جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نامه 39

زمان مطالعه: 8 دقیقه

و من کتاب له علیه السلام

إلى‏ عَمْرو بْنِ الْعاص‏

از نامه‏هاى امام علیه السلام است‏

که به عمرو عاص نگاشته (1)«1»

نامه در یک نگاه‏

این نامه مملوّ از سرزنش‏هاى شدیدى است که امام علیه السلام نسبت به عمرو بن عاص فرموده و او را به جهت سرسپردگیش در برابر معاویه ملامت مى‏کند و معاویه را با اوصافى که شایسته اوست توصیف مى‏نماید.

بخش دیگرى از این نامه تهدیدى است که امام علیه السلام نسبت به او و معاویه دارد و مى‏فرماید: اگر بر شما دو نفر پیروز شوم شما را به مجازاتى که در خور شماست مى‏رسانم و اگر پیروز نشوم مجازات الهى در انتظار شماست.

شایان توجّه است که مطابق آنچه در کتاب تمام نهج‏البلاغه آمده، این نامه جمله‏هاى کوتاهى در آغاز و جمله کوتاهى در پایان داشته که سیّد رضى آن را نیاورده است. آغاز آن چنین بوده:«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ إِلَى الأَبْتَرِ ابْنِ الأَبْتَرِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ بِنِ وَائِلِ، شَانِئ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ فِی الْجَاهِلِیَّةِالإِسْلَامِ. سَلَامٌ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».

و آخر نامه چنین است:«وَاللَّهُ حَسْبُکُمَا وَکَفى بِانْتِقَامِهِ انْتِقَاماً، وَبِعِقَابِهِ عِقَاباًالسَّلَامُ لأَهْلِهِ».(2)«1»

فَإِنَّکَ قَدْ جَعَلْتَ دِینَکَ تَبَعاً لِدُنْیَا امْرِئٍ ظَاهِرٍ غَیُّهُ، مَهْتُوکٍ سِتْرُهُ، یَشِینُ الْکَرِیمَ بِمَجْلِسِهِ، وَیُسَفِّهُ الْحَلِیمَ بِخِلْطَتِهِ، فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ، وَطَلَبْتَ فَضْلَهُ، اتِّبَاعَ الْکَلْبِ لِلضِّرْغَامِ یَلُوذُ بِمَخَالِبِهِ، وَیَنْتَظِرُ مَا یُلْقَى‏ إِلَیْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِیسَتِهِ فَأَذْهَبْتَ دُنْیَاکَ وَآخِرَتَکَ! وَلَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَکْتَ مَا طَلَبْتَ. فَإِنْ یُمَکِّنِّی اللَّهُ مِنْکَ وَمِنِ ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ أَجْزِکُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا، وَإِنْ تُعْجِزَا وَتَبْقَیَا فَمَا أَمَامَکُمَا شَرٌّ لَکُمَا، وَالسَّلَامُ.

ترجمه‏

تو (اى عمرو بن عاص) دین خود را تابع کسى قرار داده‏اى که گمراهیش آشکار و پرده حیایش دریده است و به افراد با شخصیت در مجلسش توهین مى‏کند و عاقل را با معاشرت خود سفیه مى‏سازد.

تو قدم در جاى قدم‏هاى او نهادى و بخشش او را خواستار شدى همچون سگى که به دنبال شیر درنده‏اى برود و به چنگال او متوسل شود و منتظر پس‏مانده‏هاى شکار او باشد که به سویش افکنده شود. تو با این کار دنیا و آخرتت را تباه کردى. اگر طرفدار حق بودى، به آنچه مى‏خواستى مى‏رسیدى و اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابوسفیان (معاویه) مسلط سازد، کیفر تمام آنچه را در گذشته انجام دادید به شما خواهم داد و اگر من به شما دست نیابم و (بعد از من) باقى بمانید، آنچه را (از عذاب الهى در آخرت) در پیش دارید براى شما بدتر است. والسلام.

