دِینِکَ، فَتَکُونَ مِنَ الْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا).
بدیهى است هیچ انسان عاقل و با ایمانى نباید حق خویشاوندان را بر حق خداوند مقدم دارد و با معصیت پروردگار، آنها را نوازش دهد و هیچ فرد خردمندى نباید سرمایه دین را که سبب نجات آخرت است با متاع ناپایدار و بىمقدار دنیا معاوضه کند. تعبیر به«اخسرین؛زیانکارترین» اشاره به همین است که انسان پرارزشترین کالا را به کمارزشترین متاع بفروشد.
از آنجا که مصقله شاید گمان مىکرد با دادن بخشى از بیتالمال به بستگانش
وظیفه صله رحم را انجام مىدهد، امام علیه السلام تعبیر به«أَخْسَرِینَ أَعْمَالًا»را براى او انتخاب کرد که گویا اشاره است به آیه ««قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالًا – الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»؛ بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین افراد به جهت عمل چه کسانى هستند، همان کسانى که سعى و تلاششان در زندگى دنیا گُم (و نابود) شده؛ در حالى که، مىپندارند کار نیک انجام مىدهند». (6)«1»
آنگاه امام علیه السلام در بخش پایانى این نامه به نکته مهمى از دستورات اسلام درباره حقوق مسلمانان در بیتالمال اشاره کرده مىفرماید: «آگاه باش! حق مسلمانانى که نزد تو هستند با آنهایى که نزد منند در تقسیم بیتالمال یکسان است و ورود و خروج همگى بر آن، باید به نظر من باشد»؛(أَلَا وَإِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَقِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْءِ سَوَاءٌ: یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ، وَیَصْدُرُونَ عَنْهُ).
جمله«یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ، وَیَصْدُرُونَ عَنْهُ»با توجّه به اینکه تعبیر به «ورود» و «صدور» در اصل مربوط به ورود تشنگان به آبشخور و بر گرفتن آب و بیرون رفتن از آن است، اشاره به این نکته است که بیتالمال همچون نهر عظیمى است که خداوند آن را جارى ساخته و همگان در آن یکسانند. هر کسى از طریق آبشخور به این نهر مىرسد و بهره خود را بر مىگیرد و از آن خارج مىشود.
تعبیر به«عِنْدِی؛نزد من» مفهومش این نیست که باید تمام اموال بیتالمال را نزد امام علیه السلام بیاورند و مردم از راههاى دور و نزدیک برخیزند و به مرکز حکومت امام علیه السلام بیایند و سهم خود را بگیرند و بازگردند، بلکه منظور این است که این کار با نظر من و طبق برنامه من باید انجام گیرد، نه اینکه نمایندگانم خودسرانه هرگونه که مایل باشند بیتالمال را تقسیم کنند.
و در هر حال این جمله اشاره به این دارد که بیتالمال باید مانند عصر پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در میان مسلمانان به صورت یکسان تقسیم شود و همچون عصر عمر که عرب را بر عجم و اشراف و صحابه را بر دیگران ترجیح مىداد یا همانند عصر عثمان که بیتالمال را در میان خویشاوندانش از بنىامیّه تقسیم مىکرد به صورت تبعیضآمیز تقسیم نگردد و اشکال کار همین بود که او تحت تأثیر عصر عثمان، براى خویشاوندان خود امتیازاتى قائل شد.
این نکته شایان توجّه است که اموال بیتالمال در اینجا اشاره به زکات و مانند آن نیست که اختصاص به گروههاى هشتگانه دارد نه همه، بلکه اشاره به خراجهایى است که از سرزمینهایى فتح شده مىگرفتند به این صورت که بر تمام زمینهاى آنها به نسبت عادلانهاى خراج و مالیات مىبستند و همه مسلمانان در آن یکسان بودند، زیرا با نیروى عموم فتح شده بود و فرقى میان غنى و فقیر و عرب و عجم در آن نبود به خلاف زکات که مخصوص نیازمندان و مستمندان و گروههاى معین دیگر بود و از آنجا که بیشترین رقمى که در بیتالمال وارد مىشد اموال خراجى بود از آن تعبیر به اموال بیتالمال مىشد.
