و من خطبة له علیه السّلام
فی تمجید اللّه و تعظیمه
از خطبههاى امام علیه السّلام است
که در آن از مجد و عظمت خداوند سخن گفته شده است (و نیز به بخشى از ویژگیهاى پیامبر اشاره شده است).(1)
خطبه در یک نگاه
از تعبیر مرحوم سیّد رضى استفاده مىشود که آنچه در این خطبه آمده، بخشى از کلام امام علیه السّلام بوده که مرحوم سیّد دو بخش از آن را برگزیده است:
در بخش اوّل از صفات جمال و جلال خداوند مخصوصا احاطه علم او به همه موجودات سخن به میان آمده است.
در بخش دوم از صفات پیامبر و امدادهاى الهى نسبت به او و پیشرفت سریع و برطرف شدن موانع راهش سخن گفته شده و در مجموع این خطبه شعاع تابناکى بر مسئله توحید و نبوّت افکنده شده است.
الحمد للّه العلیّ عن شبه المخلوقین، الغالب لمقال الواصفین، الظّاهر بعجائب تدبیره للنّاظرین، و الباطن بجلال عزّته عن فکر المتوهّمین، العالم بلا اکتساب و لا ازدیاد، و لا علم مستفاد، المقدّر لجمیع الأمور بلا رویّة و لا ضمیر، الّذی لا تغشاه الظّلم، و لا یستضیء بالأنوار، و لا یرهقه لیل، و لا یجری علیه نهار لیس إدراکه بالإبصار، و لا علمه بالإخبار.
—
و منها فی ذکر النبی صلّى اللّه علیه و اله:
أرسله بالضّیاء، و قدّمه فی الاصطفاء، فرتق به المفاتق، و ساور به المغالب، و ذلّل به الصّعوبة، و سهّل به الحزونة، حتّى سرّح الضّلال، عن یمین و شمال.
ترجمه
حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که از شباهت به مخلوقات، برتر، و از وصف واصفان، والاتر است. به وسیله تدبیر شگفتآورش بر همه ناظران آشکار است و با جلال عزّتش کنه ذاتش بر همه اندیشمندان پنهان. خداوندى که عالم است بىآنکه معلوماتش اکتسابى باشد یا فزونى گیرد و یا آن را از کسى فرا گرفته باشد. خداوندى که همه امور را اندازهگیرى کرده، بىآنکه نیاز به تفکّر و یا رجوع به ضمیر و وجدان داشته باشد. خدایى که تاریکیها پوششى بر او نمىافکند و از نور و روشنایى بهره نمىگیرد. شب او را نمىپوشاند و روشنایى روز بر او نمىگذرد. نه درک او از اشیا، با حسّ بینایى (و چشم ظاهرى) است و نه علم و دانش وى از طریق خبرگیرى.
در بخش دیگرى از این خطبه سخن از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به میان آمده، مىفرماید: «خداوند او را با نور و روشنایى فرستاد و برگزید و بر همه مقدّم داشت، جدائىها و پراکندگىها را به وسیله او پیوند داد (و اتحاد و الفت ایجاد کرد) و با او بر زورمندان چیره شد. مشکلات را به وسیله او آسان و ناهمواریها را به دست او هموار ساخت تا آنجا که ضلالت و گمراهى را از راست و چپ (و از هر سو) به عقب راند.»
شرح و تفسیر
بخشى از اوصاف خداوند و پیامبرش
امام علیه السّلام در بخش اوّل این خطبه که پیرامون صفات جمال و جلال حق سخن مىگوید، به دوازده وصف از اوصاف الهى اشاره مىکند:
نخست در چهار وصف نخستین مىفرماید: «حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که از شباهت به مخلوقات، برتر و از وصف واصفان، والاتر است. به وسیله تدبیر شگفتآورش بر همه ناظران آشکار است و با جلال عزّتش کنه ذاتش بر همه متفکّران پنهان»؛ (الحمد للّه العلیّ عن شبه المخلوقین، الغالب لمقال الواصفین، الظّاهر بعجائب تدبیره للنّاظرین، و الباطن بجلال عزّته عن فکر المتوهّمین(2)).
