و من کلام له علیه السّلام
فی وصف بیعته بالخلافة
از سخنان امام علیه السّلام است
که پیرامون بیعت مردم با او در امر خلافت بیان فرموده و مرحوم سیّد رضى مىگوید: نظیر این سخن با تعبیرهاى دیگرى قبلا گذشت.(1)
خطبه در یک نگاه
محتواى خطبه (کلام) روشن است، امام علیه السّلام مىفرماید: من براى بیعت شما نیامدم، شما به سراغ من آمدید و به قدرى شور و اشتیاق داشتید که حتّى عباى مرا از دوشم افکندید و کفش مرا پاره کردید، سرور و شادمانى و هیجان حاصل از این بیعت تمام جامعه شما را فراگرفته بود.
حال چرا امام علیه السّلام این خطبه را بیان فرموده؟ پاسخ آن را باید در بقیّه این خطبه
یافت، زیرا که این خطبه بخشى است از نامهاى مفصّل که مرحوم کلینى در کتاب الرّسائل(2) آن را نقل کرده است که امام علیه السّلام پس از بازگشت از جنگ نهروان نامه را نوشت و دستور داد آن را براى همه مردم بخوانند، زیرا تحریکاتى از سوى منافقان شروع شده بود و جمعى نزد آن حضرت آمدند و گفتند: شما درباره ابوبکر و عمر و عثمان چه مىگویید؟ امام فرمود: با اینکه مىدانم این سؤال در شرایط کنونى که ما گرفتار شامیان ستمگر هستیم سؤال بىجایى است با این حال پاسخ شافى و کافى براى سؤال شما مىنویسم که بر همه مردم بخوانند. سپس آن نامه تاریخى که قریب بیست صفحه است مرقوم داشت و دستور داد در نماز جمعه براى مردم بخوانند. هنگامى که سخن امام علیه السّلام به مسئله قتل عثمان و سپس بیعت با او فرامىرسد و مردم با هجوم بىسابقهاى براى بیعت به سوى آن حضرت مىروند، امام شرح آن را در جملههاى کوتاه و پرمعنایى که خطبه بالا را تشکیل مىدهد بیان مىکند و به دنبال آن نیز حوادث دیگرى را که روى داد تشریح مىنماید تا بهانه بهانهجویان قطع شود.
درباره هجوم پرشور و بىسابقه مردم براى بیعت امام علیه السّلام در خطبههاى دیگر نهج البلاغه نیز سخنان جالبى دارد از جمله در خطبه شقشقیه (خطبه 3) و خطبه 137.
و بسطتم یدی فکففتها، و مددتموها فقبضتها، ثمّ تداککتم علیّ تداکّ الإبل الهیم على حیاضها یوم وردها حتّى انقطعت النّعل، و سقط الرّداء، و وطئ الضّعیف، و بلغ من سرور النّاس ببیعتهم إیّای أن ابتهج بها الصّغیر، و هدج إلیها الکبیر، و تحامل نحوها العلیل، و حسرت إلیها الکعاب.
ترجمه
شما دست مرا (براى بیعت) گشودید و من آن را بستم، شما بودید که دست مرا به سوى خود مىکشیدید و من آن را جمع مىکردم، آنگاه همچون شتران تشنه که در روز وعده آب با شتاب به آبشخورگاه هجوم مىآورند و به یکدیگر پهلو مىزنند به سوى من آمدید، آنگونه که بند کفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد، و ضعیفان (در این میان) پایمال شدند. آنقدر مردم از بیعتشان با من مسرور و شادمان شده بودند که کودکان به وجد آمده و پیران خانهنشین با پاى لرزان براى دیدن منظره این بیعت و شرکت در آن به راه افتاده بودند. بیماران براى مشاهده آن به زحمت خود را بدانجا مىرساندند و دوشیزگان نو رسیده (بر اثر عجله و شتاب سر از پا نشناخته) بدون نقاب در آن جمع حاضر شده بودند!
شرح و تفسیر
شور و هیجان بىسابقه براى بیعت با امام علیه السّلام
امام علیه السّلام در تمام این سخن به این نکته نظر دارد که من هرگز طالب حکومت نبودم. همه شما به اصرار به سراغ من آمدید و در اینجا به دو موضوع اشاره
مىفرماید: نخست هجوم مشتاقانه مردم براى بیعت و دوم سرور و خوشحالى زائد الوصف آنها از انجام این کار.
