و من کتاب له علیه السلام
إلى بَعْضِ عُمّالِهِ
از نامههاى امام علیه السلام
به یکى از فرماندارانش (1)«1»
نامه در یک نگاه
در اینکه مخاطب در این نامه چه شخصى بوده است بعضى از شارحان زحمت تعیین او را از دوش خود برداشته و به صورت اجمال از آن گذشتهاند؛ ولى آنگونه که از بلاذرى در انساب الاشراف و ابن دمشقى در جواهرالمطالب استفاده مىشود، مخاطب این نامه عبداللَّه بن عباس است که در آن زمان فرماندار بصره بوده است.
توضیح اینکه طبق نقل این دو مورخ، ابوالاسود نامهاى به این مضمون به امیرمؤمنان على علیه السلام نوشت که خداوند تو را والى امین ما و سرپرستى
وظیفهشناس قرار داده و ما تو را آزمودهایم و کاملًا امین و خیرخواه امت یافتهایم که حق آنها را از بیتالمال ادا مىکنى و از دنیاى آنها چشم مىپوشى. تو هرگز چیزى از اموال امت را مصرف نمىکنى و هیچگاه رشوهاى را نپذیرفتهاى؛ ولى عمو زادهات بدون اطلاع تو در اموال بیتالمال تصرّف و آن را حیف و میل مىکند و من صحیح ندانستم که این امر را از تو کتمان کنم (و این نامه را به خاطر آن به تو نوشتم).
امام علیه السلام در نامهاى در پاسخ به ابوالاسود از خیرخواهى او تشکر کرد و سپس نامه مورد بحث را به ابن عباس نوشت. (2)«1» و در ضمن آن او را سرزنش کرد ولى نه بهطور قطع، بلکه به این عبارت که اگر خبرى که به من رسیده صحیح باشد تو از فرمان من سرپیچى کردهاى و حق امانت را ادا ننمودهاى، همچنین دستور مىدهد فوراً حساب بیتالمال را ارسال کند و در پایان نامه نیز به او هشدار مىدهد که مراقب باشد که حسابرسى خداوند از حسابرسى خلق برتر است.
ولى بعضى از شارحان نهجالبلاغه در اینکه نامه خطاب به ابن عباس باشد تردید کرده و مقام او را به شهادت تاریخ از این والاتر شمردهاند که مرتکب چنین اعمالى شده باشد.
قابل توجّه اینکه بلاذرى بعد از ذکر نامه ابوالاسود و نامه امام به ابن عباس مىنویسد: ابن عباس نامهاى خدمت امام نوشت و در آن تصریح کرد که خبر مزبور نادرست است (و آنها که چنین خبرى دادهاند یا اشتباه کردهاند و یا غرضى داشتهاند).
متن نامه ابن عباس چنین بود:«أمّا بَعْدُ فَإنّ الّذی بَلَغَکَ عَنّی باطِلٌ وَأنَا لِما تَحْتَ یَدَیّ أحْوطُ وَأضْبَطُ فَلا تُصَدِّقْ عَلَیّ الأظِنّاءَ رَحِمَکَ اللَّهُ وَالسّلامُ».
توضیحات بیشترى در این زمینه در ذیل نامه آینده خواهد آمد.
أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِی عَنْکَ أَمْرٌ، إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّکَ، وَعَصَیْتَ إِمَامَکَ، وَأَخْزَیْتَ أَمَانَتَکَ. بَلَغَنِی أَنَّکَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَیْکَ، وَأَکَلْتَ مَا تَحْتَ یَدَیْکَ، فَارْفَعْ إِلَیَّ حِسَابَکَ، وَاعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ، وَالسَّلَامُ.
ترجمه
اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، کارى از تو به من گزارش داده شده که اگر انجام داده باشى پروردگارت را به خشم آوردهاى و پیشوایت را عصیان کردهاى و امانت خود را به رسوایى کشیدهاى (و خود را به سبب خیانت رسوا و ننگین ساختهاى). به من خبر دادهاند که تو زمینهاى آباد را ویران کردهاى و آنچه از بیتالمال در زیر دست تو بوده است را به خیانت برگرفته و خوردهاى، بنابراین حساب خویش را براى من بفرست و بدان که حساب خداوند از حساب مردم (در قیامت) سختتر و برتر است. والسلام.
شرح و تفسیر
خشم خدا و عصیان امام
امام علیه السلام در آغاز این نامه کوتاه و تکاندهنده مىفرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، کارى از تو به من گزارش داده شده که اگر انجام داده باشى پروردگارت را به خشم آوردهاى و پیشوایت را عصیان کردهاى و امانت خود را به رسوایى کشیدهاى (و خود را به سبب خیانت رسوا و ننگین ساختهاى)»؛(أَمَّا
بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِی عَنْکَ أَمْرٌ، إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّکَ، وَعَصَیْتَ إِمَامَکَ، وَأَخْزَیْتَ (3)«1» أَمَانَتَکَ).