همانگونه که در گذشته نیز اشاره شده، ذات پاک خداوند نامتناهى است و بدیهى است مخلوقاتش که همه چیزشان محدود و متناهى است، قادر بر درک کنه ذاتش نباشند، بنابراین تنها از طریق آثار شگفتانگیزى که در پهنه جهان هستى از او نمایان است به ذات او پى مىبریم، لذا اگر مىگوییم خدا از همهچیز
آشکارتر و از همهچیز پنهانتر است ناظر به همین دو جنبه است؛ از نظر آثار علم و قدرتش کاملا آشکار و از نظر کنه ذاتش مخفى و پنهان است.
در ادامه این سخن به پنجمین و ششمین وصف پرداخته مىفرماید: «خداوندى که عالم است بىآنکه معلوماتش اکتسابى باشد یا فزونى گیرد و یا آن را از کسى فراگرفته باشد. خداوندى که همه امور را اندازهگیرى کرده، بىآنکه نیاز به تفکّر و یا رجوع به ضمیر و وجدان داشته باشد»؛ (العالم بلا اکتساب و لا ازدیاد، و لا علم مستفاد، المقدّر لجمیع الأمور بلا رویّة و لا ضمیر).
بىشک علم خدا مانند ذاتش بىپایان است، بنابراین نه نیازى به اکتساب دارد و نه فراگیرى از دیگرى. این امور مربوط به کسانى است که علم محدودى دارد و از سه راه بر آن مىافزایند: گاهى از طریق تجربه و مانند آن، گاه به سبب تأثیر علوم در یکدیگر و انتقال از مسئلهاى به مسئله دیگر و گاه از طریق درس خواندن و فراگیرى از دیگران؛ امّا آنکس که علمى بىپایان دارد از همه این امور بىنیاز است.
همچنین او براى آفرینش مخلوقات و اندازهگیرى دقیق هر موجود از نظر کمیّت و کیفیّت و قوانین حاکم بر آن نه نیاز به اندیشیدن دارد، نه رجوع به وجدان. به خلاف انسانهایى که دست به اختراع و ابداع چیزى مىزنند که گاه باید سالها بیندیشند و مطالعه کنند و از معلومات و تجربیات خود کمک بگیرند تا موفق به ابداع چیزى شوند.
سپس در هفتمین و هشتمین وصف مىافزاید: «خدایى که تاریکیها ستر و پوششى بر او نمىافکند و از نور و روشنایى بهره نمىگیرد»؛ (الّذی لا تغشاه الظّلم، و لا یستضیء بالأنوار).
آنگاه براى تکمیل و توضیح همین مطلب به سراغ نهمین و دهمین وصف رفته، مىفرماید: «شب او را نمىپوشاند و روشنایى روز بر او نمىگذرد (و به بیان
دیگر: شب و روز براى او متصوّر نیست)»؛ (و لا یرهقه(3) لیل، و لا یجری علیه نهار).
این تعبیرات ممکن است اشاره به این سند باشد که ذات پاکش از طریق آثار همیشه آشکار است و شب و روز تفاوتى در این امر ایجاد نمىکند و یا اشاره به این باشد که او براى مشاهده و احاطه علمى به اشیا نیاز به نور و روشنایى ندارد آنگونه که انسانها نیاز دارند.»
یازدهمین و دوازدهمین وصف نیز تکمیل و توضیح دیگرى بر اوصاف پیشین است، مىفرماید: «نه درک او از اشیاء با حسّ بینایى است و نه علم و دانش وى از طریق خبرگیرى است»؛ (لیس إدراکه بالإبصار، و لا علمه بالإخبار).