شرح و تفسیر

دین خود را به دنیاى دیگرى فروختى‏

امام علیه السلام در آغاز نامه سرزنش خود را نسبت به عمرو بن عاص از اینجا آغاز مى‏کند که مى‏فرماید: «تو (اى عمرو بن عاص) دین خود را تابع کسى قرار داده‏اى که گمراهیش آشکار و پرده حیایش دریده است و به افراد با شخصیت در مجلسش توهین مى‏کند و عاقل را با معاشرت خود سفیه مى‏سازد»؛(فَإِنَّکَ قَدْ جَعَلْتَ دِینَکَ تَبَعاً لِدُنْیَا امْرِئٍ ظَاهِرٍ غَیُّهُ، مَهْتُوکٍ سِتْرُهُ (3)«1»، یَشِینُ (4)«2» الْکَرِیمَ بِمَجْلِسِهِ،وَیُسَفِّهُ الْحَلِیمَ (5)«3» بِخِلْطَتِهِ (6)«4»).

بعضى از شارحان نهج‏البلاغه جمله‏«یَشِینُ الْکَرِیمَ بِمَجْلِسِهِ»را اشاره به سب و لعن شدن مولا على علیه السلام و بنى هاشم در مجلس معاویه دانسته‏اند که این بزرگواران همواره و طى سالیان دراز در مجلس او و سپس مجالس دیگر مورد هتک و بى‏احترامى واقع مى‏شدند؛ ولى ظاهراً منحصر به این نیست، بلکه او افزون بر این کار بسیار زشت، پیوسته حاضران را که داراى شخصیت و مقامى نزد على علیه السلام بودند به باد سخریه مى‏گرفت و با کلمات زشت و رکیک به آنها اهانت مى‏کرد و بسیارى از آنها نیز پاسخ کوبنده به او مى‏دادند بى آنکه به خطرات ناشى از آن اعتنا کنند. روى هم رفته معاویه مردى بدزبان و هتاک بود.

از جمله «جاریة بن قدامة» که مرد با شخصیتى بود- به گفته العقد الفرید- روزى وارد بر معاویه شد. معاویه به او گفت چقدر آدم پستى بودى که تو را جاریه (یکى از معانى جاریه کنیز است) نام نهادند و او در جواب گفت: و تو اى‏

معاویه نیز چه آدم پستى بودى که نامت را معاویه گذاشتند که یکى از معانى آن سگ ماده است. معاویه گفت: اى بى‏مادر چرا چنین سخن مى‏گویى؟ جاریه گفت: مادرم مرا براى گرفتن شمشیرهایى زاده است که با آن در برابر تو در میدان‏هاى نبرد حاضر شدیم و آن نیز هم اکنون در دست ماست …. (7)«1»

و جمله‏«یُسَفِّهُ الْحَلِیمَ بِخِلْطَتِهِ»اشاره به این است که آن‏قدر سخنان بى‏ارزش و ناموزون در مجلس او گفته مى‏شد که آدم عاقل در آن مجلس، سفیه شمرده مى‏شد و این است نتیجه مجلسى که معاویه و هم ردیفان او در آن شرکت دارند.

این اوصاف چهارگانه‏اى که امام علیه السلام براى معاویه بر شمرد، به خوبى مى‏تواند تمام شخصیت او را مجسم کند و نشان دهد چه کسى ادعاى خلافت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را داشت. از آن شگفت‏آورتر حال کسانى است که تاریخ او را خوانده‏اند و با این حال او را صحابى محترم پیغمبر صلى الله علیه و آله مى‏شمرند و کمترین اهانت به او را جایز نمى‏دانند. راستى تعصب کورکورانه چه بلاهایى بر سر انسان مى‏آورد.

