جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نامه 43

زمان مطالعه: 8 دقیقه

و من کتاب له علیه‏السلام

إلى‏ مَصْقَلَةِ بْنِ هُبَیْرَةِ الشَیْبانی وَهُوَ عامِلُهُ عَلى‏ أَرْدِشیرخُرّة

از نامه‏هاى امام علیه السلام‏

به مصقلة بن هبیره شیبانى فرماندار اردشیرخرّه‏

(بخش مهمى از فارس) است. (1)«1»

نامه در یک نگاه‏

این نامه نیز بى‏شباهت به نامه 41 نیست و عصاره آن ملامت و سرزنش شدید امام علیه السلام نسبت به فرماندار دیگرى به نام مصقلة بن هبیره شیبانى است، زیرا به خدمت امام علیه السلام گزارش داده بودند که او اموال بیت‏المال را بى‏حساب و کتاب به قوم و قبیله خود مى‏دهد. امام علیه السلام او را سخت بر این کار ملامت مى‏کند و نصیحت مى‏فرماید که آخرت خود را به دنیا و دین خود را به دینار نفروشد؛

ولى به‏طور قطع او را متهم نمى‏کند و مى‏فرماید: اگر خبرى که به من رسیده راست باشد تو کار بسیار بدى کرده‏اى.

بَلَغَنِی عَنْکَ أَمْرٌ إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَکَ، وَعَصَیْتَ إِمَامَکَ: أَنَّکَ تَقْسِمُ فَیْ‏ءَ الْمُسْلِمِینَ الَّذِی حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَخُیُولُهُمْ، وَأُرِیقَتْ عَلَیْهِ دِمَاؤُهُمْ، فِیمَنِ اعْتَامَکَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِکَ، فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ، لَئِنْ کَانَ ذَلِکَ حَقّاً لَتَجِدَنَّ لَکَ عَلَیَّ هَوَاناً، وَلَتَخِفَّنَّ عِنْدِی مِیزَاناً، فَلَا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّکَ، وَلَا تُصْلِحْ دُنْیَاکَ بِمَحْقِ دِینِکَ، فَتَکُونَ مِنَ الْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا. أَلَا وَإِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَقِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْ‏ءِ سَوَاءٌ: یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ، وَیَصْدُرُونَ عَنْهُ.

ترجمه‏

گزارشى از تو به من رسیده است که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشى، پروردگارت را به خشم آورده و امامت را عصیان کرده‏اى. به من گزارش داده‏اند، تو غنایم مسلمانان را که با نیزه‏ها و اسب‏هایشان (در جنگ با دشمن) به دست آمده و خون‏هایشان در این راه ریخته شده در میان گروهى از بادیه‏نشینان قبیله‏ات که تو را به ریاست خود برگزیده‏اند تقسیم مى‏کنى. سوگند به کسى که دانه را (در زیر خاک) شکافت و روح انسانى را آفرید، اگر گزارشى که به من رسیده درست باشد، تو در نزد من منزلت پستى خواهى داشت و ارزش و مقدارت در پیشگاه من سبک خواهد شد، بنابراین حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودى دینت سامان مده که اگر چنین کنى از زیانکارترین افراد خواهى بود. آگاه باش! حق مسلمانانى که نزد تو هستند با آنهایى که نزد منند در تقسیم بیت‏المال یکسان است. و ورود وخروج همگى بر آن باید به نظر من باشد.

شرح و تفسیر

همه مسلمین در بیت‏المال یکسانند

همان‏گونه که از عنوان نامه و همچنین از خطبه 44 استفاده مى‏شود مصقلة بن هبیره شیبانى یکى از کارگزاران و فرمانداران امام علیه السلام بر بخش مهمى از فارس به نام اردشیرخُرّه بود که شامل چندین شهر و آبادى مى‏شد. به گفته ابن ابى‏الحدید او از نواده‏هاى نزار بن معد بن عدنان بود. (2)«1»

