جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 240

زمان مطالعه: 6 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

قاله لعبد اللّه بن العبّاس؛ و قد جاءه برسالة من عثمان، و هو محصور یسأله فیها الخروج إلى ماله بینبع، لیقلّ هتف(1) النّاس باسمه خلافة بعد أن کان سأله مثل ذلک من قبل، فقال علیه السّلام:

از سخنان امام علیه السّلام است

که به ابن عباس هنگامى که عثمان در محاصره بود و از ناحیه او نامه‏اى براى امام آورد که در آن پیشنهاد شده بود که امام از مدینه خارج شود و به ملک خود در ینبع برود تا مردم شعار خلافت به نام او ندهند و این بار دوم بود که عثمان از آن حضرت چنین درخواستى مى‏کرد امام در پاسخ، این سخن را ایراد فرمود:(2)

خطبه در یک نگاه‏

محتواى این خطبه روشن است؛ در سال 35 هجرى هنگامى که مردم عثمان را در خانه‏اش محاصره کرده بودند و تقاضاى عزل او را از خلافت داشتند، جمعیّت شعار مى‏دادند که خلافت حق على بن ابى طالب است. عثمان براى اینکه جلوى این شعار را بگیرد مصلحت در این دانست که على علیه السّلام از چشم مردم مدینه دور شود، لذا چنین پیشنهادى به آن حضرت کرد. و این در حالى بود که قبلا همین پیشنهاد را کرده بود و امام به آن عمل کرد. سپس نامه دیگرى نوشت که امام به مدینه برگردد و از او دفاع کند. امام برگشت باز عثمان پیشنهاد رفتن به ینبع را به آن حضرت داد که امام در این کلام مى‏فرماید: عثمان مى‏خواهد من همچون شتر آب‏کش باشم، هر زمان مصلحتش در آمدن من باشد بیایم و هر زمان در رفتن من باشد بروم.

یا ابن عبّاس، ما یرید عثمان إلّا أن یجعلنی جملا ناضحا بالغرب: أقبل و أدبر! بعث إلیّ أن أخرج، ثمّ بعث إلیّ أن أقدم، ثمّ هو الآن یبعث إلیّ أن أخرج! و اللّه لقد دفعت عنه حتّى خشیت أن أکون آثما.

ترجمه‏

اى ابن عباس، عثمان (با این پیام‏هاى ضد و نقیض و دور از منطق) مقصودى جز این ندارد که مرا همچون شتر آبکش قرار دهد؛ گاهى بگوید بیا و گاهى بگوید بازگرد، یکبار عثمان کسى را نزد من فرستاد که از مدینه خارج شوم باز شخصى را نزد من فرستاد که برگردم و هم‏اکنون فرستاده است که بیرون روم به خدا سوگند من آن‏قدر از عثمان دفاع کردم که ترسیدم گنهکار باشم!

شرح و تفسیر

یکى دیگر از اشتباهات عثمان‏

داستان شورش توده‏هاى مردم برضدّ عثمان، یکى از داستانهاى اسف‏انگیز صدر اسلام است. این شورش برخلاف آنچه متعصّبان مى‏پندارند، امرى کاملا طبیعى بود، زیرا عثمان از یک سو بنى امیّه و خویشاوندان خود را که افراد صالحى نبودند بر پستهاى حساس کشور اسلام گماشت و از سوى دیگر بیت المال مسلمانان را همانند اموال شخصى خود به اطرافیانش به هر تعداد مى‏خواست مى‏بخشید درحالى که توده‏هاى مردم در محرومیت به سر مى‏بردند.

سر و صداى این دو کار ناشایست همه‏جا پیچید و سبب شورشى شدید بر ضدّ عثمان شد، گرچه پرچمدار این شورش گروهى از مصریان و مردم کوفه‏

بودند؛ ولى مردم مدینه نیز با آنها هم‏صدا شده و مهاجران و انصار در برابر آن سکوت کردند و هیچ‏کس جز على علیه السّلام به دفاع از عثمان برنخاست، زیرا آن حضرت گرچه از معترضان شدید بر اعمال عثمان بود؛ ولى کشتن او را به مصلحت جامعه اسلامى نمى‏دانست.

