و من کتاب له علیه السلام
إلى عَمْرو بْنِ الْعاص
از نامههاى امام علیه السلام است
که به عمرو عاص نگاشته (1)«1»
نامه در یک نگاه
این نامه مملوّ از سرزنشهاى شدیدى است که امام علیه السلام نسبت به عمرو بن عاص فرموده و او را به جهت سرسپردگیش در برابر معاویه ملامت مىکند و معاویه را با اوصافى که شایسته اوست توصیف مىنماید.
بخش دیگرى از این نامه تهدیدى است که امام علیه السلام نسبت به او و معاویه دارد و مىفرماید: اگر بر شما دو نفر پیروز شوم شما را به مجازاتى که در خور شماست مىرسانم و اگر پیروز نشوم مجازات الهى در انتظار شماست.
شایان توجّه است که مطابق آنچه در کتاب تمام نهجالبلاغه آمده، این نامه جملههاى کوتاهى در آغاز و جمله کوتاهى در پایان داشته که سیّد رضى آن را نیاورده است. آغاز آن چنین بوده:«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ إِلَى الأَبْتَرِ ابْنِ الأَبْتَرِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ بِنِ وَائِلِ، شَانِئ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ فِی الْجَاهِلِیَّةِالإِسْلَامِ. سَلَامٌ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
و آخر نامه چنین است:«وَاللَّهُ حَسْبُکُمَا وَکَفى بِانْتِقَامِهِ انْتِقَاماً، وَبِعِقَابِهِ عِقَاباًالسَّلَامُ لأَهْلِهِ».(2)«1»
فَإِنَّکَ قَدْ جَعَلْتَ دِینَکَ تَبَعاً لِدُنْیَا امْرِئٍ ظَاهِرٍ غَیُّهُ، مَهْتُوکٍ سِتْرُهُ، یَشِینُ الْکَرِیمَ بِمَجْلِسِهِ، وَیُسَفِّهُ الْحَلِیمَ بِخِلْطَتِهِ، فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ، وَطَلَبْتَ فَضْلَهُ، اتِّبَاعَ الْکَلْبِ لِلضِّرْغَامِ یَلُوذُ بِمَخَالِبِهِ، وَیَنْتَظِرُ مَا یُلْقَى إِلَیْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِیسَتِهِ فَأَذْهَبْتَ دُنْیَاکَ وَآخِرَتَکَ! وَلَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَکْتَ مَا طَلَبْتَ. فَإِنْ یُمَکِّنِّی اللَّهُ مِنْکَ وَمِنِ ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ أَجْزِکُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا، وَإِنْ تُعْجِزَا وَتَبْقَیَا فَمَا أَمَامَکُمَا شَرٌّ لَکُمَا، وَالسَّلَامُ.
ترجمه
تو (اى عمرو بن عاص) دین خود را تابع کسى قرار دادهاى که گمراهیش آشکار و پرده حیایش دریده است و به افراد با شخصیت در مجلسش توهین مىکند و عاقل را با معاشرت خود سفیه مىسازد.
تو قدم در جاى قدمهاى او نهادى و بخشش او را خواستار شدى همچون سگى که به دنبال شیر درندهاى برود و به چنگال او متوسل شود و منتظر پسماندههاى شکار او باشد که به سویش افکنده شود. تو با این کار دنیا و آخرتت را تباه کردى. اگر طرفدار حق بودى، به آنچه مىخواستى مىرسیدى و اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابوسفیان (معاویه) مسلط سازد، کیفر تمام آنچه را در گذشته انجام دادید به شما خواهم داد و اگر من به شما دست نیابم و (بعد از من) باقى بمانید، آنچه را (از عذاب الهى در آخرت) در پیش دارید براى شما بدتر است. والسلام.
شرح و تفسیر
دین خود را به دنیاى دیگرى فروختى
امام علیه السلام در آغاز نامه سرزنش خود را نسبت به عمرو بن عاص از اینجا آغاز مىکند که مىفرماید: «تو (اى عمرو بن عاص) دین خود را تابع کسى قرار دادهاى که گمراهیش آشکار و پرده حیایش دریده است و به افراد با شخصیت در مجلسش توهین مىکند و عاقل را با معاشرت خود سفیه مىسازد»؛(فَإِنَّکَ قَدْ جَعَلْتَ دِینَکَ تَبَعاً لِدُنْیَا امْرِئٍ ظَاهِرٍ غَیُّهُ، مَهْتُوکٍ سِتْرُهُ (3)«1»، یَشِینُ (4)«2» الْکَرِیمَ بِمَجْلِسِهِ،وَیُسَفِّهُ الْحَلِیمَ (5)«3» بِخِلْطَتِهِ (6)«4»).