وى داستانى در مورد اسیران بنى ناجیه دارد که در خطبه 44 گذشت.بنى‏ناجیه گروهى از نصارا بودند که مسلمان شده و جمعى هم بر آیین خود باقى مانده بودند و یا از اسلام باز گشته بودند. بعد از شکست خوردن اصحاب جمل در بصره تمام مردم آن منطقه با على علیه السلام بیعت کردند به جز بنى ناجیه که بر علیه امام علیه السلام لشکرکشى کردند؛ امام علیه السلام معقل بن قیس را فرستاد و او آنها را شکست داد و گروهى را به اسارت در آورد. هنگامى که این اسیران را به سوى کوفه مى‏بردند، چون به منطقه اردشیر خُرّه رسیدند که در آنجا مصقله به عنوان فرماندار امام علیه السلام حکومت مى‏کرد. وى آنها را که پانصد نفر بودند از معقل در برابر پرداخت غرامتى معادل پانصد هزار درهم گرفت و آزاد کرد او این اموال را از بیت‏المال پرداخت به این نیت که بعداً آن را به بیت‏المال برگرداند؛ ولى در این کار تعلّل مى‏ورزید. او پس از مدّتى خدمت امام علیه السلام به کوفه آمده مبلغى را پرداخت و انتظار داشت امام علیه السلام بقیه را به او ببخشد؛ ولى حضرت موافقت نکرد، زیرا ممکن بود بدعتى شود و بخشش‏هاى عثمان را از حقوق بیت‏المال در اذهان تداعى کند. سرانجام چون از عدالت امام علیه السلام بیمناک بود فرار کرد و به معاویه پیوست.

به هر حال نامه مورد بحث نیز نشان مى‏دهد که او عملًا پیرو مکتب عثمان بود

و قبل از داستان اسیران بنى‏ناجیه نیز اموال بیت‏المال را در میان بستگانش تقسیم مى‏کرد و هنگامى که این خبر به امام علیه السلام رسید، امام علیه السلام نامه مورد بحث را براى وى نوشت.

این نامه به سه نکته پر اهمّیّت اشاره مى‏کند: نخست مى‏فرماید: «گزارشى از تو به من رسیده است که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشى، پروردگارت را به خشم آورده و امامت را عصیان کرده‏اى»؛(بَلَغَنِی عَنْکَ أَمْرٌ إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَکَ، وَعَصَیْتَ إِمَامَکَ).

این تعبیر که به طور سربسته بیان شده، نشان مى‏دهد که امام علیه السلام خبرى را که به او رسیده بود صد در صد تصدیق نفرمود و جانب احتیاط را رعایت کرد که مبادا شخص بى‏گناهى متهم گردد.

آن‏گاه خبرِ رسیده را به طور واضح و مشروح بیان کرده، مى‏فرماید: «به من گزارش داده‏اند، تو غنایم مسلمانان را که با نیزه‏ها و اسب‏هایشان (در جنگ با دشمن) به دست آمده و خون‏هایشان در این راه ریخته شده در میان گروهى از بادیه‏نشینان قبیله‏ات که تو را به ریاست خود برگزیده‏اند تقسیم مى‏کنى»؛(أَنَّکَ تَقْسِمُ فَیْ‏ءَ الْمُسْلِمِینَ الَّذِی حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ، وَخُیُولُهُمْ وَأُرِیقَتْ عَلَیْهِ دِمَاؤُهُمْ، فِیمَنِ اعْتَامَکَ (3)«1» مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِکَ).

به یقین اگر مصقله چنین کارى را انجام داده باشد بسیار کار خلافى مرتکب شده، زیرا دست‏آورد خون مجاهدان و شهیدان را براى ریاست خود بر قومش هزینه کرده است.

سپس در بخش دوم این نامه مى‏فرماید: «سوگند به کسى که دانه را (در زیر

خاک) شکافت و روح انسانى را آفرید، اگر گزارشى که به من رسیده درست باشد، تو در نزد من منزلت پستى خواهى داشت و ارزش و مقدارت در پیشگاه من سبک خواهد شد»؛

(فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ (4)«1»، لَئِنْ کَانَ ذَلِکَ حَقّاًلَتَجِدَنَّ لَکَ عَلَیَّ هَوَاناً، وَلَتَخِفَّنَّ عِنْدِی مِیزَاناً).

باز امام علیه السلام در این جمله قضاوت محتاطانه‏اى درباره او مى‏کند که مبادا گزارشگران اشتباهى کرده باشند و آبروى انسان با ایمانى بى‏جهت بریزد و مى‏فرماید: اگر گزارش صحیح باشد در نظر من بى‏ارزش و بى‏مقدار خواهى شد.

