و من خطبة له علیه السّلام
خطبها بذی قار و هو متوجّه إلى البصرة، ذکرها الواقدی فی کتاب «الجمل»:
از خطبههاى امام علیه السّلام است
که در «ذىقار»(1) هنگام حرکت به سوى بصره ایراد فرمود. «واقدى»(2) این خطبه را در کتاب الجمل آورده است.(3)
خطبه در یک نگاه
آغاز خطبه به خوبى نشان مىدهد که آنچه در بالا آمد بخشى از خطبه مشروحترى بوده است که امام علیه السّلام در سرزمین ذىقار ایراد فرمود و بعید به نظر نمىرسد که این خطبه دنباله خطبه 104 باشد که آن هم به نظر مىرسد ادامه ی
خطبه 33 باشد که آن هم در ذىقار بیان شده است. بههرحال امام علیه السّلام در این خطبه به دو نکته مهم اشاره مىفرماید: نخست اینکه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله آنچه را مأمور به ابلاغ آن بود به مردم رساند و وظیفه خود را به خوبى انجام داد و دیگر اینکه یکى از کارهاى مهم رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله ایجاد وحدت صفوف و تشکیل جامعه واحد اسلامى و زدودن کینهها از سینهها بود.
فصدع بما أمر به، و بلّغ رسالات ربّه، فلمّ اللّه به الصّدع، و رتق به الفتق، و ألّف به الشّمل بین ذوی الأرحام، بعد العداوة الواغرة فی الصّدور، و الضّغائن القادحة فی القلوب.
ترجمه
پیامبر آنچه را به آن مأمور بود آشکار ساخت و رسالتهاى پروردگارش را ابلاغ کرد، خداوند به وسیله او شکافهاى اختلاف را بههم پیوست و فاصلهها را از میان برداشت و درمیان اجتماع خویشاوندان الفت برقرار ساخت بعد از آنکه آتش سوزان دشمنیها در سینهها انباشته شده بود و شعله کینه از درون دلها زبانه مىکشید.
شرح و تفسیر
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کینهها را از سینهها شست
امام علیه السّلام بعد از بیان مقدماتى در خطبهاى که در ذىقار ایراد کرد، چنین فرمود: «پیامبر آنچه را به آن مأمور بود آشکار ساخت و رسالتها و پیامهاى پروردگارش را ابلاغ کرد»؛ (فصدع بما أمر به، و بلّغ رسالات ربّه).
با توجّه به اینکه «صدع» از ریشه «صدع» بر وزن صبر در لغت به معناى شکافتن یا شکافتن اجسام محکم است و با شکافتن چیزى، درونش ظاهر مىشود، این واژه به معناى اظهار و افشا و آشکار کردن به کار مىرود و از آنجا که ابراز حقیقت توحید در آن محیط جاهلى مملوّ از شرک به منزله شکافتن پردههاى ضخیم کفر و انحراف بود امام علیه السّلام در اینجا این واژه را استعمال فرموده
و در واقع آن را از آیه 94 سوره حجر «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» گرفته است.
فرق این جمله با جمله «و بلّغ رسالات ربّه» ممکن است از این نظر باشد که در واژه «بلّغ» مفهوم تأکید و تکرار وجود دارد، بنابراین مفهوم دو جمله چنین مىشود که پیامبر حق را آشکار ساخت و پىدرپى بر آن تأکید ورزید.
سپس به یکى از مهمترین و پرارزشترین خدمات پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله پرداخته، مىفرماید: «خداوند به وسیله او شکافهاى اختلاف را بههم پیوست و فاصلهها را از میان برداشت و درمیان اجتماع خویشاوندان الفت برقرار ساخت بعد از آنکه آتش سوزان دشمنیها در سینهها انباشته شده بود و شعله کینه از درون دلها زبانه مىکشید»؛ (فلمّ اللّه به الصّدع، و رتق به الفتق، و ألّف به الشّمل(4) بین ذوی الأرحام، بعد العداوة الواغرة(5) فی الصّدور، و الضّغائن(6) القادحة(7) فی القلوب).