امام علیه السلام در این عبارت، محتاطانه با مخاطب خود (ابن عباس یا دیگرى) برخورد مىکند و به طور قطع نمىفرماید تو این کارهاى خلاف را انجام دادهاى بلکه هشدار مىدهد که اگر خبرى که به من رسیده راست باشد، تو هم در پیشگاه خدا مسئولى و هم در پیشگاه امام خود و هم در برابر مردم به رسوایى کشیده شدهاى.
چه تعبیر گویایى که انسان بر اثر انجام کارى خود را در برابر خدا و امام و خلق بىاعتبار کرده باشد.
جمله«أَخْزَیْتَ أَمَانَتَکَ؛امانت خود را رسوا کردهاى» ممکن است اشاره به امانت مقام؛ یعنى فرماندارى باشد؛ یعنى کار تو مایه رسوایى فرماندارى توست و یا اشاره به امانت و اعتبارى است که او نزد مردم داشته؛ یعنى خود را در نظر خلق بىاعتبار ساختهاى.
آنگاه امام علیه السلام توضیح بیشترى در این زمینه مىدهد که در واقع، تفصیل بعد از اجمال و تبیین پس از ابهام است مىفرماید: «به من خبر دادهاند که تو زمینهاى آباد را ویران کردهاى و آنچه از بیتالمال در زیر دست تو بوده است را به خیانت برگرفته و خوردهاى»؛(بَلَغَنِی أَنَّکَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَیْکَ، وَأَکَلْتَ مَا تَحْتَ یَدَیْکَ).
جمله«جَرَّدْتَ الْأَرْضَ؛زمین را برهنه ساختهاى» ممکن است اشاره به این باشد که محصولات اراضى خراجیه را بر گرفته و براى خود برداشتهاى و نیز ممکن است اشاره به این باشد که بر اثر سوء تدبیرت زمینهاى زراعى را ویران
ساختهاى و بعضى احتمال دادهاند که «ارض» در اینجا به معناى زمین بیتالمال است؛ یعنى موجودى بیتالمال را برگرفته و آن را خالى کردهاى؛ ولى احتمال اوّل و دوم قوىتر به نظر مىرسد.
توجّه داشته باشید که «جَرَّدْتَ» از ریشه تجرید یعنى برهنه کردن گرفته شده و ملخ را از آنرو جراد مىگویند که زراعت و برگ درختان را مىخورد و زمین و درخت را برهنه مىسازد.
حضرت در پایان نامه مىفرماید: «بنابراین حساب خویش را براى من بفرست و بدان که حساب خداوند از حساب مردم (در قیامت) سختتر و برتر است. والسّلام»؛(فَارْفَعْ إِلَیَّ حِسَابَکَ، وَاعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ وَالسَّلَامُ).
روشن است که در حساب بندگان گاهى اشتباه و خطا و زمانى مخفىکارى رخ مىدهد، در حالى که حساب الهى نه خطا و اشتباهى دارد و نه کسى مىتواند وضع خود را در برابر آن پنهان کند. همانگونه که قرآن مىفرماید: ««یا بُنَىَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فى صَخْرَةٍ أَوْ فِى السَّماواتِ أَوْ فِى الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ»؛ (لقمان به فرزندش مىگوید:) پسرم! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (کار نیک یا بد) باشد و در دل سنگى یا در (گوشهاى از) آسمانها و زمین قرار گیرد خداوند آن را (در قیامت براى حساب) مىآورد». (4)«1»
منظور از حساب که امام علیه السلام به آن اشاره کرده، حساب درآمد بیتالمال اعم از زمینهاى خراجیه و زکات و غنایم و مانند آن است که فرماندار حضرت موظّف شده هم درآمدها و هم هزینهها را براى امام بنویسد تا روشن شود حیف و میلى در بیتالمال واقع شده یا نه.
1) سند نامه:این نامه را نویسنده عقد الفرید (ابن عبد ربه متوفاى 328) در کتاب خود آورده است (مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 355) و شگفتآور اینکه شارح معروف، ابنمیثم این نامه را در شرح نهجالبلاغه خود نیاورده است.
2) انساب الاشراف بلاذرى، ص 169 و جواهرالمطالب ابن دمشقى، ج 2، ص 79.
3) «أخْزَیْتَ» از ریشه «خِزْى» بر وزن «حزب» در اصل به معناى شکست روحى (و شرمسارى) است که یا از ناحیه خود انسان است و به صورت حیاى مفرط آشکار مىشود و یا از ناحیه دیگرى است که بر انسان تحمیل مىگردد. این مادّه گاه به معناى افتادن در بلا و گاه به معناى رسوایى و شرمندگى ناشى از آن است.
4) لقمان، آیه 16.