زیرا این امور مربوط به جسم و جسمانیات و صاحبان علوم ناقص و محدود است؛ او نه از قبیل جسم و جسمانیات است و نه محدودیتى در احاطه علمى اوست.
در اینجا این سؤال پیش مىآید که چرا امام علیه السّلام در خطبههاى متعدّد بر همین مضامین تکیه و تأکید مىکند و بر این امر اصرار دارد که علم خداوند نیازى به هیچیک از امورى که در بالا گفته شد ندارد؛ این همه تأکید براى چیست؟
در پاسخ این سؤال مىگوییم: یکى از مشکلات عظیم در شناخت و معرفت پروردگار مسئله مقایسه او با مخلوقات است، زیرا در همه عمر خود سروکار با مخلوقات دارد، همهچیز را با معیار آن مىسنجد. مخلوقاتى که همهچیزش محدود است؛ علم، قدرت، زمان، مکان، درک و شهود او همه و همه محدود، ناپایدار و فناپذیر است. هنگامى که سخن از معرفت پروردگار به میان مىآید آگاهانه یا ناخودآگاه همان مقیاسها را به کار مىگیرد و در درّه هولناک تشبیه سقوط مىکند، از اینرو این معلم بزرگ معرفة اللّه پىدرپى هشدار مىدهد که بر لب پرتگاه نروید و خدا را با خود به هیچیک از مخلوقات مقایسه نکنید که از معرفة اللّه دور خواهید شد و اوهامى را در مغز خود پرورش مىدهید و مىپرستید.
حدیث معروف امام باقر علیه السّلام: «کلّ ما میّزتموه بأوهامکم فی أدقّ معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود إلیکم؛» آنچه با فکر و پندار خود با دقیقترین مفاهیم در ذهن خویش (درباره خدا) ترسیم مىکنید مخلوق و ساخته شما و همانند خودتان است و به سوى شما باز مىگردد»(4) اشاره زیبایى به همین مطلب است.
لذا ائمّه اهل بیت علیهم السّلام همواره مراقب اصحاب و یاران و پیروان خود بودند که گرفتار و تشبیه یا تعطیل نشوند، در حالى که این گرفتارى براى گروهى که از آنها پیروى نکردند بسیار فراوان و آشکار است.
اعتقاد به جسمیّت خداوند و تشبیه او با مخلوقات، اعتقاد به امکان رؤیت و مشاهده حسّى در دنیا و لااقل در آخرت که غالبا به آن پایبند هستند، از این قسم انحرافات خطرناک است.
در بخش دیگر این خطبه که مرحوم سیّد رضى تحت عنوان «و منها فی ذکر النّبی صلّى اللّه علیه و اله» آورده، امام علیه السّلام سخن کوتاه و بسیار پرمعنایى درباره پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله دارد و هفت وصف از اوصاف پیامبر را که نشان دهنده مقام والا و اصلاحات گسترده او در جامعه اسلامى است، بیان مىکند. مىفرماید: «خداوند او را با نور و روشنایى فرستاد و برگزید و بر همه مقدّم داشت، پارگیها و پراکندگیها را به وسیله او پیوند داد (و اتّحاد و الفت ایجاد کرد) و با او بر زورمندان چیره شد. مشکلات را به وسیله او آسان و ناهمواریها را به دست او هموار ساخت تا آنجا که ضلالت و گمراهى را از راست و چپ (و از هر سو) به عقب راند»؛ (أرسله بالضّیاء، و قدّمه فی الاصطفاء، فرتق(5) به المفاتق(6) و ساور(7) به المغالب، و ذلّل به
الصّعوبة، و سهّل به الحزونة(8)، حتّى سرّح(9) الضّلال عن یمین و شمال).
منظور از «ضیاء» یکى از چند احتمال ذیل است: نور ایمان، علم، قرآن، وحى و یا همه اینها؛ یعنى خداوند پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله را با نور وحى و قرآن و ایمان مبعوث کرد تا جهان را به وسیله آن روشن سازد.
