جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نامه 40

زمان مطالعه: 5 دقیقه

و من کتاب له علیه السلام

إلى‏ بَعْضِ عُمّالِهِ‏

از نامه‏هاى امام علیه السلام‏

به یکى از فرماندارانش (1)«1»

نامه در یک نگاه‏

در اینکه مخاطب در این نامه چه شخصى بوده است بعضى از شارحان زحمت تعیین او را از دوش خود برداشته و به صورت اجمال از آن گذشته‏اند؛ ولى آن‏گونه که از بلاذرى در انساب الاشراف و ابن دمشقى در جواهرالمطالب استفاده مى‏شود، مخاطب این نامه عبداللَّه بن عباس است که در آن زمان فرماندار بصره بوده است.

توضیح اینکه طبق نقل این دو مورخ، ابوالاسود نامه‏اى به این مضمون به امیرمؤمنان على علیه السلام نوشت که خداوند تو را والى امین ما و سرپرستى‏

وظیفه‏شناس قرار داده و ما تو را آزموده‏ایم و کاملًا امین و خیرخواه امت یافته‏ایم که حق آنها را از بیت‏المال ادا مى‏کنى و از دنیاى آنها چشم مى‏پوشى. تو هرگز چیزى از اموال امت را مصرف نمى‏کنى و هیچ‏گاه رشوه‏اى را نپذیرفته‏اى؛ ولى عمو زاده‏ات بدون اطلاع تو در اموال بیت‏المال تصرّف و آن را حیف و میل مى‏کند و من صحیح ندانستم که این امر را از تو کتمان کنم (و این نامه را به خاطر آن به تو نوشتم).

امام علیه السلام در نامه‏اى در پاسخ به ابوالاسود از خیرخواهى او تشکر کرد و سپس نامه مورد بحث را به ابن عباس نوشت. (2)«1» و در ضمن آن او را سرزنش کرد ولى نه به‏طور قطع، بلکه به این عبارت که اگر خبرى که به من رسیده صحیح باشد تو از فرمان من سرپیچى کرده‏اى و حق امانت را ادا ننموده‏اى، همچنین دستور مى‏دهد فوراً حساب بیت‏المال را ارسال کند و در پایان نامه نیز به او هشدار مى‏دهد که مراقب باشد که حساب‏رسى خداوند از حساب‏رسى خلق برتر است.

ولى بعضى از شارحان نهج‏البلاغه در اینکه نامه خطاب به ابن عباس باشد تردید کرده و مقام او را به شهادت تاریخ از این والاتر شمرده‏اند که مرتکب چنین اعمالى شده باشد.

قابل توجّه اینکه بلاذرى بعد از ذکر نامه ابوالاسود و نامه امام به ابن عباس مى‏نویسد: ابن عباس نامه‏اى خدمت امام نوشت و در آن تصریح کرد که خبر مزبور نادرست است (و آنها که چنین خبرى داده‏اند یا اشتباه کرده‏اند و یا غرضى داشته‏اند).

متن نامه ابن عباس چنین بود:«أمّا بَعْدُ فَإنّ الّذی بَلَغَکَ عَنّی باطِلٌ وَأنَا لِما تَحْتَ یَدَیّ أحْوطُ وَأضْبَطُ فَلا تُصَدِّقْ عَلَیّ الأظِنّاءَ رَحِمَکَ اللَّهُ وَالسّلامُ».

توضیحات بیشترى در این زمینه در ذیل نامه آینده خواهد آمد.

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِی عَنْکَ أَمْرٌ، إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّکَ، وَعَصَیْتَ إِمَامَکَ، وَأَخْزَیْتَ أَمَانَتَکَ. بَلَغَنِی أَنَّکَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَیْکَ، وَأَکَلْتَ مَا تَحْتَ یَدَیْکَ، فَارْفَعْ إِلَیَّ حِسَابَکَ، وَاعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ، وَالسَّلَامُ.

ترجمه‏

اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، کارى از تو به من گزارش داده شده که اگر انجام داده باشى پروردگارت را به خشم آورده‏اى و پیشوایت را عصیان کرده‏اى و امانت خود را به رسوایى کشیده‏اى (و خود را به سبب خیانت رسوا و ننگین ساخته‏اى). به من خبر داده‏اند که تو زمین‏هاى آباد را ویران کرده‏اى و آنچه از بیت‏المال در زیر دست تو بوده است را به خیانت برگرفته و خورده‏اى، بنابراین حساب خویش را براى من بفرست و بدان که حساب خداوند از حساب مردم (در قیامت) سخت‏تر و برتر است. والسلام.

شرح و تفسیر

خشم خدا و عصیان امام‏

امام علیه السلام در آغاز این نامه کوتاه و تکان‏دهنده مى‏فرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، کارى از تو به من گزارش داده شده که اگر انجام داده باشى پروردگارت را به خشم آورده‏اى و پیشوایت را عصیان کرده‏اى و امانت خود را به رسوایى کشیده‏اى (و خود را به سبب خیانت رسوا و ننگین ساخته‏اى)»؛(أَمَّا

بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِی عَنْکَ أَمْرٌ، إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّکَ، وَعَصَیْتَ إِمَامَکَ، وَأَخْزَیْتَ (3)«1» أَمَانَتَکَ).