در قسمت اوّل مىفرماید: «شما دست مرا (براى بیعت) گشودید و من آن را بستم. شما بودید که دست مرا به سوى خود مىکشیدید و من آن را جمع مىکردم، آنگاه همچون شتران تشنه که در روز وعده آب با شتاب به آب خورگاه هجوم مىآورند و به یکدیگر پهلو مىزنند به سوى من آمدید، آنگونه که بند کفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد، و ضعیفان (در این میان) پایمال گشتند»؛ (و بسطتم یدی فکففتها، و مددتموها فقبضتها، ثمّ تداککتم(3) علیّ تداکّ الإبل الهیم(4) على حیاضها یوم وردها حتّى انقطعت النّعل، و سقط الرّداء، و وطئ الضّعیف).
به راستى بیعت مردم با على علیه السّلام هیچ شباهتى با بیعت با خلفاى پیشین نداشت و نظیر بیعتى بود که مردم به هنگام فتح مکّه با پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله داشتند. مردم از حکومت عثمان سخت ناراضى بودند و از بىعدالتیهایى که در زمان او انجام مىشد رنج مىبردند. به همین دلیل تشنه عدالت بودند و چون آن را در چشمه سار وجود على علیه السّلام مىدیدند به سوى آن حضرت با شور و هیجان هجوم آوردند.
مرحوم «مغنیه» در شرح نهج البلاغه خود به نام فى ظلال نهج البلاغة در اینجا نکتهاى دارد که مىتواند دلیل هجوم مردم را براى بیعت با على علیه السّلام روشنتر سازد. او مىگوید: همین امروز که این خطبه را شرح مىکنم نسخهاى از روزنامه اخبار الیوم مصرى به تاریخ 21/ 10/ 1972 به دستم رسید و در مقالهاى تحت
عنوان شرح فى خلافة المسلمین به قلم استاد «سامى محمود» چنین خواندم:
«هنگامى که عثمان به حکومت رسید راه اسراف را پیش گرفت و خاندان خود از بنى امیّه را که سر به طغیان برداشته بودند و همهجا را به فساد مىکشیدند: «الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ»(5) بر سر مردم مسلّط ساخت به گونهاى که جامعه اسلامى غرق فتنه شد و بر عثمان شوریدند و او را به قتل رساندند، امّا على علیه السّلام و فرزندانش نوههاى رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله روشى واضح و روشن و صحیح داشتند، حتّى لحظهاى به فکر دنیا و زخارف دنیا نبودند، چرا که هجرت آنان از آغاز براى خدا و پیامبر بود …».(6)
بنابراین جاى تعجّب نبود که مردم چنان هجومى براى بیعت با امام علیه السّلام داشته باشند.
در مرحله دوم مىفرماید: «آن قدر مردم از بیعتشان با من مسرور و شادمان شده بودند که کودکان به وجد آمده و پیران خانهنشین با پاى لرزان براى دیدن منظره این بیعت و شرکت در آن به راه افتاده بودند. بیماران براى مشاهده آن به زحمت خود را بدانجا مىرساندند و دوشیزگان نو رسیده (بر اثر عجله و شتاب) بدون نقاب در آن جمع حاضر شده بودند»؛ (و بلغ من سرور النّاس ببیعتهم إیّای أن أبتهج بها الصّغیر، و هدج(7) إلیها الکبیر، و تحامل(8) نحوها العلیل، و حسرت(9) إلیها الکعاب(10)).
در حوادث عادى و یا کمى غیرعادى افراد بزرگسالى که توان شریک دارند حضور پیدا مىکنند. ولى در حوادث بسیار کمنظیر که موج عظیمى در اجتماع مىافکند همه حتّى افراد معذور و ناتوان و کسانى که در هیچ اجتماعى شرکت نمىکنند حاضر مىشوند. امام علیه السّلام با آن فصاحت فوق العادهاى که وارد صحنه حضور مردم را در آن بیعت تاریخى به عالىترین وجهى ترسیم کرده است و نشان مىدهد که امواج سرور و شادى چنان اقیانوس جامعه را فراگرفت که حتّى همه افراد ضعیف و ناتوان و یا پردهنشین را از خانه بیرون کشید و در آن جمع عظیم حاضر ساخت.