جمله «و قدّمه فی الاصطفاء» ممکن است اشاره به خاتمیّت پیامبر اکرم باشد (زیرا اگر خاتم نباشد مفهومش این است که آیینى برتر از آیین او در آینده خواهد آمد) و یا اشاره به برترى او بر همه انبیا و خلق جهان است. به هرحال دلیل بر این است که آیینش از همه آیینها کاملتر است. منظور از «مفاتق» (پارگیها و بریدگیها) اختلافات گستردهاى است که در محیط عربستان وجود داشت و پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به آنها پایان داد و همه را زیر پرچم توحید متّحد ساخت.
جمله «و ساور به المغالب» اشاره به کوتاه کردن دست ظالمان و زورمندان از گریبان مستضعفان و محرومان است که به برکت ظهور اسلام به وقوع پیوست و همه آنها در برابر قدرت این آیین سر تسلیم فرود آوردند.
برطرف ساختن مشکلات و هموار ساختن ناهمواریها (ذلّل به الصّعوبة) مىتواند اشاره به حلّ مشکلات معنوى و عقیدتى و اخلاقى باشد یا مشکلات مادى و اجتماعى و یا همه اینها که در پرتو ظهورش به وقوع پیوست.
جمله «حتّى سرّح الضّلال عن یمین و شمال» اشاره به پایان گرفتن همه مفاسدى است که در جملههاى قبل به آن اشاره شده؛ یعنى انواع گمراهیها از چپ و راست و از هر سو به وسیله آن حضرت و آیینش به عقب رانده شدند.
تعبیر به «یمین و شمال» ممکن است اشاره به افراط و تفریطها باشد، یا اشاره به همه راههایى که به فساد منتهى مىشود.
به یقین این اصلاحات، مخصوص زمان ظهور پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله نبود. اگر امروز هم به تعلیمات و برنامههاى اسلام عمل کنیم هم نور وحدت جامعه اسلامى را فرا مىگیرد و هم دست زورمندان ظالم کوتاه مىگردد و هم سختیها و مشاکل اجتماعى آسان مىشود، زیرا اینها همه از آثار تعلیمات الهى است.
1) سند خطبه:در منابع معروف، سندى براى این خطبه جز نهج البلاغه ذکر نشده است و مرحوم علّامه مجلسى در بحار الانوار، ج 4، بخش اوّل این خطبه را از نهج البلاغه نقل کرده است.
2) «متوهمین» از ریشه «وهم» گرفته شده که گاه به معناى پندار و گمان و خیال مىآید و گاه به معناى اندیشیدن و فکر کردن و در اینجا معناى دوم مراد است و شاهد آن تعبیر به «فکر» است که قبل از آن ذکر شده است.
3) «یرهقه» از ریشه «رهق» بر وزن «شفق» در اصل به معناى پوشاندن چیزى با قهر و غلبه است و به معناى سختگیرى یا مسلّط شدن چیزى نیز آمده است.
4) بحار الانوار، ج 66، ص 293.
5) «رتق» از ریشه «رتق» بر وزن «حتم» یعنى به هم پیوستن.
6) «مفاتق» به معناى محلهاى شکافته شده جمع «مفتق» بر وزن «مکتب» از ریشه «فتق» (ضدّرتق) به معناى شکافتن گرفته شده است.
7) «ساور» از ریشه «مساوره» به معناى غلبه کردن و چیره شدن و شوریدن، از ریشه «سور» بر وزن «غور» گرفته شده است.
8) «حزونة» ضدّ سهولت به معناى خشن و ناصاف بودن است.
9) «سرّح» از ریشه «تسریح» به معناى رها ساختن و عقب راندن گرفته شده و بههمین مناسبت به طلاق نیز تسریح گفته مىشود و ریشه اصلى آن «سرح» و «سروح» به معناى آزاد گشتن و رها شدن است.