بعضى از شارحان نهجالبلاغه جمله«یَشِینُ الْکَرِیمَ بِمَجْلِسِهِ»را اشاره به سب و لعن شدن مولا على علیه السلام و بنى هاشم در مجلس معاویه دانستهاند که این بزرگواران همواره و طى سالیان دراز در مجلس او و سپس مجالس دیگر مورد هتک و بىاحترامى واقع مىشدند؛ ولى ظاهراً منحصر به این نیست، بلکه او افزون بر این کار بسیار زشت، پیوسته حاضران را که داراى شخصیت و مقامى نزد على علیه السلام بودند به باد سخریه مىگرفت و با کلمات زشت و رکیک به آنها اهانت مىکرد و بسیارى از آنها نیز پاسخ کوبنده به او مىدادند بى آنکه به خطرات ناشى از آن اعتنا کنند. روى هم رفته معاویه مردى بدزبان و هتاک بود.
از جمله «جاریة بن قدامة» که مرد با شخصیتى بود- به گفته العقد الفرید- روزى وارد بر معاویه شد. معاویه به او گفت چقدر آدم پستى بودى که تو را جاریه (یکى از معانى جاریه کنیز است) نام نهادند و او در جواب گفت: و تو اى
معاویه نیز چه آدم پستى بودى که نامت را معاویه گذاشتند که یکى از معانى آن سگ ماده است. معاویه گفت: اى بىمادر چرا چنین سخن مىگویى؟ جاریه گفت: مادرم مرا براى گرفتن شمشیرهایى زاده است که با آن در برابر تو در میدانهاى نبرد حاضر شدیم و آن نیز هم اکنون در دست ماست …. (7)«1»
و جمله«یُسَفِّهُ الْحَلِیمَ بِخِلْطَتِهِ»اشاره به این است که آنقدر سخنان بىارزش و ناموزون در مجلس او گفته مىشد که آدم عاقل در آن مجلس، سفیه شمرده مىشد و این است نتیجه مجلسى که معاویه و هم ردیفان او در آن شرکت دارند.
این اوصاف چهارگانهاى که امام علیه السلام براى معاویه بر شمرد، به خوبى مىتواند تمام شخصیت او را مجسم کند و نشان دهد چه کسى ادعاى خلافت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را داشت. از آن شگفتآورتر حال کسانى است که تاریخ او را خواندهاند و با این حال او را صحابى محترم پیغمبر صلى الله علیه و آله مىشمرند و کمترین اهانت به او را جایز نمىدانند. راستى تعصب کورکورانه چه بلاهایى بر سر انسان مىآورد.
امام علیه السلام در ادامه خطاب به عمرو عاص مىفرماید: «تو قدم در جاى قدمهاى او گذاشتى و بخشش او را خواستار شدى همچون سگى که به دنبال شیر درندهاى برود و به چنگال او متوسل شود و منتظر پسماندههاى شکار او باشد که به سویش افکنده شود. تو با این کار دنیا و آخرتت را تباه کردى»؛(فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ، وَطَلَبْتَ فَضْلَهُ، اتِّبَاعَ الْکَلْبِ لِلضِّرْغَامِ (8)«2» یَلُوذُ بِمَخَالِبِهِ (9)«3»، وَیَنْتَظِرُ مَا یُلْقَى إِلَیْهِمِنْ فَضْلِ فَرِیسَتِهِ (10)«4»، فَأَذْهَبْتَ دُنْیَاکَ وَآخِرَتَکَ).
معمولًا در این گونه موارد تشبیه به روباهى مىشود که به دنبال شیر درندهاى مىرود تا از پسمانده شکار او استفاده کند و اینکه امام علیه السلام واژه کلب (سگ) را به
جاى ثعلب (روباه) به کار مىبرد براى نشان دادن شدت پستى عمرو بن عاص است و مىدانیم عمرو عاص خودش کسى نبود که بتواند حکومتى به چنگ آورد ولى با نیرنگهایى که براى پیشرفت کار معاویه به کار بست سرانجام زمامدارى مصر را از طرف او در اختیار گرفت. دنیاى او تباه شد، چرا که آبرویى براى او باقى نماند و تباهى آخرتش نیاز به بحث ندارد.
در کتاب تاریخ یعقوبى آمده است هنگامى که عمرو بن عاص در آستانه مرگ قرار گرفت، نگاهى به اموال فراوان خود کرد (و از اینکه مىخواهد از آنها چشم بپوشد و همه را رها سازد سخت ناراحت بود) گفت: اى کاش به جاى این فضولات شتران بود اى کاش سى سال قبل چشم از دنیا فرو بسته بودم. دنیاى معاویه را سر و سامان دادم و دین خودم را فاسد کردم. دنیا را مقدم داشتم و آخرت را به فراموشى سپردم. راه راست را رها کردم تا مرگم فرا رسید. مىبینم معاویه تمام اموال مرا در اختیار خود مىگیرد و با شما (بستگان و نزدیکانم) بد رفتارى خواهد کرد. (11)«1»
سپس امام علیه السلام اضافه مىفرماید که: «اگر طرفدار حق بودى، به آنچه مىخواستى مىرسیدى»؛(وَلَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَکْتَ مَا طَلَبْتَ).