به هرحال، در این ماجرا عثمان چند نامه یا چند پیام ضد و نقیض براى امام فرستاد؛ نخست از او خواست که از مدینه به سوى سرزمین «ینبع» خارج شود. بار دیگر نامه نوشت که حضرت باز گردد، دفعه سوم نامه نوشت که مجددا از مدینه خارج شود.

دلیل این دستورهاى ضد و نقیض این بود که در آغاز گمان مى‏کرد ماندن على علیه السّلام در مدینه سبب تشویق مردم به عزل او و بیعت با آن حضرت به عنوان خلافت خواهد شد. سپس هنگامى که حضرت از مدینه بیرون رفت، عثمان احساس کرد کسى جز على علیه السّلام نمى‏تواند از او دفاع کند و سبب نجات او از دست شورشیان شود، لذا از آن حضرت تقاضاى بازگشت به مدینه را کرد. باز هنگامى که خبرهایى به او رسید که مردم شعار بیعت با امام را سر داده‏اند، وحشت بر او مستولى شد و بار دیگر تقاضاى خروج آن حضرت را از مدینه کرد و از آنجا که آورنده نامه اخیر، ابن عباس بود امام او را مخاطب ساخته و چنین فرمود: «اى ابن عباس عثمان (با این پیام‏هاى ضدّ و نقیض) مقصودى جز این ندارد که مرا همچون شتر آبکش قرار دهد؛ گاهى بگوید بیا و گاهى بگوید باز گرد»؛ (یا ابن عبّاس، ما یرید عثمان إلّا أن یجعلنی جملا ناضحا(3) بالغرب(4): أقبل و أدبر!).

سپس افزود: «یکبار عثمان کسى را نزد من فرستاد که از مدینه خارج شوم باز شخصى را نزد من فرستاد که برگردم و هم اکنون فرستاده است که بیرون روم»؛

(بعث إلیّ أن أخرج، ثمّ بعث إلیّ أن أقدم، ثمّ هم الآن یبعث إلیّ أن أخرج!).

این امر نشان مى‏دهد که فشار مردم به قدرى شدید بود که عثمان کاملا دستپاچه شده بود و هر ساعت تصمیم تازه‏اى مى‏گرفت. غافل از اینکه کار از کار گذشته و دوران حکومتش پایان یافته و مردم هیچ عذرى را از او نمى‏پذیرند و در این میان با شخصیتى همچون على علیه السّلام که مقام و الانش در پیشگاه خالق و خلق بر کسى پوشیده نیست معامله یک مأمور حلقه به گوش و بى‏اختیار مى‏کرد.

جالب اینکه عثمان درباره کس دیگرى چنین دستورهاى ضدّ و نقیضى را صادر نکرد، زیرا دیگران چنان نقشى را در جامعه اسلامى نداشتند که حضور و غیابشان تأثیرگذار باشد.

سرانجام امام علیه السّلام در پایان این سخن به نکته مهمى اشاره مى‏کند و آن اینکه نهایت کوشش را براى دفاع از عثمان به خرج داده است. کارى که هیچ کس جز آن حضرت انجام نداد و نمى‏توانست انجام دهد، مى‏فرماید: «به خدا سوگند من آن قدر از عثمان دفاع کردم که ترسیدم گنهکار باشم»؛ (و اللّه لقد دفعت عنه حتّى خشیت أن أکون آثما).

این تعبیر ممکن است اشاره به این باشد که دفاع بیش از حد از کسى که مرتکب آن کارهاى خلاف شده نوعى حمایت از ظلم و خطاست و این کار جایز نیست.