نکته
بیعت بىسابقه و تمام عیار
گرچه تعیین امامان معصوم که پیشوایان جامعهاند به انتخاب پیغمبر و از سوى خداست همانگونه که انتخاب خود پیامبر صلّى اللّه علیه و اله براى این منصب از سوى اوست؛ ولى بیعت؛ یعنى اعلام وفادارى و فرمانبردارى، نقش مهمى در پیشرفت کار آنان دارد، لذا شخص پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله بارها از مردم براى خود بیعت گرفت (بیعت عقبه اوّلى و بیعت عقبه ثانیه و بیعت روز حدیبیّه و بیعت با زنان مهاجر در مدینه).
بر همین اساس خلفا نیز سعى داشتند از مردم بیعت بگیرند؛ و لیکن هیچکدام مانند بیعت با امام على علیه السّلام نبود.
بیعت با خلیفه اوّل در واقع در سقیفه صورت گرفت که عده بسیار محدودى حاضر بودند. سپس مردم در برابر عمل انجام شده قرار گرفتند و بیعت کردند.
خلیفه دوم را خلیفه اول منصوب ساخت و مردم را در برابر عمل انجام شدهاى قرار داد. بیعت با خلیفه سوم در شوراى شش نفرى عمر انجام گرفت و
هسته اصلى آن که به عثمان رأى دادند سه نفر بودند (عبد الرّحمان بن عوف، طلحه و سعد بن ابى وقاص) سپس مردم در برابر عمل انجام شده قرار گرفتند.
ولى امیر مؤمنان على علیه السّلام- قطع نظر از اینکه از سوى خداوند به وسیله پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله تعیین شده بود- بدون هیچ مقدمهاى از سوى اکثریت قاطع مردم برگزیده شد و همه با او بیعت کردند، بیعتى بسیار پرشور و مملوّ از شادمانى و سرور که امام علیه السّلام در خطبه بالا شرح دقیق آن را بیان فرموده است.
بنابراین اگر ما فرض بر لزوم انتخاب از سوى مردم و تکیه بر آراى آنها بگذاریم و آن را دموکراسى اسلامى بنامیم تنها کسى که چنین رأیى داشت امیر مؤمنان على علیه السّلام بود و دیگران از چنین آرایى محروم بودند.
1) سند خطبه:مرحوم علّامه شوشترى در شرح نهج البلاغهاش مىگوید اصل در این خطبه چیزى است که مرحوم کلینى در رسائلش آورده. سپس این خطبه بالا را با اضافاتى نقل مىکند و بعد مىافزاید «ابن قتیبه» در الامامة و السّیاسة و ابراهیم ثقفى در الغارات و ابن رستم طبرى در کتاب المسترشد آن را با اختلاف کمى آوردهاند. (شرح نهج البلاغه شوشترى، ج 9، ص 517).
2) مرحوم علّامه مجلسى در آغاز جلد 30 بحار الانوار این رساله (نامه) را به طور کامل آورده است.
3) «تداککتم» از ریشه «دکّ» در اصل به معناى زمین صاف و هموار است و از آنجا که براى صاف و هموار کردن زمین باید آن را محکم بکوبند این واژه به معناى کوبیدن شدید به کار رفته و هنگامى که به باب تفعّل مىرود (مانند جمله بالا) به معناى ازدحام شدیدى است که سبب پهلو زدن به یکدیگر مىشود.
4) «هیم» جمع «هائم» به معناى شخص یا حیوانى است که شدید مبتلا به عطش شده، این واژه در مورد عاشقان بىقرار نیز به کار مىرود.
5) فجر، آیه 11- 12.
6) شرح نهج البلاغه مرحوم مغنیه، ج 3، ص 332.
7) «هدج» از ریشه «هدج» بر وزن «خرج» به معناى راه رفتن افراد ضعیف و لرزان است و غالبا در مورد پیران ناتوان به کار مىرود.
8) «تحامل» از ریشه «تحامل» (مصدر باب تفاعل) به معناى انجام دادن چیزى با مشقت و تکلّف است.
9) «حسرت» از ریشه «حسر» بر وزن «حصر» در اینجا به معناى نقاب از صورت برداشتن است؛ ولى ریشه اصلى آن به معناى برهنه کردن و گاه به معناى خسته شدن به کار مىرود. گویى خستگى انسان را از نیروهایش برهنه مىکند.
10) «کعاب» و «کاعب» به معناى دوشیزهاى که تازه برآمدگى سینهاش آشکار شده و اشاره به دختران نوجوان است.