امام علیه السلام در اینجا او را تهدید به مجازات خشنى نمى‏کند و لیکن به توبیخ معنوى مى‏پردازد که از مجازات خشونت آمیز ظاهرى دردناک‏تر است.

در ادامه سخن، امام علیه السلام او را نصیحت مى‏کند؛ نصیحتى پر معنا و آشکار.مى‏فرماید: «بنابراین حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودى دینت سامان مده که اگر چنین کنى از زیانکارترین افراد خواهى بود»؛(فَلَا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّکَ، وَلَا تُصْلِحْ دُنْیَاکَ بِمَحْقِ (5)«2» دِینِکَ، فَتَکُونَ مِنَ الْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا).

بدیهى است هیچ انسان عاقل و با ایمانى نباید حق خویشاوندان را بر حق خداوند مقدم دارد و با معصیت پروردگار، آنها را نوازش دهد و هیچ فرد خردمندى نباید سرمایه دین را که سبب نجات آخرت است با متاع ناپایدار و بى‏مقدار دنیا معاوضه کند. تعبیر به‏«اخسرین؛زیانکارترین» اشاره به همین است که انسان پرارزش‏ترین کالا را به کم‏ارزش‏ترین متاع بفروشد.

از آنجا که مصقله شاید گمان مى‏کرد با دادن بخشى از بیت‏المال به بستگانش‏

وظیفه صله رحم را انجام مى‏دهد، امام علیه السلام تعبیر به‏«أَخْسَرِینَ أَعْمَالًا»را براى او انتخاب کرد که گویا اشاره است به آیه ««قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالًا – الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»؛ بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین افراد به جهت عمل چه کسانى هستند، همان کسانى که سعى و تلاششان در زندگى دنیا گُم (و نابود) شده؛ در حالى که، مى‏پندارند کار نیک انجام مى‏دهند». (6)«1»

آن‏گاه امام علیه السلام در بخش پایانى این نامه به نکته مهمى از دستورات اسلام درباره حقوق مسلمانان در بیت‏المال اشاره کرده مى‏فرماید: «آگاه باش! حق مسلمانانى که نزد تو هستند با آنهایى که نزد منند در تقسیم بیت‏المال یکسان است و ورود و خروج همگى بر آن، باید به نظر من باشد»؛(أَلَا وَإِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَقِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْ‏ءِ سَوَاءٌ: یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ، وَیَصْدُرُونَ عَنْهُ).

جمله‏«یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ، وَیَصْدُرُونَ عَنْهُ»با توجّه به اینکه تعبیر به «ورود» و «صدور» در اصل مربوط به ورود تشنگان به آبشخور و بر گرفتن آب و بیرون رفتن از آن است، اشاره به این نکته است که بیت‏المال همچون نهر عظیمى است که خداوند آن را جارى ساخته و همگان در آن یکسانند. هر کسى از طریق آبشخور به این نهر مى‏رسد و بهره خود را بر مى‏گیرد و از آن خارج مى‏شود.

تعبیر به‏«عِنْدِی؛نزد من» مفهومش این نیست که باید تمام اموال بیت‏المال را نزد امام علیه السلام بیاورند و مردم از راه‏هاى دور و نزدیک برخیزند و به مرکز حکومت امام علیه السلام بیایند و سهم خود را بگیرند و بازگردند، بلکه منظور این است که این کار با نظر من و طبق برنامه من باید انجام گیرد، نه اینکه نمایندگانم خودسرانه هرگونه که مایل باشند بیت‏المال را تقسیم کنند.

و در هر حال این جمله اشاره به این دارد که بیت‏المال باید مانند عصر پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در میان مسلمانان به صورت یکسان تقسیم شود و همچون عصر عمر که عرب را بر عجم و اشراف و صحابه را بر دیگران ترجیح مى‏داد یا همانند عصر عثمان که بیت‏المال را در میان خویشاوندانش از بنى‏امیّه تقسیم مى‏کرد به صورت تبعیض‏آمیز تقسیم نگردد و اشکال کار همین بود که او تحت تأثیر عصر عثمان، براى خویشاوندان خود امتیازاتى قائل شد.