امام علیه السلام در ادامه خطاب به عمرو عاص مى‏فرماید: «تو قدم در جاى قدم‏هاى او گذاشتى و بخشش او را خواستار شدى همچون سگى که به دنبال شیر درنده‏اى برود و به چنگال او متوسل شود و منتظر پس‏مانده‏هاى شکار او باشد که به سویش افکنده شود. تو با این کار دنیا و آخرتت را تباه کردى»؛(فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ، وَطَلَبْتَ فَضْلَهُ، اتِّبَاعَ الْکَلْبِ لِلضِّرْغَامِ (8)«2» یَلُوذُ بِمَخَالِبِهِ (9)«3»، وَیَنْتَظِرُ مَا یُلْقَى‏ إِلَیْهِ‏مِنْ فَضْلِ فَرِیسَتِهِ (10)«4»، فَأَذْهَبْتَ دُنْیَاکَ وَآخِرَتَکَ).

معمولًا در این گونه موارد تشبیه به روباهى مى‏شود که به دنبال شیر درنده‏اى مى‏رود تا از پس‏مانده شکار او استفاده کند و اینکه امام علیه السلام واژه کلب (سگ) را به‏

جاى ثعلب (روباه) به کار مى‏برد براى نشان دادن شدت پستى عمرو بن عاص است و مى‏دانیم عمرو عاص خودش کسى نبود که بتواند حکومتى به چنگ آورد ولى با نیرنگ‏هایى که براى پیشرفت کار معاویه به کار بست سرانجام زمامدارى مصر را از طرف او در اختیار گرفت. دنیاى او تباه شد، چرا که آبرویى براى او باقى نماند و تباهى آخرتش نیاز به بحث ندارد.

در کتاب تاریخ یعقوبى آمده است هنگامى که عمرو بن عاص در آستانه مرگ قرار گرفت، نگاهى به اموال فراوان خود کرد (و از اینکه مى‏خواهد از آنها چشم بپوشد و همه را رها سازد سخت ناراحت بود) گفت: اى کاش به جاى این فضولات شتران بود اى کاش سى سال قبل چشم از دنیا فرو بسته بودم. دنیاى معاویه را سر و سامان دادم و دین خودم را فاسد کردم. دنیا را مقدم داشتم و آخرت را به فراموشى سپردم. راه راست را رها کردم تا مرگم فرا رسید. مى‏بینم معاویه تمام اموال مرا در اختیار خود مى‏گیرد و با شما (بستگان و نزدیکانم) بد رفتارى خواهد کرد. (11)«1»

سپس امام علیه السلام اضافه مى‏فرماید که: «اگر طرفدار حق بودى، به آنچه مى‏خواستى مى‏رسیدى»؛(وَلَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَکْتَ مَا طَلَبْتَ).

اشاره به اینکه هم دنیا را داشتى و هم آخرت را چون استعداد کافى براى این کار داشتى؛ اما مع الاسف آن را در مسیر باطل به کار بستى.

بسیارند کسانى که مى‏توانند با هوش و استعداد خود دنیا را از طریق حلال به دست آورند بى آنکه لطمه‏اى به آخرت آنها وارد شود؛ ولى راه را اشتباه مى‏روند.

در اینجا سؤالى پیش مى‏آید و آن اینکه آیا واقعاً اگر عمرو بن عاص در برابر حق تسلیم مى‏شد، امام علیه السلام آنچه را او مى‏خواست به او مى‏داد، مثلًا حکومت‏

مصر را در اختیار او مى‏گذاشت در حالى که از سیره امام علیه السلام چنین چیزى استفاده نمى‏شود.

در پاسخ این سؤال مى‏توان گفت که اگر او واقعاً راه حق را پیش مى‏گرفت و تقواى الهى داشت، با هوش و ذکاوت خاصى که در او بود چرا امام علیه السلام مقام مهمى را به او ندهد به علاوه منظور از«مَا طَلَبْتَ»تنها حکومت مصر نیست، بلکه داشتن مقام شایسته‏اى است که او را اقناع کند، هر چند مقامى کمتر از حکومت مصر باشد.