البته مناطق مختلف از نظر میزان خراج و مالیات اسلامى یکسان نبودند؛ در بعضى از مناطق زمینهاى کشاورزى و باغات فراوان بود و در بعضى از مناطق کمتر و ناچیز و چنان نبود که خراج هر منطقه را همانجا مصرف کنند.
از این رو امام علیه السلام مىفرماید: به فرض که خراج آن منطقه را میان همه مردم تقسیم کرده باشى باز هم کار درستى انجام ندادهاى، زیرا خراج متعلّق به همه مسلمین است چه آنها که نزد تواند و چه آنها که نزد ما هستند. همه باید از این چشمه زلال بهرهمند شوند.
نکته
پاسخ مصقله به امام علیه السلام
در بعضى از روایات آمده است که مصقله بعد از دریافت نامه امام علیه السلام پاسخى براى آن حضرت نوشت و خود را تبرئه کرد. پاسخ او چنین بود:
«نامه امیرمؤمنان علیه السلام به من رسید لازم است تحقیق فرمایند اگر آنچه گزارش شده است حق است، مرا مجازات کنند و سپس معزول دارند و تمام بردگان من آزاد شوند و گناهان ربیعه و مُضَر بر من باشد اگر دینار و درهمى و یا کمتر از آن را از زمانى که فرماندارى این منطقه به من واگذار شد تا زمانى که نامه امیرمؤمنان علیه السلام به من رسید، خیانت کرده باشم و شما مىدانید که اگر مرا از این سِمت عزل فرمایید، براى من آسانتر از این است که متهم شوم».
هنگامى که این نامه به دست امام علیه السلام رسید فرمود: فکر مىکنم او راست مىگوید (و گزارشگران خطا کردهاند). (7)«1»
ولى از بعضى روایات استفاده مىشود که پس از شهادت امیرمؤمنان على علیه السلام، معاویه مصقله را براى فرماندارى طبرستان (مازندران فعلى) انتخاب کرد؛ ولى پیش از آنکه آنجا را در اختیار بگیرد کشته شد و هرگز از آن سفر باز نگشت و داستان او به صورت ضرب المثل درآمد. هرگاه کسى نمىخواست کارى را انجام دهد مىگفت: بگذار تا مصقله از طبرستان برگردد. (8)«2»
در ذیل خطبه 44 بحثهاى مفصّلى درباره مصقله نوشتهایم.
1) سند نامه:این نامه قبل از سید رضى در کتاب انساب الاشراف بلاذرى و همچنین در تاریخ ابن واضح (یعقوبى) با تفاوت مختصرى ذکر شده و در ذیل خطبه 44 (جلد اوّل همین کتاب) سرگذشت دیگرى از مصقله آمده است.
2) شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج 3، ص 127.
3) «اعْتامَ» از ریشه «اعتیام» و از ریشه «عِیم» بر وزن «عیب» در اصل به معناى تشنگى و علاقه به شیر است و از آنجا که انسان هنگامى که علاقه شدید به چیزى پیدا کرد، تلاش مىکند نوع خوب آن را به دست آورد، واژه «عِیمة» (به کسر میم) به معناى هر چیز خوب و برگزیدهاى آمده است، بنابراین جمله «اعْتامَکَ» یعنى تو را برگزیدهاند.
4) «النَسَمَة» در اصل به معناى نفس کشیدن و وزش ملایم نسیم است و گاه به خود انسان یا روح او اطلاقمىشود.
5) «مَحْق» به معناى محو و نابود کردن است.
6) کهف، آیه 103 و 104.
7) تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 201.
8) فتوح البلدان بلاذرى، ج 2، ص 411.