این بهترین تفسیرى است که براى عبارت فوق مى‏توان گفت، هر چند ابن ابى الحدید و ابن میثم در شرح نهج البلاغه خود دو احتمال دیگر نیز ذکر کرده‏اند:

نخست اینکه امام مى‏گوید: به اندازه‏اى از عثمان دفاع کردم که بر جان خود بیمناکم، زیرا ایستادن در مقابل این همه جمعیّت که بر ضد او قیام کرده‏اند این گمان را به وجود مى‏آورد که آنان به من حمله کنند و آسیبى به من برسانند و این خود گناهى است.

دیگر اینکه مى‏ترسم زیاده‏روى در دفاع از وى باعث ایجاد اختلاف و کشمکش شود و من ناچار از شدت عمل گردم و کسانى از دست من آزرده شوند و این خود نیز گناه است؛ ولى روشن است که هیچ یک از این دو احتمال متناسب با تعبیر بالا نیست.

در کتاب العقد الفرید آمده است که ابن عباس مى‏گوید: عثمان به سراغ من فرستاد و گفت: مشکل پسر عمویت را با من حل کن (منظورش امام امیر المؤمنین بود) من به او گفتم: پسر عموى من کسى نیست که بتوانم براى او تعیین تکلیف کنم او خودش درباره خود تصمیم مى‏گیرد حالا بگو چه دوست دارى من به او بگویم؟ عثمان گفت: به او بگو از مدینه بیرون رود و در «ینبع» در کنار ملک خودش باشد: نه او سبب اندوه من شود و نه من سبب اندوه او. ابن عباس مى‏گوید: من خدمت على علیه السّلام رسیدم و پیام عثمان را عرض کردم فرمود: عثمان مى‏خواهد من شتر آبکش او باشم (گاه مى‏گوید از مدینه بیرون رو و گاه مى‏گوید باز گرد) سپس این شعر را انشاد کرد:

فکیف به أنّی أداوی جراحه

فیدوى فلا ملّ الدّواء و لا الدّاء

او را چه مى‏شود من مى‏خواهم بر زخمهاى او دوا بگذارم تا درمان شود ولى نه دواء فایده‏اى دارد و نه درد او.

على علیه السّلام به دنبال این ماجرا (براى پرهیز از هر گونه اتهام) به روستاى ینبع رفت؛ ولى هنگامى که کار بر عثمان مشکل شد عثمان نامه به حضرت نوشت و تقاضا کرد که به مدینه باز گردد.(5)

این سخن تأییدى است بر آنچه سیّد رضى در کلام بالا آورده است که عثمان بر اثر دست‏پاچگى در برابر شورش عظیم مردم دستورات ضدّ و نقیضى درباره آن حضرت صادر کرد.


1) «هتف» به معناى صدا زدن و فریاد کشیدن است و منظور در اینجا این است که مردم شعار به عنوان خلافت على علیه السّلام مى‏دادند بعضى نیز گفته‏اند: «هتف» به معناى صدایى است که شنیده مى‏شود و گوینده‏اش مشخص نیست.

2) سند خطبه:در کتاب مصادر نهج البلاغه آمده است که ابن عبد ربّه در عقد الفرید قسمتى از سخن را آورده و پس از آن نوشته است که على علیه السّلام به دنبال این پیغام عثمان از مدینه خارج شد و به ینبع رفت (ینبع محلى است در نزدیکى مدینه در کنار دریاى احمر که در آن زمان بخشى از آن تعلق به حضرت داشت و آن را وقف نموده بود) ولى پس از مدت کوتاهى عثمان نامه دیگرى به آن حضرت نوشت و مجددا تقاضا کرد به مدینه باز گردد (و از وى دفاع کند) نویسنده کتاب مصادر نهج البلاغه سپس مى‏افزاید: همین مطلب را مبرّد در کتاب کامل و ابن قنیبه در کتاب الامامة و السیاسة آورده‏اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 189).

3) «ناضح» به معناى شتر آب‏کش است و در اصل از ریشه «نضح» بر وزن «نظم» گرفته شده که به معناى آب پاشى کردن است.

4) «غرب» به معناى دلو بزرگ است.

5) شرح نهج البلاغه مرحوم شوشترى، ج 9، ص 254 (با کمى تلخیص).