در پایان این نامه، امام علیه السلام او و معاویه را تهدید مى‏کند و مى‏فرماید: «و اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابوسفیان (معاویه) مسلط سازد، کیفر همه آنچه را در گذشته انجام دادید به شما خواهم داد و اگر من به شما دست نیابم و (بعد از من) باقى بمانید، آنچه را (از عذاب الهى در آخرت) در پیش دارید براى شما بدتر است. والسلام»؛(فَإِنْ یُمَکِّنِّی اللَّهُ مِنْکَ وَمِنِ ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ أَجْزِکُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا، وَإِنْ تُعْجِزَا تَبْقَیَا فَمَا أَمَامَکُمَا شَرٌّ لَکُمَا، وَالسَّلَامُ).

بعضى از شارحان نهج‏البلاغه در اینجا بحثى را عنوان کرده‏اند که اگر امام علیه السلام بر آنها پیروز مى‏شد آیا آنها را به قتل مى‏رساند یا مشمول عفو مى‏ساخت یا مجازاتى در میان این دو. گرچه سخن درباره مسأله‏اى که هرگز روى نداد چندان فایده‏اى ندارد، ولى به یقین اگر امام علیه السلام از حق خود مى‏گذشت از حق مردم نمى‏گذشت و نتیجه جنایات آنها را به آنها مى‏داد. شاهد این سخن چیزى است که ذیل این نامه در روایات دیگر آمده است:«فَإِنْ یُمَکِّنِّی اللَّهُ مِنْکَ وَمِنِ ابْنِ أَبی سُفْیَانَ أَجْزِکُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا وَأُلْحِقْکُمَا بِمَنْ قَتَلَهُ اللَّهُ مِنْ ظَلَمَةِ قُرَیْشٍ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله؛اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابوسفیان مسلط سازد شما را به آنچه از پیش انجام داده‏اید کیفر مى‏دهم و شما را به ظالمان قریش که خداوند آنها را در عصر رسول خدا صلى الله علیه و آله کشت ملحق مى‏سازم».

نکته‏ها

1. عمرو بن عاص در جاهلیت و اسلام‏

دانشمند معروف مصرى «محمد عبده» در شرح نهج‏البلاغه خود در آغاز این نامه مى‏نویسد: یکى از امور اسف انگیز زمان و در عین حال از شوخى‏هاى دوران این است که عمرو بن عاص همان کسى است که قریش او را به سوى نجاشى پادشاه حبشه فرستادند تا از او بخواهد جعفر بن ابى‏طالب و مهاجران و گروهى از مهاجران مسلمین را که با او بودند به آنها تحویل دهد تا به مکّه باز گردانند و قریش درباره آنها حکم کند (و مجازات نماید). همین شخص (عمرو بن عاص) کسى است که در صفین به نبرد در برابر على بن ابى‏طالب علیه السلام پرداخت؛ یعنى با همان روحیه‏اى که با فرزند نخستین ابوطالب (جعفر) مبارزه کرد با همان روحیه با فرزند دوم او (على علیه السلام) به جنگ پرداخت! این یکى از مسائل اندوهناک اسلامى است که همان اشخاصى که در آغاز ظهور اسلام با آن به مبارزه برخاستند، پس از پیروزى اسلام لباس دین بر تن کردند و باز به مبارزه برخاستند.

این دانشمند مصرى سپس اضافه مى‏کند که عمرو عاص به هدفش رسید و سرزمین مصر به‏طور خالص در اختیار او قرار گرفت. اکنون بد نیست چهره‏اى از چهره‏هاى حکومت او در مصر را مشاهده کنیم.