امام علیه السلام در این عبارت، محتاطانه با مخاطب خود (ابن عباس یا دیگرى) برخورد مى‏کند و به طور قطع نمى‏فرماید تو این کارهاى خلاف را انجام داده‏اى بلکه هشدار مى‏دهد که اگر خبرى که به من رسیده راست باشد، تو هم در پیشگاه خدا مسئولى و هم در پیشگاه امام خود و هم در برابر مردم به رسوایى کشیده شده‏اى.

چه تعبیر گویایى که انسان بر اثر انجام کارى خود را در برابر خدا و امام و خلق بى‏اعتبار کرده باشد.

جمله‏«أَخْزَیْتَ أَمَانَتَکَ؛امانت خود را رسوا کرده‏اى» ممکن است اشاره به امانت مقام؛ یعنى فرماندارى باشد؛ یعنى کار تو مایه رسوایى فرماندارى توست و یا اشاره به امانت و اعتبارى است که او نزد مردم داشته؛ یعنى خود را در نظر خلق بى‏اعتبار ساخته‏اى.

آن‏گاه امام علیه السلام توضیح بیشترى در این زمینه مى‏دهد که در واقع، تفصیل بعد از اجمال و تبیین پس از ابهام است مى‏فرماید: «به من خبر داده‏اند که تو زمین‏هاى آباد را ویران کرده‏اى و آنچه از بیت‏المال در زیر دست تو بوده است را به خیانت برگرفته و خورده‏اى»؛(بَلَغَنِی أَنَّکَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَیْکَ، وَأَکَلْتَ مَا تَحْتَ یَدَیْکَ).

جمله‏«جَرَّدْتَ الْأَرْضَ؛زمین را برهنه ساخته‏اى» ممکن است اشاره به این باشد که محصولات اراضى خراجیه را بر گرفته و براى خود برداشته‏اى و نیز ممکن است اشاره به این باشد که بر اثر سوء تدبیرت زمین‏هاى زراعى را ویران‏

ساخته‏اى و بعضى احتمال داده‏اند که «ارض» در اینجا به معناى زمین بیت‏المال است؛ یعنى موجودى بیت‏المال را برگرفته و آن را خالى کرده‏اى؛ ولى احتمال اوّل و دوم قوى‏تر به نظر مى‏رسد.

توجّه داشته باشید که «جَرَّدْتَ» از ریشه تجرید یعنى برهنه کردن گرفته شده و ملخ را از آن‏رو جراد مى‏گویند که زراعت و برگ درختان را مى‏خورد و زمین و درخت را برهنه مى‏سازد.

حضرت در پایان نامه مى‏فرماید: «بنابراین حساب خویش را براى من بفرست و بدان که حساب خداوند از حساب مردم (در قیامت) سخت‏تر و برتر است. والسّلام»؛(فَارْفَعْ إِلَیَّ حِسَابَکَ، وَاعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ وَالسَّلَامُ).

روشن است که در حساب بندگان گاهى اشتباه و خطا و زمانى مخفى‏کارى رخ مى‏دهد، در حالى که حساب الهى نه خطا و اشتباهى دارد و نه کسى مى‏تواند وضع خود را در برابر آن پنهان کند. همان‏گونه که قرآن مى‏فرماید: ««یا بُنَىَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فى‏ صَخْرَةٍ أَوْ فِى السَّماواتِ أَوْ فِى الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ»؛ (لقمان به فرزندش مى‏گوید:) پسرم! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (کار نیک یا بد) باشد و در دل سنگى یا در (گوشه‏اى از) آسمان‏ها و زمین قرار گیرد خداوند آن را (در قیامت براى حساب) مى‏آورد». (4)«1»

منظور از حساب که امام علیه السلام به آن اشاره کرده، حساب درآمد بیت‏المال اعم از زمین‏هاى خراجیه و زکات و غنایم و مانند آن است که فرماندار حضرت موظّف شده هم درآمدها و هم هزینه‏ها را براى امام بنویسد تا روشن شود حیف و میلى در بیت‏المال واقع شده یا نه.


1) سند نامه:این نامه را نویسنده عقد الفرید (ابن عبد ربه متوفاى 328) در کتاب خود آورده است (مصادر نهج‏البلاغه، ج 3، ص 355) و شگفت‏آور اینکه شارح معروف، ابن‏میثم این نامه را در شرح نهج‏البلاغه خود نیاورده است.

2) انساب الاشراف بلاذرى، ص 169 و جواهرالمطالب ابن دمشقى، ج 2، ص 79.

3) «أخْزَیْتَ» از ریشه «خِزْى» بر وزن «حزب» در اصل به معناى شکست روحى (و شرمسارى) است که یا از ناحیه خود انسان است و به صورت حیاى مفرط آشکار مى‏شود و یا از ناحیه دیگرى است که بر انسان تحمیل مى‏گردد. این مادّه گاه به معناى افتادن در بلا و گاه به معناى رسوایى و شرمندگى ناشى از آن است.

4) لقمان، آیه 16.