اشاره به اینکه هم دنیا را داشتى و هم آخرت را چون استعداد کافى براى این کار داشتى؛ اما مع الاسف آن را در مسیر باطل به کار بستى.
بسیارند کسانى که مىتوانند با هوش و استعداد خود دنیا را از طریق حلال به دست آورند بى آنکه لطمهاى به آخرت آنها وارد شود؛ ولى راه را اشتباه مىروند.
در اینجا سؤالى پیش مىآید و آن اینکه آیا واقعاً اگر عمرو بن عاص در برابر حق تسلیم مىشد، امام علیه السلام آنچه را او مىخواست به او مىداد، مثلًا حکومت
مصر را در اختیار او مىگذاشت در حالى که از سیره امام علیه السلام چنین چیزى استفاده نمىشود.
در پاسخ این سؤال مىتوان گفت که اگر او واقعاً راه حق را پیش مىگرفت و تقواى الهى داشت، با هوش و ذکاوت خاصى که در او بود چرا امام علیه السلام مقام مهمى را به او ندهد به علاوه منظور از«مَا طَلَبْتَ»تنها حکومت مصر نیست، بلکه داشتن مقام شایستهاى است که او را اقناع کند، هر چند مقامى کمتر از حکومت مصر باشد.
در پایان این نامه، امام علیه السلام او و معاویه را تهدید مىکند و مىفرماید: «و اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابوسفیان (معاویه) مسلط سازد، کیفر همه آنچه را در گذشته انجام دادید به شما خواهم داد و اگر من به شما دست نیابم و (بعد از من) باقى بمانید، آنچه را (از عذاب الهى در آخرت) در پیش دارید براى شما بدتر است. والسلام»؛(فَإِنْ یُمَکِّنِّی اللَّهُ مِنْکَ وَمِنِ ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ أَجْزِکُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا، وَإِنْ تُعْجِزَا تَبْقَیَا فَمَا أَمَامَکُمَا شَرٌّ لَکُمَا، وَالسَّلَامُ).
بعضى از شارحان نهجالبلاغه در اینجا بحثى را عنوان کردهاند که اگر امام علیه السلام بر آنها پیروز مىشد آیا آنها را به قتل مىرساند یا مشمول عفو مىساخت یا مجازاتى در میان این دو. گرچه سخن درباره مسألهاى که هرگز روى نداد چندان فایدهاى ندارد، ولى به یقین اگر امام علیه السلام از حق خود مىگذشت از حق مردم نمىگذشت و نتیجه جنایات آنها را به آنها مىداد. شاهد این سخن چیزى است که ذیل این نامه در روایات دیگر آمده است:«فَإِنْ یُمَکِّنِّی اللَّهُ مِنْکَ وَمِنِ ابْنِ أَبی سُفْیَانَ أَجْزِکُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا وَأُلْحِقْکُمَا بِمَنْ قَتَلَهُ اللَّهُ مِنْ ظَلَمَةِ قُرَیْشٍ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله؛اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابوسفیان مسلط سازد شما را به آنچه از پیش انجام دادهاید کیفر مىدهم و شما را به ظالمان قریش که خداوند آنها را در عصر رسول خدا صلى الله علیه و آله کشت ملحق مىسازم».
نکتهها
1. عمرو بن عاص در جاهلیت و اسلام
دانشمند معروف مصرى «محمد عبده» در شرح نهجالبلاغه خود در آغاز این نامه مىنویسد: یکى از امور اسف انگیز زمان و در عین حال از شوخىهاى دوران این است که عمرو بن عاص همان کسى است که قریش او را به سوى نجاشى پادشاه حبشه فرستادند تا از او بخواهد جعفر بن ابىطالب و مهاجران و گروهى از مهاجران مسلمین را که با او بودند به آنها تحویل دهد تا به مکّه باز گردانند و قریش درباره آنها حکم کند (و مجازات نماید). همین شخص (عمرو بن عاص) کسى است که در صفین به نبرد در برابر على بن ابىطالب علیه السلام پرداخت؛ یعنى با همان روحیهاى که با فرزند نخستین ابوطالب (جعفر) مبارزه کرد با همان روحیه با فرزند دوم او (على علیه السلام) به جنگ پرداخت! این یکى از مسائل اندوهناک اسلامى است که همان اشخاصى که در آغاز ظهور اسلام با آن به مبارزه برخاستند، پس از پیروزى اسلام لباس دین بر تن کردند و باز به مبارزه برخاستند.