امام علیه السّلام در مورد وحدت کلمه که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله درمیان مردم با آنهمه اختلافات ایجاد کرد سه تعبیر ذکر فرموده است: اوّل تعبیر به «لمّ» (بر وزن غم) که به معناى جمعآورى کردن یا جمعآورى توأم با اصلاح است و مفهومش این مىشود که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در سایه تعلیمات اسلام شکافها را چنان جمع کرد و به هم پیوست که اثرى از گذشته باقى نماند.
دوم تعبیر به «رتق» است که آن نیز به معناى بههم پیوستن پارگیها و جداییهاست و شاید تأکیدى بر جمله سابق باشد یا اشاره به خصوص مواردى که قبلا به هم پیوسته بوده و جدا شده و سپس آن را بههم پیوند مىدهند.
سوم تعبیر به «تألیف» که به معناى الفت دادن و جمع کردن توأم با انس و انسجام است که در مورد خصوص ذوى الارحام (خویشاوندان) ذکر شده، زیرا در عصر جاهلیّت بسیار مىشد که پدر و فرزند با برادر بر سر منافع جزئى باهم مىجنگیدند. پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در سایه ایمان به مبانى اسلام آنها را بههم الفت داد.
نتیجه اینکه این الفاظ سهگانه مىتواند تأکید بر یکدیگر باشد و ممکن است هر یک ناظر به نوعى اختلاف در جامعه باشد.
این احتمال نیز وجود دارد که تعبیر به «تألیف شمل» مربوط به اختلافات خانوادگى و خویشاوندى و «رتق» اشاره به برطرف شدن اختلافات قبیلگى و «لم» اشاره به رفع اختلافات از همه جامعه و وحدت صفوف آنها باشد. بههر حال هیچکس باور نمىکرد که اینجامعه کوچک عصر جاهلى با آن همه اختلافات عجیب و وحشتناک روزى مبدّل به جامعه بزرگ واحدى گردد که وحدت آنها پشت دشمنان را بلرزاند و در واقع یک معجزه الهى بود، همانگونه که قرآن مىفرماید: ««هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ» او همان کسى است که تو را با یارى خود و مؤمنان تقویت کرد و دلهاى آنها را بههم الفت داد. اگر تمام آنچه را روى زمین است صرف مىکردى که میان دلهاى آنان الفت دهى، نمىتوانستى؛ ولى خداوند درمیان آنها الفت ایجاد کرد».(8)
1) «ذىقار» نام محلّى است در نزدیکى بصره که جنگ اعراب و ایران پیش از اسلام در همانجا اتفاق افتاد.
2) محمّد بن عمر واقدى از مفسّران و مورّخان قرن دوم هجرى و متوفاى سال 207 هجرى است.
3) سند خطبه:با اینکه مرحوم سیّد رضى این خطبه را از کتاب جمل واقدى نقل کرده است صاحب مصادر نهج البلاغه اضافه مىکند که ابن عبد ربّه مالکى در کتاب عقد الفرید و مرحوم مفید در کتاب ارشاد نیز این خطبه را قبل از سیّد رضى نقل کردهاند. ابن ابى الحدید نیز این خطبه را به طور مشروحترى در جاى دیگرى (ج 1، ص 309، ذیل خطبه 22) آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 176).
4) «شمل» به معناى جمع کردن و گردآورى نمودن است و گاه که معناى اسم مصدرى دارد به معناى مجموعه و اجتماع مىآید.
5) «واغره» به معناى داغ و سوزان از ریشه «وغر» بر وزن «فقر» به معناى شدّت حرارت گرفته شده است و به معناى کینه و خشم و عداوت شدید نیز استعمال مىشود.
6) «ضغائن» جمع «ضغینه» به معناى کینه و عداوت شدید است و در اصل به معناى پوشانیدن توأم با انحراف است.
7) «قادحه» به معناى شعلهور از ریشه «قدح» بر وزن «مدح» به معناى برافروختن آتش آمده است.
8) انفال، آیه 62- 63.