آن‏گاه از مقریزى مورخ معروف قرن نهم نقل مى‏کند که عمرو عاص بعد از خود هفتاد بهار دینار- هر بهار به اندازه یک پوست گاو بود- به ارث گذاشت.این است سرنوشت اسلام و مسلمین که هفتاد انبان بزرگ سکه طلا از قوت ملت مظلوم اسلام و ارزاق آنها غارت مى‏شود و یک والى آن را از خود به ارث مى‏گذارد. (12)«1»

2. گوشه‏اى از اعمال معاویه‏

نکته جالب دیگر اینکه بنا به نقل ابن ابى الحدید در شرح جمله امام علیه السلام درباره معاویه‏«ظاهرٍ غیُّه»مى‏گوید: گمراهى و ضلالت او چنان آشکار است که جاى تردید در آن نیست اما پرده‏درى او که در جمله‏«مَهْتُوکٍ سِتْرُهُ»به آن اشاره شده چنین بود که او قبل از آنکه نام خلافت را بر خود بگذارد بسیار شوخى‏هاى سبک و زشت داشت. در زمان عمر از ترس او کمى خود را جمع و جور کرد؛ ولى در زمان عثمان پرده‏ها را کنار زد و به هر کار قبیحى دست مى‏یازد.لباس‏هاى ابریشمین مى‏پوشید و از ظرف‏هاى طلا و نقره آب مى‏خورد، بر مرکب‏هایى که زین‏هاى زینتى طلایین داشت سوار مى‏شد و همان‏گونه که در کتاب‏هاى سیره و تاریخ آمده، در ایام عثمان در شام شراب مى‏نوشید؛ ولى بعد از شهادت امیر مؤمنان علیه السلام و تثبیت موقعیت او بعضى مى‏گویند شراب را تنها در پنهانى مى‏نوشید و بعضى گفته‏اند به ملاحظه نام خلافت آن را کنار گذاشت؛ ولى شک نیست که او به ساز و طرب و آواز خوانندگان گوش فرا مى‏داد و به آنها جوایزى مى‏بخشید. (13)«1»


1) سند نامه:از کسانى که قبل از سیّد رضى این نامه را در کتاب خود آورده‏اند نصر بن مزاحم در کتاب صفین است که با کمى تفاوت نامه را ذکر کرده است. البتّه این سخن مطابق نقل ابن ابى الحدید است؛ ولى بعضى از محققان که کتاب نصر بن مزاحم را بررسى کرده‏اند مى‏گویند: نامه به این صورت در نسخه کتاب نصر که در دسترس ماست وجود ندارد. (رجوع شود به شرح نهج البلاغه علّامه تسترى، ج 7، ص 514 و الغدیر، ج 2، ص 130. علّامه امینى اضافه مى‏کند که آنچه امروز از کتاب نصر در دست ماست به نظر مى‏رسد که تنها بخشى از آن باشد و اصل آن بسیار مفصل‏تر بوده که به هنگام طبع کتاب حذف شده است). از کسانى که بعد از سیّد رضى آن را در کتاب خود آورده‏اند، ابن جوزى حنفى در کتاب تذکرة الخواص و طبرسى در احتجاج است (مصادر نهج‏البلاغه، ج 3، ص 337).

2) تمام نهج‏البلاغه، نامه 46، ص 826.

3) «مهتوکٍ سِترُه» به معناى انسان بى شرمى است که پرده‏هاى حیاى او دریده است، از ریشه «هتک» به‏معناى پاره کردن و دریدن گرفته شده است.

4) «یشین» از ریشه «شین» بر وزن «عین» به معناى زشت ساختن گرفته شده است.

5) «حلیم» در این‏گونه موارد به معناى عاقل است از ریشه «حلم» بر وزن «نهم» به معناى عقل گرفته شده است.

6) «بخلطته» از ریشه «خلطة» بر وزن «رشته» به معناى معاشرت آمده است.

7) انساب الاشراف، ج 5، ص 62 (با تلخیص).

8) «ضرغام» به معناى شیر است.

9) «مخالب» جمع «مِخلب» بر وزن «مِنبر» به معناى چنگال است.

10) «فریسة» به معناى شکار است از ریشه «فَرس» بر وزن «ترس» به معناى دریدن و کشتن گرفته شده است.

11) تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 222. شرح بیشترى درباره حالات عمرو عاص در ذیل خطبه 84 در همین کتاب ج 3، ص 472 آورده‏ایم.

12) شرح نهج‏البلاغه عبده، اوّل نامه مورد بحث.

13) شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 161.