این دانشمند مصرى سپس اضافه مىکند که عمرو عاص به هدفش رسید و سرزمین مصر بهطور خالص در اختیار او قرار گرفت. اکنون بد نیست چهرهاى از چهرههاى حکومت او در مصر را مشاهده کنیم.
آنگاه از مقریزى مورخ معروف قرن نهم نقل مىکند که عمرو عاص بعد از خود هفتاد بهار دینار- هر بهار به اندازه یک پوست گاو بود- به ارث گذاشت.این است سرنوشت اسلام و مسلمین که هفتاد انبان بزرگ سکه طلا از قوت ملت مظلوم اسلام و ارزاق آنها غارت مىشود و یک والى آن را از خود به ارث مىگذارد. (12)«1»
2. گوشهاى از اعمال معاویه
نکته جالب دیگر اینکه بنا به نقل ابن ابى الحدید در شرح جمله امام علیه السلام درباره معاویه«ظاهرٍ غیُّه»مىگوید: گمراهى و ضلالت او چنان آشکار است که جاى تردید در آن نیست اما پردهدرى او که در جمله«مَهْتُوکٍ سِتْرُهُ»به آن اشاره شده چنین بود که او قبل از آنکه نام خلافت را بر خود بگذارد بسیار شوخىهاى سبک و زشت داشت. در زمان عمر از ترس او کمى خود را جمع و جور کرد؛ ولى در زمان عثمان پردهها را کنار زد و به هر کار قبیحى دست مىیازد.لباسهاى ابریشمین مىپوشید و از ظرفهاى طلا و نقره آب مىخورد، بر مرکبهایى که زینهاى زینتى طلایین داشت سوار مىشد و همانگونه که در کتابهاى سیره و تاریخ آمده، در ایام عثمان در شام شراب مىنوشید؛ ولى بعد از شهادت امیر مؤمنان علیه السلام و تثبیت موقعیت او بعضى مىگویند شراب را تنها در پنهانى مىنوشید و بعضى گفتهاند به ملاحظه نام خلافت آن را کنار گذاشت؛ ولى شک نیست که او به ساز و طرب و آواز خوانندگان گوش فرا مىداد و به آنها جوایزى مىبخشید. (13)«1»
1) سند نامه:از کسانى که قبل از سیّد رضى این نامه را در کتاب خود آوردهاند نصر بن مزاحم در کتاب صفین است که با کمى تفاوت نامه را ذکر کرده است. البتّه این سخن مطابق نقل ابن ابى الحدید است؛ ولى بعضى از محققان که کتاب نصر بن مزاحم را بررسى کردهاند مىگویند: نامه به این صورت در نسخه کتاب نصر که در دسترس ماست وجود ندارد. (رجوع شود به شرح نهج البلاغه علّامه تسترى، ج 7، ص 514 و الغدیر، ج 2، ص 130. علّامه امینى اضافه مىکند که آنچه امروز از کتاب نصر در دست ماست به نظر مىرسد که تنها بخشى از آن باشد و اصل آن بسیار مفصلتر بوده که به هنگام طبع کتاب حذف شده است). از کسانى که بعد از سیّد رضى آن را در کتاب خود آوردهاند، ابن جوزى حنفى در کتاب تذکرة الخواص و طبرسى در احتجاج است (مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 337).
2) تمام نهجالبلاغه، نامه 46، ص 826.
3) «مهتوکٍ سِترُه» به معناى انسان بى شرمى است که پردههاى حیاى او دریده است، از ریشه «هتک» بهمعناى پاره کردن و دریدن گرفته شده است.
4) «یشین» از ریشه «شین» بر وزن «عین» به معناى زشت ساختن گرفته شده است.
5) «حلیم» در اینگونه موارد به معناى عاقل است از ریشه «حلم» بر وزن «نهم» به معناى عقل گرفته شده است.
6) «بخلطته» از ریشه «خلطة» بر وزن «رشته» به معناى معاشرت آمده است.
7) انساب الاشراف، ج 5، ص 62 (با تلخیص).
8) «ضرغام» به معناى شیر است.
9) «مخالب» جمع «مِخلب» بر وزن «مِنبر» به معناى چنگال است.
10) «فریسة» به معناى شکار است از ریشه «فَرس» بر وزن «ترس» به معناى دریدن و کشتن گرفته شده است.
11) تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 222. شرح بیشترى درباره حالات عمرو عاص در ذیل خطبه 84 در همین کتاب ج 3، ص 472 آوردهایم.
12) شرح نهجالبلاغه عبده، اوّل نامه مورد بحث.
13) شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 161.