این نکته شایان توجّه است که اموال بیت‏المال در اینجا اشاره به زکات و مانند آن نیست که اختصاص به گروه‏هاى هشت‏گانه دارد نه همه، بلکه اشاره به خراج‏هایى است که از سرزمین‏هایى فتح شده مى‏گرفتند به این صورت که بر تمام زمین‏هاى آنها به نسبت عادلانه‏اى خراج و مالیات مى‏بستند و همه مسلمانان در آن یکسان بودند، زیرا با نیروى عموم فتح شده بود و فرقى میان غنى و فقیر و عرب و عجم در آن نبود به خلاف زکات که مخصوص نیازمندان و مستمندان و گروه‏هاى معین دیگر بود و از آنجا که بیشترین رقمى که در بیت‏المال وارد مى‏شد اموال خراجى بود از آن تعبیر به اموال بیت‏المال مى‏شد.

البته مناطق مختلف از نظر میزان خراج و مالیات اسلامى یکسان نبودند؛ در بعضى از مناطق زمین‏هاى کشاورزى و باغات فراوان بود و در بعضى از مناطق کمتر و ناچیز و چنان نبود که خراج هر منطقه را همانجا مصرف کنند.

از این رو امام علیه السلام مى‏فرماید: به فرض که خراج آن منطقه را میان همه مردم تقسیم کرده باشى باز هم کار درستى انجام نداده‏اى، زیرا خراج متعلّق به همه مسلمین است چه آنها که نزد تواند و چه آنها که نزد ما هستند. همه باید از این چشمه زلال بهره‏مند شوند.

نکته

پاسخ مصقله به امام علیه السلام‏

در بعضى از روایات آمده است که مصقله بعد از دریافت نامه امام علیه السلام پاسخى براى آن حضرت نوشت و خود را تبرئه کرد. پاسخ او چنین بود:

«نامه امیرمؤمنان علیه السلام به من رسید لازم است تحقیق فرمایند اگر آنچه گزارش شده است حق است، مرا مجازات کنند و سپس معزول دارند و تمام بردگان من آزاد شوند و گناهان ربیعه و مُضَر بر من باشد اگر دینار و درهمى و یا کمتر از آن را از زمانى که فرماندارى این منطقه به من واگذار شد تا زمانى که نامه امیرمؤمنان علیه السلام به من رسید، خیانت کرده باشم و شما مى‏دانید که اگر مرا از این سِمت عزل فرمایید، براى من آسان‏تر از این است که متهم شوم».

هنگامى که این نامه به دست امام علیه السلام رسید فرمود: فکر مى‏کنم او راست مى‏گوید (و گزارشگران خطا کرده‏اند). (7)«1»

ولى از بعضى روایات استفاده مى‏شود که پس از شهادت امیرمؤمنان على علیه السلام، معاویه مصقله را براى فرماندارى طبرستان (مازندران فعلى) انتخاب کرد؛ ولى پیش از آنکه آنجا را در اختیار بگیرد کشته شد و هرگز از آن سفر باز نگشت و داستان او به صورت ضرب المثل درآمد. هرگاه کسى نمى‏خواست کارى را انجام دهد مى‏گفت: بگذار تا مصقله از طبرستان برگردد. (8)«2»

در ذیل خطبه 44 بحث‏هاى مفصّلى درباره مصقله نوشته‏ایم.


1) سند نامه:این نامه قبل از سید رضى در کتاب انساب الاشراف بلاذرى و همچنین در تاریخ ابن واضح (یعقوبى) با تفاوت مختصرى ذکر شده و در ذیل خطبه 44 (جلد اوّل همین کتاب) سرگذشت دیگرى از مصقله آمده است.

2) شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج 3، ص 127.

3) «اعْتامَ» از ریشه «اعتیام» و از ریشه «عِیم» بر وزن «عیب» در اصل به معناى تشنگى و علاقه به شیر است و از آنجا که انسان هنگامى که علاقه شدید به چیزى پیدا کرد، تلاش مى‏کند نوع خوب آن را به دست آورد، واژه «عِیمة» (به کسر میم) به معناى هر چیز خوب و برگزیده‏اى آمده است، بنابراین جمله «اعْتامَکَ» یعنى تو را برگزیده‏اند.

4) «النَسَمَة» در اصل به معناى نفس کشیدن و وزش ملایم نسیم است و گاه به خود انسان یا روح او اطلاق‏مى‏شود.

5) «مَحْق» به معناى محو و نابود کردن است.

6) کهف، آیه 103 و 104.

7) تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 201.

8) فتوح البلدان بلاذرى، ج 2، ص 411.